 |
اخبار > نادره فرهنگ و ادب پارسي سعدي |
 |
پژوهشكده هنر برگزار كرد:
نادره فرهنگ و ادب پارسي سعدي
| |

نشست تخصصي «نادره فرهنگ و ادب پارسي سعدي» روز سهشنبه يكم ارديبهشت ماه، با حضور دكتر سيدجعفر حميدي، دكتر بهمن نامور مطلق، دكتر حسن بلخاري و دكتر محمدعلي رجبي از سوي پژوهشكده هنر فرهنگستان هنر در ساختمان مرکزی فرهنگستان هنر برگزار شد.
نشست تخصصي «نادره فرهنگ و ادب پارسي سعدي» روز سهشنبه يكم ارديبهشت ماه، با حضور دكتر سيدجعفر حميدي، دكتر بهمن نامور مطلق، دكتر حسن بلخاري و دكتر محمدعلي رجبي از سوي پژوهشكده هنر فرهنگستان هنر در ساختمان مرکزی فرهنگستان هنر برگزار شد.
به گزارش روابط عمومي پژوهشكده هنر، وابسته به فرهنگستان هنر، دكتر سيدجعفر حميدي، استاد دانشگاه، نخستين سخنران اين نشست بود. وي در آغاز سخنان خود نام نهادن «سعدي» بر روز اول ارديبهشت اشاره كرد و گفت: «اول ارديبهشت روز تولد «گلستان سعدي» است. به همين دليل، اين روز، روز سعدي نام گرفته. سعدي گلستان را اول ارديبهشت سال 656 هـ آغاز و آخر خرداد همان سال، به پايان رساند.»
وي افزود: «اكنون پس از صدها سال هنوز از خاك سعدي بوي عشق ميآيد و اين بوي عشق بالاتر از هر بوي عشقي است.»
دكتر حميدي راز ماندگاري سعدي را تقليدناپذيري سخنان اين شاعر بزرگ دانست و تأكيد كرد: «تاكنون كسي نتوانسته است قلم جاي قلم سعدي گذارد.» اين استاد دانشگاه ديگر ويژگي سعدي را زبان و انديشة نو و تازة او دانست و گفت: «زبان و انديشه هر شاعر و نويسندهاي در زمان خود او نو است. واژههايي كه ما امروزه براي پارهاي از موارد شعري يا نثري بهكار ميبريم و از آن به نو و يا كهنه نام ميبريم، به هيچ وجه حائز اهميت نيست. هر زباني در زمان خودش نو است اما سعدي، حافظ، فردوسي و مولانا نهتنها در زمان خودشان؛ بلكه امروز نيز براي ما زباني نو و تازه دارند. بنابراين سعدي، حافظ، فردوسي و مولانا و همه نوآوران زمان خود بودند چرا كه به شيوهاي دستيافته بودند كه هرگز كهنه نخواهد شد.
زبان سعدي، زباني بسيار ساده و روان است و ما امروز همان زباني را تكرار ميكنيم كه سعدي در هشتصد سال پيش به آن زبان سخن گفته است. اين درحالي است كه زبان اديباني همچون شكسپير كه در قرن 16 و 17 ميلادي سخن گفتهاند امروزه نياز به ترجمه دارد.»
دكتر حميدي در ادامه از بيباكي سعدي در بيان افكار و عقايد خود سخن گفت و جرأت و شهامت سعدي را در بيان مطالب نسبت به ديگر اديبان و نويسندگان ستود و افزود: «همين جسارت و شهامت سعدي در بيان نصايحش بر تازگي سخنان وي در هر عصري صحه ميگزارد. اين جسارت تا جايي است كه سعدي به خود اجازه نصيحت پادشاهان زمان خود را ميدهد. او حتي درويشان را در كنار پادشاهان قرار ميدهد.» وي ادامه داد: «اگر سعدي را جامع علوم ندانيم به حقيقت او را جامع جميع علوم انساني ميدانيم. سعدي از هيچ چيز نميترسيد و حتي گاه از تقواي پادشاهان نيز سخن ميراند. سعدي تخلص خود را از سعد پسر ابوبكر گرفته و ميگويد: «هيچگاه قصد نداشتم كه پادشاهان را مدحت كنم؛ ولي گفتم كه بعدها بگويند كه سعدي گوي بلاغت ربود ز ايام ز بوبكر بالسعد». سعدي با زباني آميخته با طنز و ساده، پادشاهان را از ظلم و ستم بر حذر ميداشت. تا زمان سعدي هيچ شاعر و اديبي جرأت اينگونه سخن گفتن نداشت الا حافظ كه او نيز پس از سعدي آمده است. برخي معتقدند كه حافظ از سعدي برتر و بزرگتر است كه البته چنين است. اما تا سعدي را نشناسيم محال است كه حافظ را بشناسيم.»
