حبيبالله صادقي معتقد است هنرمندان سرمايههاي ملي هر كشوري هستند و ما زياد مراقب سرمايههاي ايراني و هنرمندان نيستيم. حبيبالله صادقي معتقد است هنرمندان سرمايههاي ملي هر كشوي هستند و ما زياد مراقب سرمايههاي ايراني و هنرمندان نيستيم.
مولود زندينژاد- سه تن از نقاشان پيشكسوت نوگراي ايران سال گذشته بدرود حيات گفتند. «منصوره حسيني و محمودجواديپور»كه از اعضاي پيوسته فرهنگستان هنر بودند به همراه احمد اسفندياري از پيشاگامان هنر نوگرايي كه در دقايق پاياني سال 1391 دار فاني را وداع گفت. اين سه هنرمند هر كدام سبك و سياق خود را داشته و ميشود گفت تحولي در عصر نقاشي نوين ايران پديد آوردند. فرهنگستان هنر براي پاسداشت مقام هنري اين هنرمندان پيشكسوت، مراسم بزرگداشتي را در 22 ارديبهشت در تالار ايران اين فرهنگستان برگزار كرد. اين مراسم هم زمان با بازگشايي نمايشگاهي از آثار و برخي از لوازم شخصيشان در موسسه فرهنگي هنري صبا همراه بود. به همين مناسبت گفتگويي با «حبيبالله صادقي» هنرمندنقاش، مدرس دانشگاه، پژوهشگر و عضو پيوسته فرهنگستان هنر كه از شاگردان زنده ياد استاد « محمود جواديپور» بودند، داشتيم. سابقه نقاشي مدرن در كشور ما به چه زماني بر ميگردد ؟ نقاشي مدرن در ايران زماني مورد توجه قرار گرفت كه «كمالالملك»، «صنيعالملك» و «محمودخان ملكالشعرا» سبك و روشي را پيگيري ميكردندكه متفاوت از نگارگري و نقاشيهاي آن روز بود. «كمالالملك»و شاگردانش كه در مكتب وي نقاشي را آموختند شيوه گفتار شناسي و عين به عين تجربههاي يافتي را در نقاشي به كار بردند و به همين سبك و سياق پايبند ماندند. گروهي از نقاشان قهوهخانهاي نيز روشهاي تركيبي را ميپسنديدند، يعني تركيبي از نقاشيهاي قهوهخانه و سبك جديد را كار ميكردند. در مورد تقدم و تاخر نقاشان نوگرا سند مشخصي در دست نيست اما به طور قطع ميتوان گفت، نسل نقاشان نوگرا از سال 1320 به بعد ظهور و بروز پيدا كردند. چه فضايي در آن زمان موجب شد تا نقاشان نوگرا شكل بگيرند؟ بسياري از نقاشاني كه به خارج از كشور سفر كرده بودند وارد عرصههاي نوين شدند. آنها سعي ميكردند تا يافتهها و مولفههاي ديداري خود را بومي سازي كنند و پالت هنر ايراني و مدرنيزم را در آموختههاي نوين خود شكل دهند، كساني مانند زنده ياد «ضياء پور» كه سبك و سياقي خاص را دنبال كرد و پوشاك اقوام ايراني را با دانش تصويري در تركيب كوبيك آن به كار برد و سعي كرد تا آثاري تازه به تصوير درآورد. به اين مفهوم كه همان رفتار فيگوراتيو را در قالب و تقسيمبنديهاي مربع كار كرد. البته از لحاظ تقدم نيز شايد بتوان كار پر كنتراست ملكالشعرا را نيز يادآور شد. تاسيس دانشكده هنرهاي زيباي تهران نيز از عواملي بود كه هنرمندان با آثار نوين آشنايي بيشتري پيدا كنند. لطفا از زمان آشناييتان با استاد «جواديپور» و آثار ايشان بگوييد. از سال 1355 كه وارد دانشكده شدم با دو چهره فرهيخته و بزرگ تصويري كشورمان استادان حميدي و جواديپور آشنا شدم در آن هنگام استاد جوادي پور كه انساني متخلق به اخلاق و عارف به تمام معني بود در حال پيگيري براي اتمام پايان كارشان در دانشكده، مراحل اداري را طي ميكردند. اما در همان زمان نيز پر كار و راهنماي بسياري از پايان نامههاي دانشجويي بودند. ايشان نقاش باهوش و توانمندي بود و كارهايي كه از استادان «عليمحمد حيدريان»، «حسين شيخ»، «محمود اوليا» و « علي اكبر ياسمين» فراگرفته بودند را به فضاي دانشگاهي بردند و چون مدير گروه چاپ و گرافيك و نقاشي هم بودند شاگرداني كه دست پرورده ايشان بودند مانند «سهراب سپهري» جزو نقاشان برجسته به شمار ميروند. استاد حميدي نيز از نامآوران نقاشي در ايران بود كه همدوره استاد جواديپور به شمار ميرود. نظرتان درباره آثار اين سه هنرمند را بفرماييد. اميدوارم مباحث نقد و بررسي معني تعارف را پيدا نكند، اگر هوشيارانه عمل ميكرديم، چه بسا ما ميتوانسيتم اين چهرهها را جهاني كنيم. طراحي و رنگ در آثار استاد جواديپور؛ مينيماليسم، شعر و تغزل در كارهاي اسفندياري و شور و شعف در تابلوهاي حسيني بيانگر آن است كه اين هنرمندان به يك درك، شهود، عرفان و معنا رسيده بودند. عرصههاي رشد اين هنرمندان چگونه بود؟ اين مسئله يكي از دغدغههاي هميشگيام بوده و هست. يكي از كارهايي كه در مدت كار در حوزه تجسمي انجام دادم اين بود كه فهرستي از كساني كه در حوزه تجسمي كار ميكنند را براي خودم تهيه كردم. دورههاي فراز و فرود بسياري از هنرمندان را مورد توجه قرار دادم و متوجه شدم آن زماني كه عرصههاي بروز، ظهور و خلاقيتشان در جامعه وجود داشته، متاسفانه آنقدر با آنها سرد و بيرمق برخورد شده كه هنرمند مانند پرندهاي آرام آرام در لانهاش خزيده و با يك ريتمولوژي و تكرار توامان يعني در فضايي افسرده، خودش خود را تكرار كرده تا جايي كه چراغ جسماني و روحانياش خاموش شده است. نبايد تنها هنگام مرگ با برگزاري نمايشگاه و مراسم در حد پُر بَدَك نبود و سر تكان دادن و تعارف از كنار آنها بگذريم. دوستي ميگفت؛ يك سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است و ما هم بگوييم يك هنرمند خوب، هنرمندي است كه حيات جسماني ندارد! پايان يافتن دفتر يك هنرمند، آيا پايان راه اوست؟ يعني جامعه موجب ميشود كه هنرمندي رشد نكند؟ جامعه ميتواند هنرمند را تشويق كند، با او مهربان باشد و به او توجه كند. هنرمند نميخواهد ويژه خواري كند، زيرا هنرمند به يك درك و شهود، عرفان و معنايي رسيده كه نيازي به رانت ندارد. به عنوان مثال هنرمندي به عنوان «نورمن راكول» (Norman Rockwell) آثار تصويرگري و نقاشيهايي در حوزه مسايل اجتماعي و جنگ به تصوير كشيده و ببينيد كه جامعه چگونه به معرفي او پرداخته؛ حال ما بياييم و ما به ازاء بينالمللي اين هنرمندان را مورد بررسي قرار دهيم. البته قصدمان مقايسهاي نيست كه همقدي و همطرازي اين هنرمندان را بررسي كنيم، بلكه ميخواهيم بدانيم جامعه جهاني چگونه به معرفي هنرمندان خود ميپردازد، حال آنكه توجه ما به كسي مانند آقاي جواديپور در جامعه چگونه است؟ پيشنهادتان براي حل اين مشكل چيست؟ بايد هنرمندان و آثارشان را در حكم سرمايههاي ملي خود بشماريم و در معرفي آنها بسيار بكوشيم. به عنوان نمونه در يكي از سفرهاي خود به بازديد نمايشگاهي رفتم كه تنها اتودهاي ابتدايي پيكاسو از گاو و بزهايي كه در تابلوي معروف «گرونيكا»ي خود به كار برده، به نمايش در آمده بود. اتودهاي متنوعي كه در نهايت به يك مينياتور در كنار اين تابلوي معروف پيكاسو قرار گرفته؛ تابلويي كه به دليل بمباران محل زندگي پيكاسو به تصوير كشيده شده و جهان به آن خوب نگاه كرد. اين نقدي است كه به خودم، گالريداران، سرمايهگذارن و تمام