در سومین نشست از سلسله نشستهای نظریه و نقد هنر که توسط پژوهشکده هنر برگزار می شود، کارنامه سنت فلسفی ایدئالیسم آلمان در گستره ای از زیبایی شناسی تا فلسفه هنر از کانت تا هگل بررسی و تحلیل شد.
در سومین نشست از سلسله نشستهای نظریه و نقد هنر که توسط پژوهشکده هنر برگزار می شود، کارنامه سنت فلسفی ایدئالیسم آلمان در گستره ای از زیبایی شناسی تا فلسفه هنر از کانت تا هگل بررسی و تحلیل شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده هنردر این نشست که در ادامه سلسله درسگفتارهای نظریه و نقد هنر با هدف تعمیق آگاهیهای علاقهمندان مباحث تخصصی هنر و بسترسازی بحث و گفتگو پیرامون بنیادی ترین مفاهیم حوزه مطالعات پژوهشی هنر برگزار شد، دکتر محمدرضا ابوالقاسمی، کارنامه و میراث رهیافت سنت فلسفی ایدئالیسم آلمان به هنر را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و در خصوص آن با حاضران گفت وگو کرد.
در این نشست که عصر روز چهارشنبه هجدهم اسفندماه با حضور چشمگیر علاقهمندان و دانشجویان هنر در پژوهشکده برگزار شد، ابتدا اسماعیل پناهی، پژوهشگر و صاحبنظر هنری با بیان خلاصه اي از مباحث درسگفتارهاي پيشين، و مباحث ارائه شده درخصوص چيستي، كاركرد و فرايند شكلگيري نظريه هاي هنر، به تحليل مفهوم ايدئاليسم و تحليل اين رهيافت در شكلگيري آگاهی و شناخت پرداخت.
وي خاطرنشان كرد كه ايدئاليسم در مقابل رئاليسم طرز تفکری است که واقعیت را ناشی از فعالیت ذهن بشر (سوژه) و ادراک واقعیت را همواره با واسطه شعور انسانی می داند. در این دیدگاه واقعیت عالم صرفاً از طریق تصورات ذهنی به ما داده می شود. وي افزود از منظر ايدئاليستها اگر ادراک واقعیت را امری برون ذهنی و وابسته بدانيم پویایی، خلاقیت و آزادی آدمی زیر سؤال می رود لذا ايدئاليسم با نفی تعین و جبر طبیعی و تاریخی، و با در نظر گرفتن ذهنیت آزاد و خلاقیت برای سوژه، آزادی و ارادة انسانی را تبیین می نماید. در مقابل رئالیسم، ذهن انسان را مشروط و ملزم انطباق با واقعیت خارجي و نظم برون ذهنی و ابژکتیو دانسته و لذا خلاقیت و آزادی ذهن آدمي محدود مي گردد.
وی افزود: هیچیک از این دو رهیافت، ذهن آدمی یا واقعیت را یکسره حذف نمی کند یا فرو نمی نهد بلكه اولویت و تقدم بخشیدن به ذهن يا واقعيت است.
پناهی با بیان اینکه: فهم اهداف و مسائل ايدئاليسم آلماني فقط از طريق بستر فرهنگی و تاریخی آلمان در اواخر قرن ۱۸ يعني دوره روشنگري امكان پذير است كه اصول بنيادين آن نقد عقلاني پديده ها و طبيعت گرايي علمي بود كه منجر به ظهور معضلات معرفتي نظير شكاكيت، تفكر ماترياليستي و سیطره شناخت مفهومی- منطقی از عالم شد كه ظهور اشكال مختلف ايدئاليسم (ايدئاليسم استعلايي كانت، ايدئاليسم اخلاقي فيشته، ايدئاليسم مطلق هگل) و رومانتيسم واكنشي براي حل اين معضلات بود.
وی پس از بيان زمینه های بحران معرفت شناختی در عصر روشنگري تاکید کرد: ايدئاليسم پاسخي مستقیم به تحولات فرهنگی بزرگ مانند روشنگری، انقلاب فرانسه، و ظهور رمانتیسمبود و همين سنت فکری و فلسفي است كه بستر و رحم شكل گيري مفهوم زیبایی شناسی را فراهم ميكند.