دكتر حميدي در خاتمه سخنان خود سخنان سعدي را پيريناپذير و غيرقابل تقليد دانست.
دكتر بهمن نامور مطلق، دبير فرهنگستان هنر، ديگر كارشناس اين نشست بود كه درخصوص حضور سعدي در فرهنگها، زبانها و شاخههاي مختلف هنر سخن راند و به علتها و رموز جاودانگي و جهانگيري سعدي پرداخت. وي سعدي را شاعري خواند كه خيلي زود شناخته شد و افزود: «سعدي ازجملة شاعران خوشنامي است كه در زمان خود توسط اديبان، هنرمندان، شاعران و حكمرانان زمان خود شناخته شد و مورد توجه قرار گرفت. يكي از دلايل اين شناخت ماجراي ازدواج، اسارت و سپس رهايي وي است. از ديگر سو مراوداتش با شاعران و اديبان همعصر خودش، بيانگر شهرت او و نشانه اين است كه سعدي از همان زمان بهعنوان شاخص ادبيات و نيز شاخص فرهنگ ايراني شناخته شده بود. چه اينكه معروف شدن شاعر بلندآوازه هند به سعدي هند، گواه اين مطلب است. بنابراين سعدي يك نماد است. نماد حكمت، ادبيات، شناخت و فرهنگ بهويژه فرهنگ ايراني.»
دكتر نامور در ادامه بحث خود به حضور سعدي در حوزه ادبيات و نيز شاخههاي ديگر اشاره كرد و گفت: «سعدي شخصي است كه براي گذشته فرهنگي ايران، بسيار احترام قائل است. احترام سعدي به فردوسي موجب ميشود تا وي به بهترين وجه از تجربيات فرهنگ پارسي در آثارش استفاده كند. فردوسي از نظر سعدي يك پيش تمدن است براي غني كردن متن خودش. همانگونه كه در جايي ميگويد: «چه خوش گفت فردوسي پاكزاد» و يا در جايي ديگر؛ آفرين بر روان فردوسي آن همايوننژاد فرخنده ـ آن نه استاد بود و ما شاگرد، آن خداوند و ما بنده». احترامي كه سعدي براي پيشكسوتان قبل از خود قائل است موجب مي شود تا خود نيز بعدها مورد احترام باشد.»