كساني كه در حوزه فرهنگ و هنر كار ميكنند، وارد است. در هر گوشه و كناري، هنرمندان جامع شرايطي وجود دارند كه گرچه در معرض ديد ما قرارگرفتند اما فرصت تجلي و حضورشان ايجاد نشده. بايد يك ستاد پشيباني بوجود بيايد تا از اين سرمايهها حمايت لازم صورت گيرد و بايد بتوانيم آنها را در تمامي عرصههاي جهاني معرفي كنيم، ميراث فرهنگي تنها منحصر به ابنيه تاريخي نميشود، بخش عظيم ميراث ما همين هنرمندان و آثارشان هستند كه نياز به توجه و حمايت دارند. برگزاري مراسم بزرگداشت، نمايشگاه و آناليز آثار هنرمندان كار بسيار پسنديدهاي است كه فرهنگستان هنر در اين چند ساله انجام داده است. با اين وجود فرهنگستان هنر و مراكز فرهنگي – هنري بايد ژرفا نگرتر و كاملتر به هنرمندان توجه كنند، مدام بايد مانند رصد خانهاي به حال و احوال هنرمند بپردازند. زيرا معتقدم با هنرمند بايد همانند گل و گياه رفتار كرد. بايد او را بوييد، نوازش كرد، آن را هرس كرد و از آفات دور نگاه داشت. به اين معنا كه به مسايل و مشكلات اقتصادي، معيشتي، سياسي و تمامي وجوهات زندگي او توجه داشت. اگر هنرمند مورد توجه هميشگي قرار بگيرد به رشد و بالندگي بيشتري دست مييابد و آثارش ميتواند پشتوانه محكمي براي كشور باشد. در حوزه آكادمي و دانشگاهي اين نسل از نقاشان چه جايگاهي دارند و تا چه ميزان معرفي ميشوند؟ اِكولها، قرآئتها و ويژگيهايي خاصي دارندكه متفاوت از ويژگيهاي مدارس و آكادميهاي ماست. به اين مفهوم كه ايرانيها به عنوان آكادمي شناخته نميشوند. اكولها ابتدا در حوزه تئاتر و موسيقي به وجود آمدند، پس از آن در حوزه تجسمي هم رشد كردند. شايد آثار استاد جواديپور را تا حدي بتوان در حد پالت آكادمي نزديك دانست؛ اما استاد اسفندياري و حسيني را ميتوان به عنوان يك يافته پژوهشي در تحقيقها و رسالهها مورد بررسي قرار داد. اين هم به دليل بيتوجهي و عدم امكاناتي است كه ميبايست در اختيار اين هنرمندان قرار ميگرفت و نگرفت. آيا نقاشان نوگراي ما تكرار نقاشان غربياند يا آن كه هر كدام هويت مستقل خود را داشتهاند؟ درست است نسل پيشگام ما سابقه عميق و ژرفي كه حاصل رجوعشان به خارج بوده را داشتهاند، اما نميتوان گفت كه آثارشان كپي از نقاشيهاي غربي است. نقاشي مانند علوم محض نيست كه بگوييم در تمام دنيا نظريههاي ثابتي دارند، بلكه اينها هر كدام شيوههاي خاصي داشتند كه منطبق با فرهنگ ملي و بومي خودشان بود و هويت مستقلي داشت. نگاه جامعه جهاني به هنرمندان ما چگونه است؟ ما خوشنويسان بنام و بزرگي داشتهايم كه بسياري از آنها هنوز در جهان فرصت شناخته شدن نيافتند، اما كسي مانند استاد «محمد احصايي» كه يافتههاي كهن را گرفته و با خلاقيت شگرف خود آثاري را پديد آورده كه گوي سبقت را از هنرمندان خوشنويس جهان ربوده، آثارش در كشورهاي اروپايي و عربي بهايي بسيار زياد دارد. من اين را ميخواهم بگويم كه ما هنرمندان زيادي مانند اين استاد فرهيخته داريم كه آثارشان ميتواند به خوبي در جهان مطرح شود اما صبر ميكنيم ببينيم اول اروپا يا كشورهاي عربي در مورد هنرمند ما چه ميگويد بعد به سراغ او ميرويم؛ آن هم در حد اينكه هر از چند ماهي به او يك سري ميزنيم و كار ژورناليستي انجام ميدهيم تا ببنيم هنرمند ما زنده است يا خير. اين عدم مراقبت توجيه پذير نيست وقتي كه ميبينيم فرهنگ و هنري داريم كه از هر جاي دنيا كه بخواهند مورد بررسي قرارش دهند اولين رد پاهاي آن را در ايران و بينالنهرين پيدا ميكنند. به عنوان مثال آثاري كه از شهر سوخته يافت شده كه كيفيت و زيبايي آن حيرت جهانيان را برانگيخته است. فقدان نقد هنري آثار در معرفي جهاني ما تاثير نداشته است؟ در بسياري از كشورها متخصصين و نقد نويساني وجود دارند كه به معرفي و نقد و بررسي آثار هنري ميپردازند. اين مسئله موجب ميشود تا توجه جهان به سمت هنرمند و آثار هنري او معطوف شود و به اين ترتيب هنرمند در دنيا بيشتر شناخته شود. اما متاسفانه در كشور ما ميشود گفت نقد آثار وجود ندارد؛ چرا كه اين امر به درستي و روشمند صورت نميگيرد. برخي اوقات به جاي آنكه نقد آثار صورت گيرد نقد شخصي و شخصيتي ميشود، چون ميگويند همانگونه كه ميبيني ديده ميشوي و كساني كه خود را صاحب فضل و كمالات ميبينند فكر ميكنند اگر نقد كنند، به سختي نقد ميشوند يا اين كه نقدهاي ما تبديل ميشود به ستوني هفتگي در جرايد و كسي كه نقد مينويسد فكر ميكند هميشه بايد مورد توجه قرار گيرد. به هر حال آنچه كه موجب ميشود، نقد در كشور ما صورت نگيرد عدم درك صحيح از هنرمند و آثار هنري است. برخي از اساتيد معتقدند چون اثر هنري با تخيل هنرمند درگير است نميتوان تخيل و خيال هنرمند را به نقد كشيد. آيا اين بيان صحيحي از نقد است؟ من اعتقادي به اين امر ندارم البته معتقد هم نيستم كه هرگاه وارد نمايشگاه مي شويم، به اثر هنرمند آنگونه بتازيم كه چمنهاي خيالش را لگد مال كنيم اين مسئله به عدم درك صحيح از نقد هنري و عدم روشمندي نقد در كشورمان بر ميگردد. اگر نقاد با نظريات جامعه شناسي، روانشناسي و شخصيتي آشنا باشد، اگر درك درستي از آثار هنري داشته باشد و در واقع اگر منتقدين ما دروس دانشگاهي مربوط به نقد را به درستي بدانند ميتوانند آثار را به درستي نقد كنند. يعني اگر شيوه درست باشد مانند ديگر كشورها ميتوانيم نقد درستي داشته باشيم اين به نفع هنرمند هم هست. علم هرمونو تيك يعني نور را در نور جستجو كردن و بايد در نقد آثار هنري همينگونه نور را در نور جستجو كنيم و بدور از هر گونه بغض و غرض ورزي به معرفي او بپردازيم. آيا ميتوان منصوره حسيني را نخستين نقد نويس هنري به شمار آورد؟ قبل از خانم حسيني، زنده ياد «جلال آل احمد» بود كه نقدهاي هنري مينوشت، وي اين امر را با نكته سنجي، ظرافت و شيوايي بيان خاصي انجام ميداد. به عنوان نمونه روزي جلال وارد نمايشگاهي ميشود و خيلي سريع از اين نمايشگاه در حال خروج بود كه شخص هنرمند از وي ميخواهد كه نظر خود را بيان كند؛ آل احمد ميگويد:« رييس، به معبد شما آمدم، از نردبان وجودت بالا رفتم و از پشت چشمانت جهان را ديدم، چيزي بر من نيافزود.» اين يك روش نقد است. و پس ازآن خانم حسيني نقدهايي بر آثار هنري مينوشت كه با نام مستعار استاد اسد به چاپ ميرسيد. نمايشگاه آثار و لوازم شخصي اين هنرمندان تا 23 خرداد در موسسه فرهنگي هنري صبا ادامه دارد. علاقهمندان ميتوانند براي بازديد از اين نمايشگاه به خيابان ولي عصر(عج)، خيابان طالقاني، خيابان شهيد برادران مظفر، شماره ۱۲۵ موسسه فرهنگي هنري صبا مراجعه كنند. اين نمايشگاه همه روزه بجز ايام تعطيل، از ساعت 10 تا 18 ، ميزبان عموم بازديدکنندگان خواهد بود. |
||
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |