تورج ژوله در نشست تخصصي «فرش و فرهنگ بومي» گفت: گبه اصيلترين هنر عشاير است كه از فرهنگ عاميانه آنها سرچشمه گرفتهاست.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، نشست تخصصي فرش و فرهنگ بومي عصر دوشنبه 8 شهريور در مركز هنرپژوهي نقش جهان با حضور پژوهشگران و دانشجويان حوزه فرش و گرافيك برگزار شد. پس از پخش دو فيلم «گبههاي شادي» اثر علي تاكي و «فرش عشايري» اثر بهروز افخمي، تورج ژوله به سخنراني پرداخت. وي در آغاز كلام، به مزار كلانتري و پدرش علياصغر بيچاره، اشاره كرد كه در كنار يكديگر در قطعه هنرمندان آرميدهاند و گفت: اين حسن تصادف باعث شد كه من به آثار استاد كلانتري بيشتر توجه كنم و قطعا تفكر و نگاه او به آثار خانم تاكي كه روي بنري در ابتداي سالن به چشم ميخورد و اظهاراتشون درباره آثار خانم تاكي مصداق دارد. اما نگاهي كه من به آثار ايشان دارم، متفاوت از نگاههاي ديگر است.
وي در همين زمينه ادامه داد: من تعدادي از عكسهاي آثار خانم تاكي را ديده بودم و نميتوانستم نظر قطعي درباره آثار ايشان بدهم، اما امروز كه از نزديك با آثارشان آشنا شدم، اگر امروز بخواهم تحليلي از كارهاي ايشان داشته باشم، درواقع بافتههاي خانم تاكي برداشتي آزاد و متفاوت از گبه است. و هر هنرمندي ميتواند برداشت و روايتي آزاد از يك اثر هنري داشتهباشد.
اين كارشناس فرش به تشريح گبه و انواع آن پرداخت و تصريح كرد: اگر بخواهيم نسبت به تحليل آثار خانم تاكي تحليل درست داشته باشيم بايد از تعريف گبه آغاز كنيم. در دنياي زندگي عشايري، «گبه» بافتهاي به ظاهر بدوي و ابتدايي است؛ البته اينچنين نيز هست؛ گبه يك بافتهاي است بسيار ساده با تكنيك بدوي كه شايد بتوان از نمونههاي بدويتر آن نام برد كه در طول تاريخ به ما رسيدهاست و آن هم «خرسك» نام دارد. بينابين خرسك و گبه بافتهها و شاخههاي ديگري نيز وجود دارد.
وي از گبههايي با كاركرد دوگانه يادكرد و افزود: يكي از نمونههاي اصيل گبه با كاركردي دوگانه وجود دارد كه نمونههاي معدودي از آنها به ما رسيده و داراي قدمت بسيار بودهاست. اين نوع گبهها مانند گبههاي امروزي درشتباف و سنگين وزن نبودند و با گبههايي كه ما در بازار امروز ميبينيم، بسيار متفاوتند و دو رو بافته ميشدند كه به عنوان روانداز و زيرانداز كاركرد داشتند.
ژوله تغييرات بنيادي در سنتها، آداب، مسايل اقتصادي و ديگر جنبههايي از زندگي عشايري را بناي تغيير در نوع بافت گبهها در طول ساليان دراز دانست و ادامه داد: بنابراين گبههاي اصيلي كه در زندگي عشايري وجود داشتند به تدريج با تغييراتي كه در زندگي عشايري بوده، دستخوش تغيير شده و به شكل و شمايل امروزي درآمده است.
وي بداهه بافي در گبه را اصل و اساس گبهبافي دانست و خاطر نشان كرد: اصل و اساس گبه بافي بر بداهه بافي است. گبههايي كه زنان عشاير ميبافند، در لحظه بدون هيچ طرح و نقشهاي از پيش تعيين شده بافته ميشوند. در واقع گبهها در آنجا رنگها هستند كه بر بافت غالب ميشوند و بيننده را مجذوب خود ميكنند. و رنگ به عنوان عنصر غالب در بافندگي گبه به شمار ميرود و ميتوان گفت تمام اين دستبافتهها صددر صد موفق و زيبا هستند. در صورتي كه آثار خانم تاكي غالب شدن مضامين و نقشها بر رنگ است؛ و در واقع رنگ در اينجا مغلوب نقوش ميشود و كاركرد اصلياش كمرنگ ميشود.
خالق كتاب «شناخت فرش» در ادامه افزود: اين سوال خندهداري است كه وقتي براي خريد فرش به بازار ميرويد از شما ميپرسند، گبه درشت باف ميخواهيد يا ريز بافت؟، زيرا گبه مختصات و مشخصاتي دارد كه با آن شناخته ميشوند. مورد ديگري كه بايد به آن اشاره كنيم اين است كه گبهها از فرهنگ عاميانه عشاير سرچشمه گرفتهاند و اصيلترين هنر عشاير «گبه»ها هستند.
وي به انواع دستبافتههاي عشايري اشاره كرد و يادآور شد: اصيلترين هنر عشاير را بايد هنر بافندگي دانست. زيرا اين دستبافتهها با زندگي عشايري كاملا عجين شدند و شما ميتوانيد اين دستبافتهها را در تمام شئون زندگي عشايري مشاهده كنيد. براي مثال از تزئين اسبها، چادرها، صندوقها، گرفته تا چراغ، يخچال و ديگر وسايل و لوازم خانه، تمامي با بافتها عجينشده و از بافتها استفادهشدهاست. حتي به تازگي نمونههايي از بافتهاي كهن و سنتي را پيدا كردم كه در طلسمبافتهها از آن استفاده ميشدهاست. حتي روستايي وجود دارد كه ديوارهاي كاهگلي خانهها با فرشها مفروش ميشوند و صحنهاي مانند صحنه تئاتر را به وجود ميآورند. آنها فرش را مانند يك عايق گرمايي و سرمايي مورد استفاده قرار ميدهند. و هر سه تا چهار سال يكبار كه خراب شد، فرش هاي ديگر جاي دستبافتهاي قديمي را ميگيرد.
