پژوهشكدة هنر، هشتمين نشست از سلسلهنشستهاي «هنر معاصر» را با بررسي كتاب «آنچه هنر است» اثر آرتور دانتو برگزار كرد.
پژوهشكدة هنر، هشتمين نشست از سلسلهنشستهاي «هنر معاصر» را با بررسي كتاب «آنچه هنر است» اثر آرتور دانتو برگزار كرد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکدة هنر فرهنگستان هنر، در اين نشست كه آن را کمیتة هنر معاصر گروه تاریخ هنر پژوهشکدة هنر، با همکاری پژوهشکدة فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی، عصر روز سه شنبه 19 بهمن در محل اين پژوهشكده برگزار کرد، دكتر ابوالقاسمي عضو هيأت علمي دانشگاه تهران و دكتر امير نصري، عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، به بررسي كتاب «آنچه هنر است» اثر آرتور دانتو پرداختند.
كتاب «آنچه هنر است» اثر آرتور دانتو، با ترجمه فريده فرنودفر، را نشر چشمه در سال 1394 منتشر کرد. آرتور دانتو، فيلسوف معاصر آمريكايي (1924-2013) است كه اساس تفكرش مواجهه جهان شناختي با مسائل است؛ او در پي تعريف هنر است و به فرايند و روند بيش از محصول و اثر هنري توجه دارد؛ در انديشة او همواره ديدگاهي مقايسهاي به چشم ميخورد.
دکتر ابوالقاسمی سخنرانی خود را با موضوع «ديالكتيك نقاشي و عكاسي» با تمرکز بر فصل چهارم کتاب ارائه داد. وی در توضیح محتوای این فصل گفت: دانتو در این فصل از رقابت بين هنرها در دورة رنسانس سخن گفته است كه اين رقابت با پايان دورة روشنگري به اتمام ميرسد؛ اما از ميانه قرن بيستم، كلمنت گرينبرگ، نويسنده و منتقد آمريكايي، دوباره اين مبحث را زنده ميكند؛ وي دیدگاه خود را در این باره با انتشار مقالة «به سوي لائوکون جديد» عرضه کرده است؛ او بر اين باور است كه چنانچه نقاشي بخواهد نقاش بماند، بايد به تخت بودن نقاشی وفادار باشد؛ اين حركت كاملاً در خلاف مسير نقاشي غرب بود؛ بنابراين از زمان رنسانس تا قرن بيستم نقاشي غرب به انحراف رفت و از ميانه قرن بيستم با ظهور ادوارد مانه، نقاش فرانسوي، دوباره به مسير اصلي بازگشت.
ابوالقاسمي با تأكيد بر نقش غيرقابل انكار ادوارد مانه در پيشبرد هنر نقاشي، پديدار شدن سوژههاي كمياب، اهميت يافتن نگاه در تابلوي نقاشي، تغيير شكل دادن عناصر تابلو و عدم بازنمايي نمونه طبيعي را از شاخصههاي مهم نقاشي مانه دانست كه بسيار مورد توجه قرار گرفته است. سبك نقاشي مانه به شدت تحت تأثير نقاشي سنتي اسپانيايي است كه به وضوح در تابلوي «المپيا» ديده ميشود. نكته حائز اهميت اين است كه نقاشي با مانه به خودآگاهي و استقلال ميرسد و در واقع نقاشي مدرن را مديون وی هستيم و مانه آغازگر هنر مدرن است. وي افزود: در جدال بين عكس و نقاشي، عدهاي از نقاشان بر اين باورند كه نقاش، واقعيت و فيگور را بهتر از عكس منتقل ميكند؛ اما اين نظريه با اقبال چنداني مواجه نميشود؛ چراكه بهتر اين است كه هر كدام از اين دو هنر راه خود را ادامه داده و مسير مستقلي پيدا كنند.
سپس دكتر امير نصري، به بررسي فصل سوم اين كتاب با نام «بدن در فلسفه هنر» پرداخت و در سخنرانی خود با عنوان «دو بدن، دو جهان» به مقايسه بين يك نقاش فرانسوي به نام نيكلا پوسن و فيلسوف فرانسوي به نام دكارت، که اشخاصي با دو ديدگاه متفاوت هستند، پرداخت و بحث را با نقل قولي از دانتو آغاز كرد.
وي افزود: دو ديدگاه نسبت به بدن انسان وجود دارد؛ نخست، علمي كه به تناسب اعضاي بدن ميپردازد و طي 2500 سال هيچ تغييري نكرده است؛ در اين نگرش به فيزيك بدن انسان و كاركرد ظاهري آن توجه شده است؛ به عبارت ديگر در اين ديدگاه ساختار مورفولوژيك بدن حائز اهميت است. ديدگاه دوم، كه از سوي دانتو مطرح ميشود، بازنمايي بدن مبتني بر احوال دروني بدن است؛ همانگونه كه مارتین هایدگر، فيلسوف بزرگ آلماني در اين باره ميگويد: «حال و هوا آشكار ميسازد كه آدمي چگونه است و چگونه روزگار ميگذراند».
نصري در تبيين اين دو ديدگاه گفت: از آنجايي كه فلسفه دكارت بسيار به نگرش نخست نزديك است، دكارت را آغاز فلسفه جديد فرض ميكنيم؛ دكارت بر اين باور است كه آنچه من هستم كاملاً متمايز از بدنم است؛ وي ميان ذهن و بدن تمايز قائل است و بدن را مشابه دستگاهي ميداند كه برخی از حركات آن، همچون پلك زدن و نفس كشيدن به طور خودكار و ناخودآگاه انجام ميگيرد و سيستم عصبي را كليد اين اعمال ميداند؛ بنابراين دكارت همان اصولي را براي فيزيولوژي انسان در نظر ميگيرد كه مبتني بر تمام كائنات است.
وي ادامه داد: نمونه اغراق شدة تعابير دكارتي باعث ايجاد نظريه لامتري شده كه اين نظريه تمام رفتارهاي مبتني بر بدن را بر اساس اصول مكانيكي تفسير ميكند؛ نمونه اين نگرش به وضوح در كارهاي هانري لژه ديده شده است؛ با اين حال دكارت نيز به دو دليل نقدهايي بر اين نظريه داشته است؛ نخست اينكه بدن در مقام ماشين نميتواند كاربر اصلی زبان باشد و دوم این که خروجي ماشين متناسب با ورودي ماشين است. بنابراين دكارت نيز ديدگاه خود را تغيير داده و اين گونه بيان ميكند كه: «طبيعت با احساسهاي درد، گرسنگي و تشنگي به من ميآموزد كه حضور من در بدنم، فقط مانند حضور ناخدا در كشتي نيست؛ بلكه پيوند من با بدنم وسيعتر است، چنانكه من و بدن يك واحد را تشكيل ميدهيم.» و به اين ترتيب به ديدگاه نيكلا پوسن ميرسيم.
نصري در پايان تصريح كرد: طبيعتاً ماشين نميتواند بيانگر پيشامدهاي متنوع زندگي باشد و نميتوان بدن را به يك ماشين تشبيه کرد؛ آنچنان كه دانتو دربارة نيكلا پوسن ميگويد: «براي ادراك و انفعالاتي نظير سر درد و استرس بايد بدن داشت؛ مثل فيگورهايي كه در نقاشيهاي پوسن مشاهده ميكنيم».
اين نشست با پرسش و پاسخ پايان يافت.