وي ادامه داد: «سعدي اقتباسهاي زيادي از فردوسي و ديگران ميكند كه از همين اقتباسها ميشود برگرفتگيها و تفاوتها را مطالعه كرد. همچنين سعدي مورد توجه پيشينيان خود نيز قرار ميگيرد. سعدي جاري و ساري ميشود. سعدي توزيع ميشود و متكثر. در ادبيات ايراني و جهاني، در هند بسياري از شاخهها همچون حكمت، جامعهشناسي و روانشناسي آثار سعدي مورد استفاده قرار ميگيرد. از ارتباطهاي بينامتني سعدي و بسياري از شاعران و اديبان پس از وي ميتوان به نمونههاي زيادي اشاره كرد كه از آن جمله ارتباط حافظ و سعدي است. سعدي در جايي ميگويد: «يا رب شب دوشين چه مبارك سحري بود» و حافظ ميگويد: «چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي» درواقع سعدي حاصل اجتماع متنهاي پيشين خود است و در عين حال متون پسين نيز از او استفاده ميكنند. اين بيانگر اين است كه متن ادبي و فرهنگي ما متني متصل و پيوسته است كه با هم در تعامل است.» دبير فرهنگستان هنر افزود: «سعدي تنها مورد اقتباس و تضمين و تشبيه قرار نميگيرد؛ بلكه هنگامي نيز خود، موضوع يك متن ميشود. همانگونه كه بهار ميگويد:
سعديا چون تو كجا نادره گفتاري هست يا چو شيرين سخنت نقل شكرباري هست
سعدي پس از همچنان در همه متنها حضور مييابد بدين معنا كه اگر سعدي نبود ديگر هيچ متن ادبي پس از وي به اين شكل كه ما ميبينيم وجود نداشت. اما تكثر سعدي تنها در حوزه ادبيات نيست. سعدي در شاخههاي گوناگون توزيع و تكثرمند و در اختيار مخاطبان گوناگون قرار گرفت و به همين دليل است كه ميگوييم شخصيت سعدي يك شخصيت فراشاخهاي است و آثار وي نيز آثاري فراشاخهاي هستند. سعدي در نگارگري، خوشنويسي، موسيقي و غيره حضور پيدا ميكند و وارد اين شاخهها ميشود و اين شاخهها نيز به استقبال سعدي ميروند و از او براي غنيشدن خود استفاده ميكنند.»
سپس دكتر نامور مطلق درخصوص شخصيت بينا فرهنگي سعدي و اينكه چگونه و تا چه حدي سعدي مورد استقبال جهانيان قرار گرفت سخن گفت. وي توضيح داد: «سعدي مانند حافظ نيست. حافظ هيچگاه سفر نميكند و يكباري نيز كه عزم سفر به هند را ميكند، ترديد ميكند و به شيراز بازميگردد؛ اما درعوض سعدي فردي جهانديده است. تقريباً از غرب جهان اسلام تا شرق آن را درمينوردد و با افراد مختلف و فرهنگهاي مختلف آشنا ميشود. در واقع يكي از علل استقبال جهانيان از سعدي همين جهاني بودن اوست. سعدي فرهنگهاي مختلف را ميشناسد و با تجربهها و اندوختههاي فرهنگهاي مختلف آشنا ميشود و آنها را در آيينة آثار خود منعكس ميكند، بهويژه در گلستان.»
او در ادامه افزود: «سعدي در زبان تركيهاي، در شبهقاره، در اروپا و در فرهنگ عربي حضور دارد. بهعنوان نمونه در شبهقاره هر كسي مانند حسن ديلوي به يك ظرافت و لطافتي در بيان ميرسيد، به سعدي هند شهرت مييافت. اقبال نيز شايد آخرين شاعر بزرگي باشد كه از سعدي اقتباسهاي زيادي دارد. چنانكه سعدي در جايي ميگويد: «خشت اول چون نهد معمار كج ـ تا ثريا ميرود ديوار كج» و اقبال ميگويد: «خشت را معمار ما كج مينهد ـ خوي بد با بچه شاهين دهد» تصوير سعدي تا مردم عوام و تا دوردستها رفته است. ابنبطوطه در سفرنامه خود نقل ميكند زماني كه به قسمت غربي چين سفر كرد قايقراني را ديده كه در حال قايقراني اشعار سعدي را به زبان فارسي ميخواند. اين نشان دهنده حضور سعدي در فرهنگهاي شرقي است. البته در فرهنگهاي غربي نيز سعدي جايگاه ويژهاي دارد كه به يقين هيچ شاعر ديگري اين جايگاه را ندارد. «گلستان» اولين كتاب فارسي است كه در سال 1634 م به زبان فرانسه ترجمه ميشود. البته اين ترجمه، ترجمه كاملي نيست اما اولين قدم در اين راه است. حدود سي سال بعد «قرآن» در اروپا ترجمه ميشود و پس از آن نيز كتاب «هزار و يك شب».»
اين محقق پس از آن به اقتباس شاعران اروپايي از سعدي اشاره كرده و لافونته را اولين شخصي دانست كه از سعدي اقتباس كرده است. وي بيان داشت: اينگونه اقتباسها از قرن 17 م در اروپا آغاز ميشود. ولتر در كتاب «ذبيح» خود در سال 1747 به شدت تحت تأثير سعدي است. سعدي همان صادق است كه به زبان فرانسه مينويسد. ولتر درواقع بنيانگذار حكايتهاي فلسفي است. درواقع حكايتهاي فلسفي را او براي اولين بار در اروپا مطرح كرده است. او اين حكايتها را تحت تأثير سعدي نوشته است. سعدي باعث ميشود كه يك ژانر جديد در اروپا مطرح شود همانگونه كه دوكت تحت تأثير مولانا ژانر غزل را در ادبيات اروپا و براي اولين بار در زبان آلماني مطرح ميكند.»
نامور همچنين ويكتورهگو، بنيانگذار رمانتيسم، را نيز تحت تأثير داستانپردازيهاي فارسي دانست و گفت: «آندره ژيد نيز از ديگر نويسندگان اروپايي است كه تحت تأثير سعدي مينويسد چنانكه كتاب «مائدههاي زميني» را با حافظ شروع ميكند و تقريباً با سعدي به پايان ميرساند. همچنين بسياري از منتقدان در اروپا كتابهاي ارزشمندي درمورد سعدي نوشتهاند كه برخي از اين كتابها همچون «ذكر جميل سعدي» به زبان فارسي ترجمه شدهاند و پژوهشگران ميتوانند به آنها مراجعه كنند.»
موضوع ديگري كه دكتر نامور مطلق به آن اشاره كرد چگونگي بر جاي نهادن تأثير فرامكاني، فرازماني، فراديني و فراشاخهاي سعدي بود و اينكه چگونه در جهاني كه در عصر ارتباطات، ما دچار تنهايي هستيم، سعدي موجب ارتباط ميشود. وي به اين سؤال اينگونه پاسخ گفت: «دو پاسخ به اين سؤال وجود دارد. پاسخ نخست كه پاسخ سنتي اين سؤال نيز هست اين است كه؛ سعدي و مولانا و تا حدودي حافظ و فردوسي تنها شاعر نيستند و تنها در فكر خلق اثر زيبا نبودهاند. دليل زنده بودن آنها مضاميني است كه هنوز نيز مورد توجهاند. مضاميني كه هرگز كهنه نميشوند و تا زماني كه انسان وجود دارد اين مضامين هم زندهاند. خودورزي، هنرپروري، فرهنگ پروري، مدارا، تعادل و تدبير و نوعدوستي، مهمترين اين مضامين هستند همچنين از ديگر ويژگيهاي سعدي، ستيز با ريا و كبر است كه خود موجب برقراري ارتباط ميشود.»
اما وي پاسخ دوم سؤال را توجه به مخاطب عنوان كرد و افزود: «ما هزاران سال است كه حق مخاطب را در نظر نگرفتهايم و به مخاطب توجه نكردهايم. بر اساس نظريه زيباييشناسي دريافت اخذ موفقيت يك متن تنها موفقيت مؤلف نيست؛ بلكه شرايطي بايد براي دريافتكننده متن وجود داشته باشد تا متن مورد توجه قرار گيرد.
در بررسي موفقيت يك متن بايد به سه عنصر توجه كرد: 1. متن 2. بينامتنها (متنهايي كه مخاطب ميخواند تا موضوع را بهتر دريافت كند) و 3. بافت. يائوس نظريه افق انتظار را مطرح ميكند. او در اين نظريه ميگويد: اگر يك فرد بتواند افق انتظار (نيازهاي يك جامعه) را پاسخ دهد، مورد استقبال و موفقيت همهجانبه جامعه قرار ميگيرد. بايد گفت اقبال جامعه از سخنان سعدي نيز به همين دليل است. تنوع و تغيير موضوعهايي كه در گلستان و بوستان سعدي وجود دارد افق انتظار جامعه امروز را پاسخ ميگويد و موجب ميشود پس از گذشت صدها سال، هنوز سعدي تا به اين اندازه مورد توجه همگان باشد.»
دكتر حسن بلخاري سومين سخنران نشست بود وي درباب تصوف سعدي و اينكه آيا ميشود سعدي را يك صوفي ناميد و اگر سعدي صوفي است نوع تصوف او با كدام فرقهها قابل سازگاري است سخن گفت. وي براي شناخت جايگاه سعدي در ساحت عرفان اسلامي يك جمعبندي از جريانهاي عرفاني و تصوف ارائه داد. وي گفت: «اولين جريان عرفان اسلامي با رابعه آغاز ميشود كه در نيمه دوم قرن دوم هجري است. اين جريان مبتني بر رياضت و زهد است نه انديشه و اين جواب طبيعي سالكان مسلمان در برابر بيعدالتيهاي روزگار و وارونه شدن حقيقت كلام است كه خلفا انجام داده بودند.
جريان دوم نيز پس از رابعه آغاز ميشود كه سردمدار آن جنيد است اين جريان به صحو مشهور است. در اين جريان اعتبار تصوف به لباس و خرقه نيست؛ بلكه به آتش درون است روايت معروف آن نيز روايت شبلي است. اين جريان يك جريان شريعت محور است كه در آن نماز، روزه، اخلاق و عبادت مهم است. درواقع اين جنبه عرفاني به طريقت، با نفي شريعت نميرسد؛ بلكه طريقت را از مسير شريعت ميرود تا به حقيقت برسد.
جريان سوم نيز جريان سكر است كه سردسته آن بايزيد بسطامي است. وي كسي است كه درحقيقت سردسته اصحاب مست عرفان اسلامي است. مبناي اين مشرب شطح است و افشاي اسرار. براي اين فرقه عبادت نردبان است و معتقدند زماني كه به پشتبام رسيدي ديگر نردبان با خود بالا نبر.
چون شدي بر بامهاي آسمان سرد باشد جست وجوي نردبان»
رئيس پژوهشكده هنر سعدي را از تبار زهد، از تبار شريعتمداران جنيدي و نيز از تبار سكريان ندانست و جريانهاي تصوف را اينگونه ادامه داد: «جريان بعدي جرياني است كه عارف بالعمل نيستند؛ بلكه به انديشهاند؛ مانند ابنعربي. اين جريان بيشتر مبين اسرار عرفان است تا عامل و سالك آن. دسته پنجم نيز گروهي هستند كه سعي دارند دين را با تصوف آشتي دهند، بزرگ و سردسته اين جريان، امام محمد غزالي است. وي به دنبال اين است كه تصوف را از سكر، فقر و زهد نجات دهد و آن را در قلمرو اخلاق بياورد و يك تصوف اخلاقي بوجود آورد. سعدي تا حدي به اين گروه نزديكتر است. چراكه دغدغه اخلاقيات در بوستان و گلستان بسيار است. هيچ دورهاي وجود ندارد كه آدمي نسبت به اخلاقيات بينياز باشد و اين از رموز موفقيت سعدي است.»
وي خاطرنشان كرد: «هنر سعدي در اين است كه معاني تصوف اخلاقي را بهگونهاي بيان كرده است كه هم عوام و هم خواص بتوانند آن را درك كرده و از آن لذت ببرند. مخاطب بايد از معنا لذت ببرد و معناي ماندگاري در كسوت زبان است. به همين دليل است كه ميگوييم سعدي، سعدي است و به ديگران نياز ندارد. برخي براي آنكه مخاطب عام پيدا كنند معنا را هتك حرمت ميكنند اما سعدي هتك حرمت نكرده است. او قداست معنا را حفظ كرده است در عين حال نيز زيبا و شيرين و همه فهم سخن ميگويد.»
دكتر بلخاري در ادامه بحث خود به ديدگاه نظري سعدي نسبت به تصوف پرداخت و به حكايتي از باب درويشان از باب دوم گلستان اشاره كرد. در اين باب آمده است: «از يكي از مشايخ شام پرسيدند از حقيقت تصوف گفت: پيش از اين طايفهاي در جهان بودند بهصورت پريشان و به معني جمع، اكنون جماعتي هستند بهصورت جمع و به معني پريشان»
درواقع سعدي برحسب اينكه سفرهاي بسيار كرده است و يك جامعهشناس است، ميگويد: عرفا قبلاً عارف بودند اكنون به ظاهر خانقاه دارند، كسوت دارند تهذب دارند، اما به معني پريشانند. اما تنها بنابراين حكايت نميتوان ديدگاه سعدي را فهميد. سعدي نقدهاي زيادي بر تصوف دارد؛ اما نميتوان گفت كه سعدي منتقد تصوف است. او فاقد ريا و تلبيس است؛ همچنين وي منتقد شاهد بازيهايي كه سر از مسائل جنسي درآوردهاند نيز ميباشد اما اين بدان معنا نيست كه وي از تصوف چيزي نداند. اين را از مجالس پنجگانه وي ميتوان دريافت.»
پايان بخش سخنان دكتر بلخاري بخشي از مجلس سوم مجالس پنجگانه سعدي بود كه ديدگاه سعدي را درباب تصوف از آن ميتوان دريافت.
چهارمين كارشناس نشست تخصصي سعدي دكتر محمدعلي رجبي، هنرمند نگارگر كشورمان بود كه به بيان ارتباط سعدي و كمالالدين بهزاد پرداخته و دو اثر از كمالالدين بهزاد از بوستان و گلستان را انتخاب كرده و به تشريح اين ارتباط پرداخت. به گفته وي ادبيات با هنرهاي ديگر درآميخته است. يكي از اين شاخههاي هنر، هنر نقاشي است كه سعي در بيان تجريدي كلام دارد. تصوير اول حكايت سعدي و جوان كاشقري بود.
وي در اين خصوص گفت: «با اينكه سعدي قبل از كمالالدين بهزاد ميزيست، وقتي به تصوير نگاه ميكنيم به نظر ميرسد او نگاره را ديده و شرح نگاره را نگاشته است. اينها آينههاي روبرو هستند كه در همديگر منعكس ميشوند. اين حكايت، حكايت جواني كاشقري است كه روزي سعدي او را در كاشقر ميبيند و از او ميپرسد كه چه ميكني؟ ميگويد: درس نحو ميخوانم. سعدي شوخي ظريفي با وي ميكند و از وي جدا ميشود. زماني كه جوان سعدي را ميشناسد از سعدي ميخواهد كه آنجا بماند اما سعدي نميپذيرد و جوان بسيار شيفته سعدي ميشود كه در اينجا به اصل جمال ميپردازد. كمالالدين بهزاد دائماً در پي آن بود كه كمال را به تصوير بكشاند.»
وي افزود: «قبل از بهزاد يكي دو نقاش ديگر نيز وجود داشتند كه اين چنين مباحثي را بسيار ساده و ابتدايي مورد بحث قرار ميدادند. در آثار بهزاد هركجا چناري ميآيد چشمهاي نيز در كنار آن ميآيد. چنار نماد جاودانگي است و چشمه نماد گذر زمان. در قسمت ديگري از تصوير، ليلي و مجنون در زير محراب نشستهاند و پيوند عشق ميبندند. اين نشانه آن است كه عشق كه در زمان كودكي بهوجود ميآيد ميتواند به عشق ابدي مبدل گردد. درواقع اگر كار روايي بود بايد بخش عمده تصوير به سعدي اختصاص مييافت.»
وي درخصوص تصوير دوم كه داستان يوسف و زليخا را روايت ميكرد، چنين توضيح داد. يوسف و زليخا از آثار بسيار مشهور بهزاد است كه در بوستان سعدي نقل ميشود. زماني كه متن داستان را در بوستان ميخوانيد ميبينيد بهزاد كار عجيبي كرده است. بهزاد معمولاً شعرهايي كه بر روي اثرش نوشته ميشد را خودش تعيين ميكرد و هيچگاه تمام متن را بر روي اثر نمينوشت؛ حتي گاهي، نوشتههاي روي تصوير، مربوط به داستان تصوير نبود و اين را ميتوان در شاهنامه شاهطهماسب مشاهده كرد. اين نشانة اين است كه نقاش به دنبال روايتگري نيست و نميخواهد چيزي را بنويسد و سپس آن را به تصوير بكشد.»
دكتر رجبي چنين ادامه داد: «بهزاد دست به بازي تصويري ميزند. هفت دري كه در تصوير ديده ميشود. درهايي كه همه بستهاند و پس از آن پلكاني كه نشان از پيچدرپيچ بودن قصه است و صحنه اصلي كه در آن اتاق اتفاق ميافتد. قانون برش كه فضاها را ميبرند تا بتوانند درون فضاها را نشان دهند. تنها در نگارگري ميتوان اين كار را كرد، چرا كه پرسپكتيو بر آن حاكم نيست. نكته بعدي زليخا است كه با لباس سرخ كه نشانه عشق است و با حالت افتاده حضور دارد و حضرت يوسف كه در حال فرار است اما ايستاده است. يوسف در تصوير لباس سبز بر تن دارد كه اين نشانه عصمت است. نكته ظريفي كه در اين تصوير ديده ميشود اين است كه عليرغم اينكه در آيات قرآني آمده است لباس يوسف از پشت پاره ميشود، در اين تصوير لباس يوسف پاره نشده و يوسف نيز بهجاي اينكه در حال افتادن باشد ايستاده است. نكته زيباي ديگري كه در تصوير وجود دارد اين است كه ظاهراً كسي در قصر نيست اما رنگهاي زيبا و متضادي كه در تصوير وجود دارد فضا را بسيار نوراني و پر سروصدا جلوه ميدهد. ديوار سفيدي هم كه بهصورت فلش درآمده چشم را از بيت پايين تصوير به بيت بالاي تصوير رهنمون ميشود. نكته جالب ديگر اين است كه بيت آخري كه در تصوير آمده از اين داستان نيست؛ بلكه از داستان ديگري است. درواقع داستان از پايين آغاز ميشود و در بالا ما را از داستان بيرون ميبرد. بهزاد هرگز ما را در ميانه نگه نميدارد.»
اين هنرمند نگارگر بيان داشت سعدي «ما قل و دل» سخن ميگويد. «ما قل و دل» درحقيقت تجريد كلام است. وي در ادامه افزود: «شايد نتوان حتي كلمهاي را يافت كه سعدي اضافه گفته باشد. درواقع سخن گفتن به شكل ايجاز زيبايي كلام را دوچندان ميكند. در نگارگري رنگها بهظاهر بسيار متنوع هستند و به احتمال زياد اين رنگها را از طبيعت بهدست ميآوردند. اين زبان در تركيب و طراحي نگارگري بهقدري فرم را ساده ميكند كه اگر از اين مقدار سادهتر شود ماهيت خود را از دست ميدهد. قاعدهاي كه در نگارگري حاكم است اين است كه همه نقشها به يك جا بازگردد. ما ميتوانيم تمام اجراي يك نگارگري را با يك پرگار مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم. تمام اينها زمينههايي است كه ميتوان كلام را به تصوير تبديل كرد و تصوير را به كلام و اينها ميتوانند پاسخ همديگر را بدهند. اگر كسي زبان تصوير را بشناسد ميتواند موسيقي تصوير را بنوازد حتي ميتواند بگويد هر تصوير حاوي كدام يك از مقامها و يا دستگاههاي موسيقي است. كاري كه استاد كياني درخصوص برخي از تصاوير نگارهها كرده و برخي از گوشهها را با آنها تطبيق داده است. همچنين مرحوم پيرنيا نيز اين كار را در معماري انجام داده است.
اگر سعدي چيزي ميگفت كه از بنياد با نقاشي كمالالدين بهزاد متفاوت بود هرگز نميشد كلام سعدي را در تصوير، بدين خوبي مطرح كرد. چنانكه روبنس نيز با تمام قدرتش نميتواند اشعار سعدي را آنچنان كه مورد نظر سعدي است تصوير كند.»
|
|
| |
|
|
زمان انتشار: سه شنبه ٢٢ ارديبهشت ١٣٨٨ - ١٢:٥٥ | نسخه چاپي
...در حال ثبت نظر  نظر شما ...در حال ثبت نظر  خروج
|