مقدمه
يزيد نفس ما را بايزيدي
الهي قفل غفلت را كليدي
اصولاً هر اثر ادبي، و بهطور كلي آثار هنري، در جريان رشد و پيشرفت خود، از تحولات سياسي، علمي، اجتماعي و فرهنگي متأثر ميشوند و در ارتباط با پديدههايي از اين دست شكل و سامان ميپذيرند. در اينباره، عنصر فرهنگ در تشكيل بستر و زمينة آثار ادبي نقش اساسي و بنيادين دارد؛ بهطوري كه چارچوب و خطوط اصلي اين آثار بر مبناي اين عنصر مهم هويت نهايي خود را بازمييابند.
بر اين اساس، ادبيات فارسي نيز از آغاز پيدايش تا كنون، با بهرهگيري از متون اسلامي، دانشهاي ديني و بهخصوص معارف قرآن و احاديث اسلامي، حوادث تاريخي، تحولات فرهنگي و حتي عادات و آداب زمان، به مناسبتهاي مختلف و به اقتضاي شرايط گوناگون، رشد کرده و در هر موقعيت و مقطع توانسته است از اين فرهنگ خاص تأثيرهايي متنوع و گوناگون بپذيرد.
ادبيات فارسي تا آنجا كه در مسير جريان اين فرهنگ پوياي ايراني ـ اسلامي قرار گرفته، از محتوا و غناي بهتر و ارزندهتري برخوردار شده است و از اين رهگذر، شاعران و نويسندگان ادب پارسي ـ با توجه و توسل به اين معارف و منابع ـ توانستهاند آثار گرانبهايي، همچون شاهنامه، مثنوي معنوي، غزليات شمس، ديوان حافظ، كليله و دمنه، گلستان و بوستان و صدها اثر ارزشمند و ارزندة ديگر را خلق، و به عرصة فرهنگ جهان ارائه كنند و بهخصوص در پرتو فرهنگ پربار اسلامي كه آميخته با ذوق مليح ايراني و كلام شيرين فارسي شده است، چهرة جاويدان و فراموش نشدنياي را در اين آثار به تصوير کشند.
بعد از گسترش اسلام و بسط دامنة آن در اطراف و اكناف ايران و پذيرش آن توسط ايرانيان خوبگزين، و پس از آنكه انديشة اسلامي بهعنوان يك تفكر غالب در باور و اعتقاد مردم اين سرزمين ريشه دوانيد و بهويژه در سدههاي چهارم تا نهم هجري كه اهل علم و ادب و خصوصاً شاعران بيش از هر دورهاي با منابع اسلامي مأنوس و مألوف بودند، آثار متنوع و گوناگوني در زمينههاي مختلف علمي و ادبي پا به عرصة فرهنگ اين مرز و بوم نهاد.
شعر و ادب نيز كه در اين دوران از اين فرهنگ غني و سرشار مايه ميگرفت، توانست به نقطههاي اوج شكوفايي و ترقي خود دست پيدا كند و شاعران پارسي زبان نيز در اين شرايط مساعد توانستند بهترين آثار را در قالبهاي متنوع، موزون و دلانگيز شعر بهوجود آورند كه بسياري از آنها در زمرة آثار برجسته و ممتاز ادبيات جهان محسوب ميشوند.
ايجاد شرايط مطلوب و مساعدي كه در تكوين و پيدا آمدن اين آثار ارزنده نقش اساسي را ايفا ميكند، خود از علل و عوامل خاصي شكل ميپذيرد كه عمدهترين آنها ميتواند مواردي از قبيل وجود اساطير و حماسهها، گسترش مذاهب، اعتقادات و باورداشتهاي ملي و مذهبي، سياستهاي حاكمان و زمامداران روزگار، تحولات سياسي، وضعيت اقليمي و زيستي، تغييرات و دگرگونيهاي اجتماعي و امثال آنها باشد.
