تازه های خبری
آخرین گزارش ها
اخبار
اخبار موسسات و زیرمجموعه ها
اخبار > دکتر نامور مطلق: نشانه‌شناسي فرهنگي تنها به موضوع فرهنگ محدود نمي‌شود


دکتر نامور مطلق: نشانه‌شناسي فرهنگي تنها به موضوع فرهنگ محدود نمي‌شود

 

ششمين هم انديشي نشانه‌شناسي هنر با عنوان «نشانه‌شناسي فرهنگ، نشانه‌شناسي فرهنگي» چهاردهم اسفندماه 1387 برگزار شد.

 ششمين هم انديشي نشانه‌شناسي هنر با عنوان «نشانه‌شناسي فرهنگ، نشانه‌شناسي فرهنگي» چهاردهم اسفندماه 1387 برگزار شد.


به گزارش روابط عمومي‌مركز هنر پژوهي نقش جهان، وابسته به فرهنگستان هنر، هم انديشي «نشانه‌شناسي فرهنگ، نشانه‌شناسي فرهنگي»، به همت فرهنگستان هنر و با همكاري معاونت پژوهشي فرهنگستان، دانشگاه هنر، سفارت ايتاليا و مركز هنرپژوهي نقش جهان در تالار فارابی دانشگاه هنر برگزار شد.

دكتر بهمن نامور مطلق؛ عضو هيئت علمي‌فرهنگستان هنر ، با تكيه بر تفاوت نشانه‌شناسي فرهنگ و نشانه نشاسي فرهنگي سعي كرد تا ضمن گسترش موضوع در حوزة نظري با مثال‌هايي چند به مقايسه‌هاي كاربردي آنها بپردازد. دبير فرهنگستان هنر گفت: «شايد بتوان رابطة نشانه‌شناسي و فرهنگ را به سه دسته اساسي تقسيم كرد: نشانه‌شناسي فرهنگ، نشانه‌شناسي فرهنگ‌ها و نشانه‌شناسي فرهنگي. نشانه‌شناسي فرهنگ از نخستين شاخه‌هاي نشانه‌شناسي است كه با توجه به پيكرة مورد مطالعة خود از ديگر نشانه‌شناسي‌ها متمايز مي‌شود. اين گونه از نشانه‌شناسي در مطالعات روسيه و به طور كلي كشورهاي اروپاي شرقي ظهور كرد و توسعه يافت. نشانه‌شناسي فرهنگ‌ها به نشانه‌شناسي تطبيقي فرهنگ‌ها مي‌پردازد و همانند نشانه‌شناسي فرهنگ موضوع آن فرهنگ است، اما اين بار از يك كلان ساختار استعلايي جدا شده و روابط بينافرهنگي را مورد بررسي قرار مي‌دهد. اما نشانه‌شناسي فرهنگي نه از جهت موضوع؛ بلكه با توجه به روش و بيشتر نگرش خاصي كه دارد،‌ خود را از ديگر انواع نشانه‌شناسي‌ها متمايز مي‌كند.»

او متذكر شد: «نشانه‌شناسي فرهنگي متعلق به پارادايم نويني است كه در قالب مطالعات فرهنگي و مطالعات پسامدرنيسم قابل ارائه است. نشانه نشاسي فرهنگي همانند ديگر دانش‌هاي فرهنگي در جستجوي گزاره‌اي قطعي و عمومي ‌نيست؛ بلكه با توجه به تنوع و تكثر پيكره در صدد دستيابي به خود نتايج نسبي و موردي است. نشانه شناسي فرهنگي از گونه‌اي نوپوزيتيويسم ساختارگرايانه گذر مي‌كند و موضوع خود را در وضعيت گفته‌پردازي و گفتماني مورد مطالعه قرار مي‌دهد. اين نكته نيز مهم است كه نشانه‌شناسي فرهنگي همانند نشانه‌شناسي فرهنگ به موضوع فرهنگ محدود نمي‌شود؛ بلكه ضمن گذر از دوگانة طبيعت و فرهنگ هر چيز را فرهنگي ديده و آنچه را توسط انسان دريافت شود در قلمرو مطالعه خود قرارمي‌دهد.»

دكتر فرزان سجودی، استاد يار دانشگاه هنر، در مقاله خود با عنوان «پیوستگی و گسستگی فرهنگی؛ نقش کارکردهای پادفرهنگی و ضد فرهنگی در خوانش‌پذیری متون» متذكر شد: «چنان‌چه فرهنگ را فرایند پویای مجموعه‌ای از روابط بین متنی در دو سطح هم‌زمانی و درزمانی تلقی کنیم، متونی که در هر حوزة فرهنگی تولید می‌شوند، پیوسته در رابطه‌ای درزمانی با گذشته (خود و دیگری) و رابطه‌ای هم‌زمانی با خود و دیگری فرهنگی قرار دارند. خوانش‌پذیری متون در هر حوزة فرهنگی در سطح هم‌زمانی وابسته به حفظ پیوستگی در دو سطح هم‌زمانی و در‌زمانی است. این فرایند همان است که کارکرد پادفرهنگی نامیده‌ مي‌شود.»

عضو هيئت گروه نشانه‌شناسي فرهنگستان هنر در ادامه صحبت‌هايش افزود: «پیوستگی نه به معنای ایستایی، که به معنای فرایند پویای دگرگونیِ پیوسته. حال هر نوع گسست در هر یک از این دو سطح می‌تواند به خوانش‌ناپذیری بینجامد. این فرایند شرایطی است ناشی از آنچه کارکرد ضد فرهنگی نامیده‌ام. نکته اینجاست که به نظر نگارنده هرگز با خوانش‌ناپذیر مطلق روبرو نیستیم و کارکرد پادفرهنگی در پیوستاری بین خوانش‌پذیری و خوانش‌ناپذیری عمل می‌کند و متن به اصطلاح خوانش ناپذیر یا از آن حوزة فرهنگی طرد می‌شود یا با ایجاد پیوند و در نتیجه گسستگی با متون آن حوزة فرهنگی به نسبیتی از خوانش‌پذیری دست می‌یابد و از همین مجراست که آن حوزة فرهنگی نیز پویایی خود را حفظ می‌کند. تلاش برای طرد مطلق، به ایستایی می‌انجامد و ضدفرهنگی است. حفظ تشابه و تمایز عملکرد زایای پادفرهنگی است و تمایز بدون هر نوع امکان تشابه به خوانش‌ناپذیری و توقف پویایي‌های فرهنگی می‌انجامد.»

دكتر احمد پاكتچي؛ عضو هيئت علمي‌دانشگاه امام صادق، نيز با نگاهي به مبحث آشوب در نظم متذكر شد: «دوگانة آشوب و نظم، يكي از تعيين كننده‌ترين دوگانه‌ها در نشانه‌شناسي فرهنگي، و يكي از ساحت‌هاي تحققي دوگانة طبيعت و فرهنگ در تحليل لوتماني است. فارغ از نظريات خاص، چنين مي‌نمايد كه توسعة الگوي آشوب و نظم مي‌تواند به‌مثابة يك دوگان كارآمد در مطالعة گونه‌هاي مختلف متون مورد استفاده قرار گيرد. از آنجا كه نظم امري ايجابي و سازنده است، قرار گرفتن آن در تعامل با آشوب كه امري سلبي و ويرانگر است، مي‌تواند موجب خلق مفاهيمي‌جديدتر و پيچيده‌تر شود. به نظر مي‌رسد ارائة تعريفي از نظم و آشوب بتواند در راستاي تبيين بحث مؤثر افتد.»

دكتر پاكتچي در ادامه يادآوري كرد: «نظم ناظر به نوعي از تركيب بين مؤلفه‌هاست كه مي‌تواند بر اساس الگويي دروني مربوط به فضاي متن، يا بر اساس الگويي بيروني مربوط به بافت فرهنگي پديد آمده باشد.» پاكتچي در سخنانش سعي كرد تا يك گونه‌شناسي از انواع چينش آشوب در نظم ارائه دهد و نشان دهد كه چگونه دو مبناي غالبيت و سلب تركيب مي‌توانند ثبوتاً يا سلباً در دگرگون ساختن معناي چينش مؤثر باشند. او حاصل اين كوشش را ارائه شاخصه‌هايي كلي دانست كه بتوان با تكيه بر آنها، گونه‌هاي مختلف معناسازي با چينش آشوب را در نظم متون متنوع از يكديگر بازشناخت.

وي وقوع بي نظمي‌در يك امر نظم مند را داراي درجه و رتبه دانسته گفت: «بي نظمي‌در يك امر نظم مند مي‌تواند از درجات مختلفي برخوردار باشد و در طيفي از غالبيت قاطع تا مغلوبيت قاطع در نوسان باشد. به هر روي غالبيت آشوب و مغلوبيت آشوب مي‌تواند معاني كاملاً متفاوتي را پديد آورد. همچنين بايد توجه داشت كه آشوب به دو صورت مي‌تواند در تقابل با نظم قرار گيرد؛ چه گاه آشوب به دنبال سلب امر مركب است و گاه به دنبال سلب اصل تركيب. از تركيب دو حالت غالب و مغلوب و دو حالت سلب تركيب و سلب مركب، چهارگونه معناسازي قابل دستيابي است: غالبيت آشوب با جهت‌گيري سلب امر مركب، به دنبال فروپاشي هيئت تركيبيه معناي مغلوب مبتني بر نظم است و آن را به اجزاي مركبه تقليل مي‌دهد.»

دكتر پاكتچي در ادامه سخنان خود با نگاهي به مبحث تركيب و تقابلش با آشوب گفت: «مغلوبيت آشوب با جهت‌گيري سلب تركيب، به دنبال آن است كه تماميت تركيب را نقد كند و نشان دهد كه تركيب آن‌گونه كه به نظر مي‌رسد، به طور كامل رخ نداده است و هنوز اجزاي مركبه به صورت مغلوب، به فعاليت آزاد خود ادامه مي‌دهند. در اين ميان به خصوص بايد به مواردي اشاره كرد كه اين ناسازگاري ، زمينه ساز انتقال به يك نظم كلان‌تر است و آنچه به مثابه بي نظمي‌خود نموده، در واقع نوعي نظم مندي است كه فقط در قابل نظام بزرگ‌تر با قواعدي پيچيده‌تر قابل درك است. مغلوبيت آشوب با جهت‌گيري سلب امر مركب، به دنبال آن است كه فراگيري معناي غالب مبتني بر نظم را نقد كند و نشان دهد كه در مواردي آن معنا مصداق ندارد.»

عضو گروه نشانه‌شناسي فرهنگستان هنر در ادامه ياد آوري كرد: «براي تشخيص حالات مختلف، شاخصه‌هايي وجود دارد كه در پيكره‌هايي از ادبيات و هنرهاي تصويري مصداق يابي و نشان داده خواهد شد. براي تشخيص حالات مغلوب از غالب مي‌توان از اين شاخصه‌ها كمك گرفت: در خصوص، تشخيص غالب از مغلوب، غالبيت در ماده نشانه شامل غلبة كمي‌(مانند هندسي يا عددي) يا غلبة كيفي (تاكيد، آراستگي، توناليته و ...) يا غالبيت در تركيب متن شامل غالبيت جوهري، غالبيت علي، غالبيت فعلي، غالبيت اضافي و غالبيت جايشناختي (اول، مركز، بالا) پيجويي خواهد شد. درخصوص اينكه جهت‌گيري سلب به سوي تركيب است يا امر مركب، مشخص مي‌شود كه حفظ اجزاي مركبه (ولو حداقلي) بدون حفظ هيئت تركيبيه براي رساندن سلب تركيب، و حفظ هيئت تركيبيه (ولو حداقلي) با جابجايي اجزاي مركبه براي رساندن سلب امر مركب به‌كار گرفته مي‌شود. بايد توجه داشت كه اگر جابجايي اجزاي مركبه و تخريب هيئت تركيبيه هر دو در سطحي حداكثري صورت پذيرد، امكان انتساب بين منطقه‌هاي نظم و آشوب در متن منتفي است و نمي‌توان از الگوي معناسازي با چينش آشوب در نظم استفاده كرد.»

ماسيمو لئونه: عضو دپارتمان فلسفه دانشگاه تورينو، ايتاليا با مقاله «تورينو بهاري: تاملي بر نشانه‌شناسي فرهنگي تصاوير» در اين هم انديشي شركت كرده بود. او در مقاله خود با تأكيد بر اين امر که؛ تصاوير وقتي در جهان‌نشانه‌ای كاملاً متفاوتي دريافت شدند، چه معنايي دارند، گفت : «اين مقاله بدنبال آن است که توانمندي‌هاي نشانه‌شناسي فرهنگي تصاوير را از طريق قياس با ديگر نحله‌هاي نشانه‌شناسي و نيز از طريق بررسي و تحليل يك نمونه خاص يعني نقاشي دي چريكو بنام «تورينو بهاري» بدست دهد. گفته مي‌شود كه روش سنتي گريماس در تحليل نشانه‌شناسي تصاوير، در توضيح وابستگي معني و زمينه فرهنگي توليد و بازيافت آن ناقص است.»

وي در ادامه سخنان خود متذكر شد : «همچنين روش سنتي اكو اين حقيقت را کم اهميت جلوه می‌دهد که امروزه مخاطبانی که به گونه ايده‌آلی با متن همراه شوند، بيشتر استثناء هستند تا عرف جاري. به دليل جهاني شدن و ديجيتال شدن تصاوير، افراد بيش از پيش فهم دائره المعارفی در تعبير تصاوير ندارند.» وي با بيان اينكه هم اكنون ضرورت يك نشانه‌شناسي فرهنگي تصاوير عيان است و اينكه مكتب مسكو، تارتو مي‌تواند راه‌هاي فراواني براي دستيابي به آن ارائه دهد افزود: «در واقع بر اساس نظريه لوتمان، تفسير تصاوير بايد در ارتباط با جهان نشانه‌ای آنان (يا همان فرضيه‌اي كه از زير مجموعه تحليل گفتماني نشانه‌شناسي بدست آمده) رخ دهد، بدين ترتيب که بر اين نکته تاکيد می‌کند که چگونه يك فرهنگ معنا را چه به لحاظ داخل خود و ارتباطش با آنچه كه آنرا بيروني مي‌خوانند، توليد و مديريت مي‌كند. از سوي ديگر جهان نشانه‌ای نه تنها انبوهي از متون است، بلكه خود حاوي مكانيسم توليد آنها نيز است. در نتيجه، نشانه‌شناسان مي‌توانند هم جهان نشانه‌ای را براي درك معني يك تصوير مورد توجه قرار دهند و هم اينكه يك تصوير را براي درك جهان نشانه‌ای مورد تحليل قرار دهند.»

لئونه تأكيد كرد : «تنها روش دوسويه بين تحليل نشانه‌شناسي خرد و نشانه‌شناسي كلان (از جمله نشانه‌شناسي پساگريماسي) قادر است فرضيه محکمی درباره معني تصاوير در زمان توليد آنان ارائه دهد. باید به این مطلب توجه کرد که اين تصاوير وقتي در جهان‌نشانه‌ای كاملاً متفاوتي دريافت شدند، چه معنايي دارند، آن‌هم از سوي افرادی كه فرهنگ بصري آنان گاهي از زمينه اصلي تصوير كاملاً متفاوت است.»

دکتر حمید رضا شعیری؛ عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و محمد‌هاتفی؛ دانشجوی دورة دکتری دانشگاه تربیت‌مدرس با ارائه مقاله «بیناژانریت؛ سپهر‌نشانه‌ای که مرزهای فرهنگ را جابجا می‌کند» سخنرانان بعدي اين هم انديشي بودند.

دكتر شعري با تكيه بر اين مطلب كه بیناژانریت پدیدة گفتمانی معاصر است، گفت : «بیناژانریت پدیدة گفتمانی معاصر است که به دنبال پدیدة بینامتنیت، نظام‌های نشانه- معنایی را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. اگر بینامتنیت برای هر متنی یک پیش‌متن قائل است یا به نفوذ محتوایی نظام‌های نشانه‌ای در یکدیگر معتقد است، بیناژانریت از قرار گرفتن ژانرهای متفاوت در کنار یکدیگر با حفظ همة ویژگی‌های نشانه‌ای آنها حکایت دارد. در واقع، حضور یک ژانر (ویدئو پروژکتور) در درون ژانری دیگر (تئاتر)، فرایندی بیناژانری می‌سازد که در آن یک ژانر، مهمان و ژانر دیگر، میزبان تلقی می‌شود.»

محمد‌هاتفی نيز در ادامه اين نشست گفت : «نظام بیناژانری بیش از هر چیز سپهر‌نشانه‌ای است که در آن ژانرها با حضور، تعامل، پیش‌روی و عقب‌نشینی در مقابل یکدیگر مرزهای فرهنگی و گفتمانی را جابجا كرده و تعریف جدیدی از گفتمان ارائه‌ می‌دهند. مهم‌ترین ویژگی این تلاقی ژانری استقرار یک مادة بیان در کنار مادة بیانی دیگر است، تا جایی که رابطة بین حاشیه (حوزة دینامیکی) و مرکز (حوزة تثبیت یافته) مخدوش گشته که این امر سبب می‌شود تا گاهی تفکیک حاشیه از مرکز غیر ممکن شود. عوامل نشانه- معنایی دخیل در جابجایی این مرزها کدام‌ا‌ند ؟ چگونه مرز بین حاشیه و مرکز در درون گفتمان بیناژانری تخریب می‌شود ؟ حاصل این تخریب شکل‌گیری کدام نظام گفتمانی جدید است ؟ فرضیة ما بر این است که بیناژانریت از یک سو سبب تولید پادگفتمان و از سوی دیگر سبب عبور گفتمان و ژانر از مرزهای خود و ایجاد نظامی پساگفتمانی و پساژانری می‌‌شود.»

شعيري در ادامه ارائه مقاله خود ياد آور شد كه : «هدف ما، علاوه بر بررسی گفتمان بیناژانری در حوزة سپهر‌نشانه‌شناسی، مطالعة نقش آن با گزینة فرهنگ (کنش‌گر و شوِش‌گر جمعی) و هنر (کنش‌گر و شوِش‌گر فردی) و رابطة بین این دو در شکل‌گیری مرزهای گفتمانی جدید است. این پژوهش با استناد به دو اثر خوی وارونه دیوها و مردم معمولی از علیرضا میراسدالله انجام می‌گیرد.»

دكتر امير علي نجوميان نيز كه دبير علمي‌اين همايش بود با ارائه مقاله خود؛ «تحليل نسبت بين هنر مهمان و ميزبان در پرتو «پاردوكس همانندي و تفاوت»»، به بررسي آثار هنري فرهنگ‌هاي حاشيه‌اي (مانند مهاجران) درون نظام نشانه‌اي غالب يا ميزبان، ساز و كار اين پارادوكس همانندي (تشابه) و تفاوت (تمايز) پرداخت.