پناهي خاطرنشان كرد دوره ايدئاليسم آلماني نشان از موفقيتي چشمگير است تا آن كه آن را دستيابي به يك سبك يا محتوايي خاص از فلسفه بدانيم. تأثير اين رهيافت در حوزه هایي نظير مطالعات دینی، نظریه ادبی، سیاست، هنر، روش و به طور کلی علوم انسانیآشكار است. لذا در اين دوره شاهد ظهور غولهاي ادبيات و نقد ادبي و شكل گيري يك انقلاب فرهنگي با چهره هايي چون شیلر، هولدرلین، نوالیس، و فریدریش شلگل و گوته، فردریش هاینریش ژاکوبی، فردریش شلایرماخر، لودویگ تیک، ژان پل ریشتر، آگوست ویلهلم شلگل، دوروتی شلگل، کارولین شلگل، ویلهلم و الکساندر فون هومبولت و .. هستيم.
پناهي زیبايي شناسي ايدئاليستي را تلاشي براي برون رفت از بحران معرفت شناختی عصر روشنگري دانست. بنا بر توضيحات او، ايدئاليستها در مواجهه با چالش هايي كه محصول دوره روشنگري بود در پي ارايه شيوههاي بديل برآمدند. از جمله مهمترين چالشها در اين زمينه ميتوان به اين موارد اشاره كرد: سیطره شناخت مفهومی –منطقی،غلبه ادراك مفهومي از جهان، فقدان مواجهه حضوری و تقليل يافتنِ جايگاه حواس انسانی در ادراك عالم، تضاد بین مفهوم آزادی (اراده و اختيار) انسانی و مفهوم ضرورت (تعيّن علمي و علّیت طبیعي) و بی محتوا شدن عالم. ايدئاليستها در اين راستا، با تأكيد بر حضور سوژه در عالم و شناخت حسی از جهان و محتوا بخشیدن به عالم با به رسميت شناختن آزادي، اراده و اختيار در تلاش بودند تا براي مشكلات بر آمده از نوع نگرش دوره روشنگري، به ارائه راه حل و تبيين امور بپردازند.
وي در پايان سخنان خود به برخي مفاهيم اساسي زيبايي شناسي ايدئاليستي نظير تجربه زيبايي شناسانه، ذوق، بازي و ... اشاره كرد.
آنگاه نوبت به دکتر محمدرضا ابوالقاسمی- مدرس، پژوهشگر و صاحبنظر هنری- رسید تا رهیافتهای ایدئالیستی به هنر را از زیباشناسی تا فلسفه هنر در سنت اندیشه چهار نماینده این فلسفه: کانت، شیلر، شلینگ و هگل، در گفتاری با عنوان: "هنر به منزله تبلور امر فوق محسوس" تبیین کند.
کیفیت تبیین امر فوق محسوس و نامتناهی در هنر
سخنران سومین نشست در ابتدای سخن، یادآور شد: اگر بخواهیم دقیقتر سخن بگوییم باید از ایدئالیسم های آلمانی سخن بگوییم و نه فقط یک ایدئالیسم یکپارچه. تبلور امر فوق محسوس در نزد برخی ایدئالیستها مثل شلینگ و هگل، با خود امر فوق محسوس اینهمانی دارد، اما در نزد انديشمنداني نظير کانت تبلور این امر با خود آن، اینهمانی ندارد. وی با اشاره به اینکه تمام مباحث زیباشناختی و هنری ایدئالیستها حول محور "امر فوق محسوس" ارائه شده به تبيين آراء یکی از پایه گذاران این سنت فکری- فلسفی، ایمانوئل کانت، پرداخت. كانت که یکی از بنیانگذاران فلسفه مدرن نیز محسوب مي شود، نقش دورانسازی بر جریانهای اندیشه پس از خود تا اواخر قرن بیستم دارد.