بررسي آثار ادبي زبان پارسي نشان ميدهد که ادبيات كهن و سابقهدار ما نيز به اقتضاي شرايط مختلف، كم و بيش از همة اين عوامل تأثير پذيرفته و تمام اين موارد، به گونههاي مختلف در تشكيل زمينههاي آن مؤثر بوده است و از اين ميان، نقش مذهب و تفكرات و اعتقادات ديني به مراتب بيش از ديگر موارد خودنمايي ميكند؛ چنانکه تأثير تفكر نحلهها و فرقههاي اسلامي و بهخصوص ذوق و انديشة مشربهاي عرفاني را در اكثر متون ادبيات فارسي ميتوان بيپرده مشاهده كرد.
در اين مورد عملكرد پادشاهان و حاكمان سياسي و سياستهاي مختلف آنان در قبال مسائل ديني، فرهنگي، علمي، اقتصادي و اجتماعي را نبايد فراموش كرد؛ زيرا روش برخورد و نحوة نگرش آنها به اين قبيل مسائل، در تقويت يا تضعيف گروههاي فكري و يا عدم توجه به پارهاي از موضوعات، در جهتدادن به جريانهاي متنوع فرهنگي، كارساز و نقشآفرين بوده است و ايجاد امكانات و هماهنگيها يا برقراري محدوديتهايي كه از طرف آنها اعمال ميشده، همواره فراز و نشيبهايي را در روند حركت اين جريانهاي به وجود ميآورده است.
ورود تفكرات اسلامي يا غيراسلامي و بينشهاي شيعي يا غيرشيعي و بهطور كلي هر نوع انديشه و تفكر، در صحنة علم و ادب و فرهنگ، وابستگي مستقيم با عقايد صاحبان آثار علمي و ادبي و همچنين اعتقادات حاميان آنها، يعني زمامداران روزگار آنان، داشته است و انديشهها و نظرياتي كه آنها ابراز ميكردهاند، با پشتوانة اين دو عامل مهم ميتوانسته است عرض اندام نمايد و رشد و گسترش داشته باشد. اگر سوي اين دو عامل به يك جهت ميبود، ترقي و تكامل عقيدة مورد توافق طرفين بهنحو چشمگيري رو به گسترش و نمو مينهاد و با اين شرايط در تمام نهادهاي اجتماعي و فرهنگي تأثير ميگذاشت و اگر طرفين در تعارض و تقابل يکديگر قرار ميگرفتند، اعتقادات باز هم به صورتهاي ديگر بروز ميكرد و تا آنجا كه محدوديتها اجازه ميداد، به هر حال به طور مستقيم يا غيرمستقيم عرضه ميشد.
در شرايط اخير، ادبيات زمينة مساعدي براي بيان اينگونه افكار و عقايد به شمار ميآمده است و نويسندگان و گويندگان متعهد در حد توان، از اين مجرا، عقيده و نظر خود را ابراز ميکردند.
نفوذ تفكر شيعي در دورههاي قبل از صفويه، بيشتر از اين طريق (يعني ادبيات و آفريدن آثار منظوم و منثور ادبي) صورت ميگرفته است و عموم قلمزنان شيعيمذهب، با اين روش مسئوليت خطير خود را جامة عمل ميپوشانيدهاند، چون قبل از صفويه اكثر قريب به اتفاق حاكمان سياسي از حاميان و هواداران اهل سنت بودند و مانع از آن ميشدند كه شيعه و شيعيمذهب همانند ديگران در صحنههاي سياسي، علمي و ادبي حضور عادي و معمولي پيدا كند. در آن دوران، شيعيان معمولاً مطرود و به دور از دستگاههاي علمي، سياسي و اداري حكومتها در انزوا و يا در جنگ و گريز دايمي، فرصت ابراز عقايد و نظريات خاص خود را پيدا نميکردند و خصوصاً در زمينة شعر و ادب نتوانستند آثار فراواني از خود بر جاي بگذارند؛ هرچند بهطور پراكنده و نامنظم در دورههاي مختلف موفق به عرضة آثار برجستهاي نيز شدند. از اين رو تفكر شيعي در ادبيات ما آن حضور مطلوب و آرماني خود را پيدا نكرد و آنچه در اينباره از آنان بر جاي مانده در واقع اظهار فضلهايي است كه در قالب اشعار تعليمي، حماسي، مدايح و مراثي ائمه عليهمالسلام سروده شده است.