تورج ژوله به بيان تفاوت گبه و خرسك پرداخت و يادآور شد: گبهها حاصل زندگي عشايري هستند به همين دليل از زندگي آنها سرچشمه ميگيرند و تابع هيچ نقش خاصي نيستند. اما خرسكها نقطه مقابل آن و حاصل زندگي روستايي محسوب ميشوند و به همين دليل تابع نقش و مضامين هستند به همين دليل، آثار خانم تاكي را كه حاصل ذوق هنريشان بوده، بيشتر در غالب خرسك ميدانم تا گبه. البته اين برداشتها حاصل كار هنرمندانه است كه به طور قطع آثار هنرمندان از اثر اوليه فاصله ميگيرد.
وي گبهها را حامل پيامهاي تاريخي و انسانشناسي دانست و در اين باره افزود: برخي از بافتههاي سنتي يادگار سنتهاي ديرينه چند هزار ساله هستند. به عنوان نمونه بافتهاي كاملا بدوي در سيستان و بلوچستان پيدا كردم كه گروهي آدمك با هيبتي كاملا زنانه بافتهاند و در نقطهاي تقريبا مقابل دست بافته ديگري در منطقه چهار محال بختياري يافتم كه نمونهاي از همين بافت ولي آدمكهايي با تاكيد بر نرينهگي آنها بافته شدهاست. تحقيق و پژوهش درخصوص اين نوع دستبافتهها ميتواند ما را به سوي يكسري آداب و سنن راهنمايي كند كه پشتوانهاي بسيار قوي براي فرهنگ و آداب و رسوم ماست.
غلامرضا آذري، محقق، مترجم و تحليلگر مسائل اساسي حوزه فرهنگ و رسانه، از ديگر سخنرانان اين نشست بود. وي به پنج ويژگي در فهم آثار هنري اشاره كرد و گفت: «رولان بارت» مقالهاي به نام «مرگ مولف» دارد. در این مقاله، بارت به مخالفت با روش معمول برای خواندن و نقد کردن آثار ادبی بر اساس جنبههای مختلف هویت و شخصیت نویسنده (مثلاً، عقاید سیاسی نویسنده، شرایط تاریخی و محیطی، مذهب، قومیت، روانشناسی، یا سایر صفات و خصوصیات بیوگرافیک یا شخصی) و در نتیجه کشف معنای نوشتههای نویسنده میپردازد و بر اين باور است كه در واقع از طريق محيط داراي درك بصري و صاحب قريحه ذاتي ميشويم و محيط ميتواند بر روح و روان ما تاثير بگذارد. امروزه از متن و خوانش متن استفاده ميكنيم كه آثار از اين طريق، از نو روايت و خوانده ميشوند.
وي از پراكندگي به عنوان دومين ويژگي آثار هنري نام برد و افزود: پراكندگي در يك اثر مانند نقوش، رنگ، خط و هر چيز ديگري كه موجب انتقال مفهوم به ما شود، دومين ويژگي آثار هنري محسوب ميشوند. زيرا هر پراكندگي در ذات خود، داراي نظم است. نظم، قراردادهايي هستند كه ما را به بيان هنري ميرساند. و ميتوانيم پاردايم انديشههاي هنرها را تحليل كنيم.
آذري در همين زمينه ادامه داد: سلامت اثر، سومين ويژگي آثار هنري است كه تعادلي در روح و روان به وجود ميآورد. والتر بنيامين به تحليل مباحث بازتوليد اثر مكانيكي در عصر مدرن ميپردازد و آن را اثري سالم ميبيند كه شخص با ديدن و يا خلق آن داراي تعادل و پاكيزگي ذهن در خلق و اثر ديده ميشود.
اين پژوهشگر به چهارمين ويژگي آثار هنري،اشاره كرد و افزود: هدف، چهارمين ويژگي اثر هنري است زيرا هر اثر هنري بهويژه فرش، اگر هدف نداشته باشد، تبديل به كالا و سرمايه ميشود و بنابراين هدف در واقع با خلاقيت و خلق آثار هيچ تضادي در دل خود ندارد و بيانگر روايتهاي گوناگون است.
استاد دانشكده ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامي به ديگر ويژگي اثر پرداخت و ادامه داد: شناخت يا معرفت پنجمين ويژگي است كه موجب ميشود تا كسي كه اثر را ميبيند يا آنرا خلق ميكند در اثر يك سفر داشتهباشد و بتواند با آن ارتباط برقرار نمايد.
اين نشست با پخش دو فيلم «قالي سخنگو» اثر بهرام بيضايي و «فرش و زندگي» اثر بهمن فرمانآرا به همراه
پرسش و پاسخ حاضران به پايان رسيد.
دومين نشست تخصصي «فرش و فرهنگ بومي» دوشنبه 15 شهريور، ساعت 17 در مركز هنرپژوهي نقش جهان برگزار ميشود.
براي اطلاع از اخبار فرهنگستان هنر به كانال ما در تلگرام بپيونديد: https://telegram.me/artacademy