کانت و نسبت میان هنر و شناخت
وی گفت: مساله اساسی کانت در نقد قوه حکم، این است که ما باید نسبت بین هنر و شناخت را نسبتی "منفصل" بدانیم. بیان دیگر، کانت معتقد بود هنر اساساً نسبتی با شناخت حقیقت ندارد. كانت قائل بود: «حکم ذوقی بههیچوجه نه یک حکم شناختی و در نتیجه منطقی بلکه حکمی زیباشناختی است»، از نظر وي اگر زیبایی با شناخت مرتبط باشد، آنگاه داوری ذوقی بیمعنا میشود. پس زیبایی فقط با احساس (لذت و اَلَم) سروکار دارد. ابولقاسمي افزود: زیباشناسیهای مابعد کانت (شیلر، شلینگ، هگل، هایدگر و گادامر) همگی به واکنشهایی به آراء وي بود و اين انديشمندان به دنبال ابطال این دیدگاه کانت و اعادة سهم حقیقت در هنر بودند. براي نمونه گادامر در«حقیقت و روش» این حکم کانتی را مردود می شمارد زيرا اگر قرار باشد زیبایی شناسی را از شناخت، تفکیک و آن را مقوله ای کاملا سوبژکتیو کنیم دیگر چه نیازی به هنر و آفرینش هنری داریم؟
این محقق و مدرس هنر در ادامه اینگونه به جمع بندی دیدگاه کانت پرداخت که پیامدهای این زیبایی شناسی را مي توان در دو بحث و حوزه اصلی: نسبت زیبایی و اخلاق؛ و نسبت زیبایی و ذوق پيگيري نمود. كه در بحث نخست زيبايي نماد اخلاق و اختيار شمرده مي شود و در بحث نسبت زیبایی و ذوق، مفاهيم استقلال زيبايي و التذاذ [ناشي از] زيبايي تبيين مي شود. كانت اوج خلوص زیبایی را در زیبایی آزادی می بیند که تناظری با مفهوم کمال ندارد.
میراث شیلر؛ از حسانیت تا یکپارچگی انسان
دومین چهره مهم این سنت فلسفی، شیلر بود که از منظر دکتر ابوالقاسمی، رابطه بلافصلی با تفکر کانت دارد. او وظیفه خویش می داند که تفکر کانت را بسط دهد و نکات مغقول ماندة آن را گسترش دهد. از جمله در نامه به گوته، چکامه بهجت در سمفونی نهم بتهوون، و بهویژه در مهمترین اثرش: نامه هایی در باب تربیت زیبایی شناختی انسان. شیلر برآن است كه هم کانت و هم فیشته انسانیت را به عقلانیت صرف تقلیل میدادند.از نظر وي عقلانیت صرف، هرگز انسان را انسان نمی کند و کامل نمی سازد بلکه وجهی به نام حس داریم که اگر نادیده اش بگیریم، انسانیت انسان را زیر سوال برده ایم. ابولقاسمي با ذكر اين مطلب كه زیباشناسی شیلر را «زیباشناسی نانوشتة فیشته» نامیدهاند به نقل اين جمله از فیشته پرداخت كه: «ما از طبیعت مستقل نمیشویم مگر آنکه تمایلات حس را بهکلی منکوب (unterdrücken) و منهدم (auszutilgen) کنیم» و افزود شیلر بر آن بود تا عقلانیت و حسّانیت را به توازن و تعادل برساند و معتقد بود آنچه عقل و احساس را آشتی میدهد زیباشناسی است. وي احیای حسّانیت را راهی برای وصول به یکپارچگی انسان می انگارد. وی از این نقطه عزیمت است که حس را مهمترین عامل ثبات و وحدت و انسجام در انسان معرفی می کند. لذا در نامه بیست و سوم تصريح مي كند كه «راه دیگری برای عقلانی شدن انسان حسی وجود ندارد جز آنکه او را نخست زیباشناس کنیم»
وی در ادامه با تبيين نظريه انگيزه ها (انگيزه حسي، انگيزه شكلي و انگيزه حسي كه حاصل اين دو است)، خاطرنشان كرد كه مفهوم هنر نزد شیلر ترکیبی است از دو انگیزه انسان: انگیزهحسی كه در آن انسان منفعلانه تسلیم ضروریّات مادّی و قوانین طبیعت است؛ و انگیزه شکلی. درحالیکه انگیزه حسیْ دادههای حسی را دریافت میکند، انگیزة شکلیْ صورت را بر آنها نقش میزند. از برهمکنش این دو، انگیزة بازی (Spieltrieb) پدید میآید که منشأ هنر است و مبنای آشتی حس و عقل و رسیدن به یکپارچگی.
وي در تشريح آراء شيلر با مقايسه انگيزه ها ماده، ضرورت، جبر، انفعال، دگرگونی و کثرت را ذيل انگيزه هاي حسي و در مقابل روح، آزادي، اختيار، فعّاليت، پايداري و وحدت را ذيل انگيزه هاي شكلي برشمرد و عامل پيوند بين اين مؤلفه ها را هنر دانست.
عضو هيأت علمي دانشگاه تهران در تشريح رابطه زيبايي و آزادي گفت: تقارن مفاهيم زیبایی و آزادی را به این قوت و وضوح که در شیلر می بینیم نزد هیچ متفکری نمی بینیم. او صراحتا می گوید اگر آزادی بخواهد درجایی تمثّل یابد قطعا در زیبایی است. اين در حالي است كه کانت زیبایی را جلوه اخلاق میدانست اما شیلر زیبایی را تبلور آزادی اخلاقی تعریف میکند. کانت آزادی را عبارت میداند از «خودآیینی اخلاقی»، یعنی استقلال از طبیعت و تمایلات مادی و پیروی صرف از قانون (عقلانی) اخلاق. اما شیلر آزادی را «هماهنگی زیباشناختی» میداند، یعنی اتّکا به هماهنگی حسّانیت و عقلانیت و پیروی از طبیعت انسان. در واقع از نظر شيلر «زیبایی یگانه بیانِ ممکنِ آزادی در [قالب] نمود است»؛ به بیان دیگر، زیبایی یگانه جلوة آزادی است.
انگیزة بازی خاستگاه آفرینش هنری است.
ابوالقاسمي با استناد به نامه پانزدهم شيلر، گفت: از نظر شيلر «انسان میباید با زیبایی فقط بازی کند، و فقط با زیبایی بازی کند»؛ «انسان فقط زمانی بازی میکند که به تمام معنای لفظ، انسان است، و او تنها زمانی به تمام معنا انسان است که بازی میکند». از دید شیلر، طبیعت و آزادی، فکر و احساس از طریق زیبایی به یکدیگر پیوند میخورند. لذا تجربة زیبایی است که انسان را انسان و او را کامل میکند و فرهنگ عبارت است از تربیت استعداد حسّی و پرورش استعداد عقلی در بازی هنر. شيلر هنرها را به هنرهاي زيبا و هنرهاي تأثرانگيز تقسیم میکند كه هنرهاي تأثرانگيز شامل حماسه و تراژدي است. همچنين شيلر در تقسيم بندي امر والا و امر زيبا، امر زيبا را حاصل هماهنگي بين عقل و احساس و امر والا را حاصل تعارض بين عقل و احساس مي داند كه بر اين اساس حماسه و تراژدي در رديف امر والا قرار مي گيرند. در هماهنگی عقل و احساس (امر زیبا)، عمل بر مبنای تمایلات صورت مي گيرد ولي در تعارضات عقل و احساس (امر والا)، عمل بر مبنای تکالیف است و «امر والا است كه انسان را از خودآیینی اخلاق آگاه میکند».
استاديار پرديس هنرهاي زيباي دانشگاه تهران هدف شیلر را برپایی «دولت زیباشناختی» (ästhetischer Zustand) دانست. وي به نقل از شيلر گفت: «براي حل مسائل سياسي بايد پيش از هر چيز راه زيباشناسي را در پيش گيريم، زيرا از راهزيبايي است كه به مقصد آزادي خواهيم رسيد». در واقع تلاش برای دستیابی به یک جامعة اخلاقی از طریق کنش مستقیم سیاسی محال است، چه این تلاش از طریق آموزش سیاسی صورتپذیرد، چه از راه انقلاب. بنابراین، یگانه راه برپایی جامعهای که شهروندانش آزاد و برابر باشند، مسیر میانبر تربیت زیباشناختی است که بین حالت طبیعی انسان و نگرش آرمانشهری بشریت پیوند برقرار میکند.
ابوالقاسمي در تشريح نظريه سياسي شيلر اظهار داشت: هر کوششی برای گذار مستقیم از حکومت مبتلا به خودخواهی و باخودبیگانگی به حکومت اخلاقمدار محکوم به شکست است. بنابراین، برای تضمین گذار بیخشونت باید واسطهای را یافت و مستقر کرد. این دقیقاً همان وظیفهای است که حکومت زیباشناختی باید به انجام برساند. تربیت زیباشناختی در نهایت مکمل روشنگری است و مانعی در برابر خشونت انقلابی. در واقع دولت زيباشناختي واسطه گذار از دولت طبيعي به دولت اخلاقي است.