در نيمة اول قرن دهم هجري كه اوضاع سياسي ايران را فرزندان شيعهمذهب شيخ صفيالدين اردبيلي تغيير دادند و سلسلة پادشاهي صفوي با شعار حمايت از مذهب حق تشيع بنيان نهاده شد، ظاهراً اوضاع از هر جهت بهنفع شيعه تغيير پيدا کرد و ايران به عنوان كانون قدرتمند اين مذهب، مورد توجه شيعيان اطراف و اكناف قرار گرفت.
توجه شهرياران صفوي نسبت به مبلغان و مروّجان شيعه باعث شد تا آنها از هر جا متوجه اين مركز شوند و انواع دانشها و علوم مذهبي را رونق و رواج بيسابقهاي بخشند.
در اين دوره، برخلاف انتظار، شاعران شيعي چندان مورد توجه دستگاههاي حكومتي صفويان قرار نگرفتند، ولي با وجود اين، شاهد شاعران فراوان و دفترها و ديوانهاي زيادي از آنها هستيم كه در كمتر دورهاي سابقه داشته است. در غالب اين آثار، موضوعات و مطالب مذهبي، به ويژه مناقب و مراثي پيشوايان شيعه راه يافته است و تقريباً در همة آنها مدح يا مرثيت خاندان رسالت را ميتوان ديد.
محور اساسي اين پژوهش بر اين بوده است كه تفكر شيعي در آثار منظوم اين دوره مطالعه و بررسي گردد و ضمن ارزيابي كم وكيف آنها مشخص شود كه اين تفكر خاص در شعر شاعران شيعيمذهب به چه ميزان است.
در مراجعه به ديوانهاي شعر اين دوره و كندوكاو در اشعار مندرج در آنها متوجه خواهيم شد كه اولاً موضوعات مذهبي نسبت به ديگر مطالب به مقدار بسيار اندك در اين آثار منعكس شده است و اكثر شاعران، بيشتر فعاليت و كوشش و استعداد خود را در زمينههاي ديگر به کار بردهاند؛ ثانياً اغلب موضوعات مذهبي و ديني، مطالب تكراري و تقليدي است كه پيامي خاص را كه منبعث از مكتب و عقايد راسخ باشد در بر ندارد و بهخصوص تفكرات اصيل شيعي، آنگونه كه شايسته است، جز در شعر دو سه شاعر غيرحرفهاي، در كمترجايي انعكاس يافته است.
بهطور كلي ميتوان گفت که مذهب شيعه و تفكر خاص و اصيل آن به عنوان يك موضوع اساسي، در شعر اين دوره کمتر مطرح بوده و آنچه بيش از هر چيز شاعران اين عصر را به خود مشغول ميداشته، از مقوله و موضوعي ديگر بوده كه در فصول اين رساله مفصل دربارة آن بحث و اظهار نظر شده است. به همين علت بيشتر مباحث اين تحقيق به صورتي تدوين و طراحي شده است كه بتوان آنها را در تبيين و شناخت زمينههايي كه منجر به تأثير کمتر تفكر شيعي در شعر اين دوره شده، بهطور مؤثر مورد استفاده قرار داد.
فهرست مطالب
مقدمه
بخش اول: زمينهها و عوامل ايجاد مذهب شيعه در عصر صفويه
فصل اول: سابقة تاريخي شيعه
فصل دوم: اوضاع سياسي، اجتماعي، ديني و ادبي عصر صفويه
بخش دوم: بررسي تفكر شيعه در شعر دورة صفويه
فصل اول: قرآن و حديث در شعر دورة صفويه
فصل دوم: مدايح و مرائي
فصل سوم: عناصر اساسي، تفكر شيعه در شعر دورة صفويه
منابع