مقدمه
ايامي كه با متون كوماراسوامي محشور بودم، از خوشترين ايام و دشوارترين دورانم بود ـ دوراني كه دو نقيض لذت و سختي در درونم به يگانگي رسيدند. به خاطر اين موهبت شكرگزارم و به ادامه راه نيمرفته اميدوار.
متنهاي او چون كوه هايي هستند صعب العبور كه جان و تن كوه پيما را بيازارند و او را به ستوه آرند. و آنگاه كه پنداري يكسره گم گشته اي، و چون كشتي طوفان زده به گِل نشسته اي، به ناگاه ميغ راه فرو نشيند و در پيش چشمانت، چشم اندازي بغايت زيبا گسترده شود، نسيم فرحبخش و روشنگري بوزد، سختيِ راه از ياد برود، آشوب هاي دل فرو نشيند، در پيكر سالك، نيرويي بجوشد و در جانش شوق ادامة راه دوباره قوت گيرد.
ايامي كه در كش و قوس فهم و ترجمة كتاب حاضر بودم، حالات غريبي بر من گذشت. گاهي تا سپيده سحر غرق كار بودم، به مفاهيم تو در توي كتاب مي انديشيدم و به خودآزاري خود مي خنديدم. و گاهي در نشئة بيخودي و بي زمانيِ مطالعه، ناخودآگاه سر به علامت تأييد و تصديق مي جنباندم و در حيرتي لذتبخش با خود مي گفتم كه: «عجبا از اين ژرف انديشي... به راستي كه چه درست گفته، و چه نيكو مطلب را شكافته».
گويي آنچه در ژرفاي وجودم، و در ضمير نيمه آگاه (يا ناخودآگاهم)، نهفته بود به مدد آن نوشته ها، از ظلمات خفا به عرصة انوارِ تجلي گام مي نهاد و من آنچه را مي دانستم ـ ولي نمي دانستم كه مي دانم ـ درپيش چشمانم مي ديدم؛ و دانسته هاي خود را قطره قطره مي فهميدم. گويي كتاب مترجم بود و من مدام درحال ترجمه شدن بودم. و البته راه دوطرفه بود: من هم مترجم كتاب بودم، ولي آشكار بود كه تا ترجمه نشوم نمي توانم ترجمه كنم.
براي درك جملات بلند و پيچدرپيچ و لايهلاية كتاب، مطالعات كناري ضروري بود، و شايد گزافه نباشد اگر ادعا كنم كه زماني را كه با متون و منابع جانبي سپري مي كردم بيش از ايامي بود كه با اصل كتاب سروكله مي زدم.
معلوم بود كه اگر من ـ كه ساليان سال است با متون كوماراسوامي سروكار دارم ـ با چنين دشواري روبه رو هستم و براي فهم مطالب نياز به متون ديگر دارم، بيترديد و به طريق اولي، خوانندگان ترجمة فارسي، نياز به توضيحات مفصل تكميلي دارند؛ پس سنت ترجمة پيشين را ادامه دادم، و پي نوشت هاي مفصلي را ـ كه براي فهم متن ضروري مي ديدم ـ بر آن افزودم. شايد حجم اين پي نوشت ها بيش از نصف حجم اصل كتاب باشد. اين ضرورتي آشكار بود، و بنده درحد بضاعت ناچيز خود در انجام آن همت گماردم.
در برخي موارد، ايجازِ بيش از حد متن اصلي سدّراهي بود در القاي مفاهيم. در اينگونه موارد براي تبيين مطلب و كمك به انتقال مفهوم، عبارات و جملاتي را در داخل [ ] به خودِ متن افزودم.
بعضي از بخش هاي كتاب نياز به بازنويسي و تدوين مجدد داشت تا ساختار نوشتار همگون گردد و مطلب قابل فهم، (نظير فصل پنجم و بخشي از فصل هفتم). ميبايست مراجع ـ كه به طريقي غيرمتعارف و مكرر در داخل متن آمده بود ـ به پانويس منتقل ميشد و نوشته ساماني متفاوت مي يافت، كه در اين زمينه نيز، درحد توان، تلاش نمودم. بخشي از پانويسها به تبيين واژه هاي تخصصي اختصاص يافته و برخي ديگر به شكافتن مفاهيم.
تهيه و ارائه تصاوير مرتبط با مضمون، يكي از شاخصه هاي برجستة اين ترجمه است كه در امتداد و به شيوة سنت پيشين (كتاب مقدمه اي بر هنر هند ) انجام شده است. اصلِ كتاب صرفاً داراي يك تصوير بود (تصوير 28)، ولي متن سرشار از ارجاعات مكرر به آثار هنري. اين نقيصه، در فهم مندرجات كتاب خللي جدي ايجاد مي نمود. يافتن تصاوير مناسب از ميان آثار هنري تاريخي شرق و غرب، خود كاري بود مستقل و جدي و وقت گير كه ماههاي متمادي را به خود اختصاص داد. اين مهم نيز ـ كه به اعتقاد صادقانة نگارنده، گامي واجب براي انتقال مفاهيم مندرج در كتاب بود ـ به لطف پروردگار با توفيق به انجام رسيد.
از ديگر الحاقاتي كه به فهم كتاب كمك ميكند، واژه نامه اي است از كلمات تخصصي هنري و فلسفي به زبانهاي سانسكريت و لاتين. اين واژهنامه را در آخر كتاب ترتيب داده ام تا تسهيلي باشد در كار خوانندة جستجوگر.
فهرست مطالب
سرآغاز
فصل اول: چرا كارهاي هنري را به نمايش بگذاريم؟
فصل دوم: فلسفة هنر مسيحي و شرقي، يا فلسفة راستين هنر
فصل سوم: هنر: خرافه يا راه زندگي؟
الحاقي: يادداشت مؤلف در پاسخ به نقد ريچارد فلورشيم
فصل چهارم: اصلاً فايدة هنر چيست ؟
فصل پنجم: زيبايي و حقيقت
فصل ششم: ماهيت هنر عهد ميانه
فصل هفتم: مفهوم سنتي صورت نگاري آرماني
فصل هشتم: ماهيت افسانه و هنر عوام
فصل نهم: زيبايي رياضيات: يك بازبيني
واژه نامه (الحاقات مترجم)
نمايه