وي با نقل اين جمله از شيلر كه «راه اعتلای اخلاقی همگان از مواجهة فردی، ارادی و سازماننیافته با هنر میگذرد»، نظر وي را چنين توضيح داد كه خیر جمعی به کلی از ذهن و ضمیر بشر رخت بسته و انسان به جای عنایت به روح خود تمام همّ و غمش را به مالاندوزی معطوف و منحصر کرده است: «همچون گریزندگان از شهری آتش گرفته، هر کس فقط به دنبال آن است که مال و اموال خودش را از تباهی نجات دهد». وي افزود: شیلر قویاً اعتقاد دارد که هنر در ادوار تنزل و تباهی از حقیقت انسان پاسداری میکند و انسان آرمانی دوباره از بطن هنر زاده خواهد شد.
شلینگ؛ تحقق امر مطلق در هنر (وحدت آزادی و طبیعت در هنر)
سخنران نشست در این بخش از گفتار خود به سومین نماینده بزرگ ایدئالیسم آلمانی پرداخت. وي در تبيين رابطه هنر و امر مطلق از منظر شلينگ گفت: در فصل ششم نظام ایدئالیسم استعلایی شلينگ (۱۸۰۰) بيان شده که فلسفه غرب رابطه صمیمانه هنر و فلسفه را نمایان میکند. شلينگ فلسفه رمانتیک هنر را مکمل ضروری تحقیق فلسفی میداند و قائل است هنر از رهگذر زیبایی به نیروی وحدتبخش ذهن و عین دست مییابد. از نظر شلينگ نه آزادی اخلاقیِ متجلی در طول تاریخ و نه محصول طبیعت هیچ کدام قادر نیستند به تحقق امر مطلق جامه عمل بپوشند. آنچه که آزادی و طبیعت از برآوردنش ناتوانند در اثر هنری متحقق میشود.
در ادامه ابوالقاسمي به تبيين اركان اثر هنري يعني طبيعت (هنر) و ذهن (شعر) پرداخت كه شلينگ اولي را ركن آگاهانه و دومي را ركن ناآگاهانه مي داند و قائل است الهام به تنهایی و بدون مهارت فنی و شناخت سنتهای هنری راه به جایی نخواهد برد.
استاديار دانشگاه تهران با بيان اينكه از نظر شلينگ تحقق امر مطلق در هنر اتفاق مي افتد گفت: از نظر شلينگ فعالیت هنری و جستجوی همیشگی آدمی برای امر مطلق در محصول نهایی، در اثر هنری، به هم میرسند. در واقع یکپارچگی کشمکش فعالیت خودآگاه و ناخودآگاه همان زیبایی است. از اين رو فقط هنر میتواند امر لایتناهی را نمایان کند و هر آنچه که امر لایتناهی را منعکس نکند اصلاً اثر هنری نیست. با اين مبنا سرآغاز هرگونه شعرْ تعلیق روش و قوانین تفکر عقلانی و بازگشت به آشفتگی زیبای وهم و خیال و آشوب سرآغازین سرشت بشر است. وي هنر و حقیقت را در زیباشناسی نوافلاطونی شلینگ نماینده دو وجه متفاوت از امر مطلق دانست.
ابوالقاسمي در اين بخش به بيان ويژگي هاي اثر هنري از منظر شلينگ به شرح زير پرداخت:
1. هنر مرز مشترک آگاهی و ناآگاهی، جبر و اختیار، ذهن و عین است.
2. زیباشناسی یعنی پژوهش در «بازنمایی عالَم مطلق در قالب هنر».
3. زیبایی اثر هنری آفریده هنرمند نیست، بلکه ثمره بازتاب امر نامتناهی است.
4. زیبایی شکوه خداوند (splendor dei) است.
5. زشتی یکی از وجوه نیستی، و عدم انعکاس شکوه ایده است.
6. هیچ جهان شاعرانهای خارج از دین نمیتواند وجود داشته باشد و بازنمایی عینی دین بیوجود هنر محال است.
به بیان ابوالقاسمي شلینگ و فلسفه اینهمانی وی مهمترین جلوه خود را در تبیین وحدت آزادی و طبیعت در هنر نهاده است. در ایدئالیسم استعلایی او هنر تجلی امر مطلق و نامتناهی در امر متناهی است و آنچه می بینیم دیگر بحث حکم ذوقی نیست بلکه زیبایی شناسی در اینجا تبدیل به مطالعه کیفیت تبلور عالم مطلق در اثر هنری می شود. پیامد بزرگ این رخداد نیز تغییر افق زیبایی شناسی و گذار از آن به گستره وسیعتری است به نام: فلسفه هنر
هگل و پایان ایدئالیسم زیباشناختی (ترجیح و تقدم زیبایی شناسی بر طبیعت)
واپسین نماینده و چهره شاخص این سنت فلسفی که آراء وی در حوزه زیبایی شناسی ایدئالیستی توسط دکتر ابوالقاسمی تبیین گردید، ویلهلم گئورگ هگل بود. ابوالقاسمي تأكيد كرد فلسفة هگل هم نقطه کمال ایدئالیسم آلمانی است و هم اوج دستاوردهای آن. وي گفت: هگل را بنیانگذار «تاریخ فلسفی هنر» میدانند: او نشان داد که تحولات هنر یک سیر تاریخی منطقی دارد. هاینریش گوستاو هوتو یکی از شاگردان هگل بود که یادداشتهای درسگفتارهای زیباشناسی هگل را با دخل و تصرفهایی به شکل کتابی مدون و منسجم منتشر کرد. ابوالقاسمي با استناد به درسگفتارهایي در باب زیبایی شناسی هگل تصریح کرد: هگل برخلاف کانت زیبایی هنر را بر زیبایی طبیعی مرجّح میدانست.این متفکر، آفرینش هنری را بر زیبایی طبیعی و ساخته طبیعت، برتر می نهد و پارادایم کانتی را کاملا معکوس می سازد چرا که اثر آفریده انسان را مستخرج از روح و ذهن آدمی می داند و بر طبیعت ترجیح می دهد. وی افزود: هگل معتقد که همینکه چیزی آفریده انسان باشد کفایت می کند که بر هر آنچه در طبیعت و از طبیعت است رجحان و تقدم یابد.
ابوالقاسمي با تشريح مراحل صيرورت روح در فلسفه هگل كه در آن هنر به عنوان تز (برنهاد)، دين به عنوان (برابر نهاد) و فلسفه به عنوان سنتز (هم نهاد) شناخته مي شود، گفت: هنر در زیباشناسی هگل دعوی حقیقت دارد، اما حقیقت هنر در قیاس با حقیقت فلسفی ناقص و ناکامل جلوه میکند.
وي سپس به بيان ادوار تاريخ هنر از منظر هگل پرداخت كه در آن دوره هاي هنر به سمبوليك، كلاسيك و رمانتيك تقسيم مي شود كه در دوره سمبوليك ماده بر روح غلبه دارد و نماد آن هنر مصر است كه در معماري آن دوره تجلي يافته است. در دوره كلاسيك بين روح و ماده تعادل ايجاد مي شود و نماد هنر يونان است كه در پيكرتراشي متجلي مي شود. در دوره رمانتيك روح بر ماده غلبه دارد و نماد آن هنر مسيحي است كه در نقاشي و موسيقي و شعر تجلي يافته است.
سخنران نشست چهارم در ادامه با طرح نظريه پايان هنر تلاش نمود تا تفسير درستي از اين نظريه ارائه نمايد. وي به نقل از هگل گفت: «تفکر و تأمل بر هنر زیبا پیشی جسته است ... با توجه به این ملاحظات باید گفت هنر به لحاظ والاترین رسالتش برای ما امری است متعلق به گذشته و چنین نیز میماند». از نظر هگل دینهنر (Kunstreligion) مظهر تمدن یونان باستان بوده است و در دوره جديد «همچنان میتوانیم امیدوار باشیم که هنر اعتلا یابد و به کمال برسد، اما صورت هنر دیگر عالیترین ضرورت روح نیست. قطع نظر از اینکه مجسمههای خدایان یونانی را عالی بیابیم ... چیزی عوض نمیشود، ما دیگر [در برابر این آثار هنری] زانو نمیزنیم».
این صاحبنظر هنری سخن خود را با ارائه مهمترین منابع در شناخت زیبایی شناسی ایدئالیستی به حاضران پایان بخشید.
گفتنی است نشستهای تخصصی از سلسله درسگفتارهای نظریه و نقد هنر در سال آینده نیز با دعوت از صاحبنظران نام آشنا و برجسته حوزه مطالعات پژوهشی هنر و با حضور عموم علاقه مندان مباحث هنری در پژوهشکده هنر برگزار خواهد شد.