استاديار دانشكده زبان و ادبيات دانشگاه بهشتي گفت: «در هر نظام (نشانه‌اي) فرهنگي همواره كشمكش، تنش يا تقابل بين متن فرهنگي غالب يا ميزبان (فرهنگي كه پيش‌تر شكل‌ گرفته و تثبيت شده است) با متن فرهنگي حاشيه‌اي (فرهنگ اقليت، جديد، مهاجر يا صرفاً متفاوت)‌ شكل مي‌گيرد. نظريه‌پردازان فرهنگي در اين كشمكش از تحميل فرهنگ غالب بر فرهنگ حاشيه‌اي بسيار سخن رانده‌اند. اين نظريه‌ها كه بيشتر در حوزة مطالعات فرهنگي و به‌ويژه نقد پسااستعماري طرح مي‌شوند، به فرايند «همانند سازي» اشاره دارند. در اين فرايند، فرهنگ غالب و ميزبان، فرهنگ مغلوب، حاشيه‌اي و متفاوت را به همانند‌سازي ترغيب و مجبور مي‌كند.»

دكتر نجوميان در ادامه گفت : «مناسبت فرهنگ ميزبان و فرهنگ مهمان تنها به اين فرايند خلاصه نمي‌شود. متن فرهنگي ميزبان در آن واحد دو خواسته دستور كاملاً جدا و متناقض (Double Command) به فرهنگ مهمان دارد. فرهنگ ميزبان هم درخواسته/دستور نخست مي‌گويد: «مانند من باش» و هم درخواسته/دستور دوم مي‌گويد: «مانند من نباش و متفاوت باقي بمان». به عبارت ديگر، فرهنگ غالب ميزبان هم طلب مي‌كند كه مهاجر،متفاوت، اقليت هم خودي، همگون، شبيه يا همانند شود و هم ديگري، متفاوت يا متمايز باقي بماند. نظام فرهنگي غالب از سويي به تمكين «ديگري» نيازمند است تا هژموني سلطه خود را حفظ كند، اما درست به همين دليل كه طلب سلطه و غلبه مي‌كند، ديگري بايد همواره پيشاپيش «ديگري» باقي بماند. اينجاست كه با دستوري دوگانه روبرو مي‌شويم. درست به همين دليل است كه هويت فرهنگي سوژه به حاشيه رانده شده همواره هويتي «خيالي» و «غير واقعي» باقي مي‌ماند و باز به همين دليل است كه كشمكش بين اين دو فرهنگ هميشگي است و سرانجامي‌ندارد، چرا كه اگر «همانندي» يا «تفاوت»، هر يك، بدون نياز به سوي مخالف به طوركامل حاصل شود، منطق كشمكش و تنش ديگر كارايي نخواهد داشت.»

مهدي مشايخي، ديگر سخنران اين هم انديشي با مقاله «نقد ترجمه با ابزار نشانه‌شناسی فرهنگی؛ مطالعة موردی آلبوم «هديه عشق»»، به ارائه ديدگاههاي خود درباره ارتباط ترجمه، نقد و رابطه آن با نشانه‌شناسي فرهنگي پرداخت.

مشايخي گفت : «نشانه‌شناسي فرهنگي به عنوان ابزاري كارآمد براي نقد و بررسي كاركردهاي ترجمه در فرهنگ مقصد معرفي مي‌شود و فصل مشترك مطالعات فرهنگي و رشتة دانشگاهي مطالعات ترجمه، استفادة هر دو حيطه از نشانه‌شناسي است. به‌نظر مي‌رسد از ميان صاحب‌نظران مختلفي كه در اين حوزه سخن رانده‌اند، استوارت‌هال با مدل «توليد، توزيع، مصرف و بازتوليد» خود ابزار مناسبي براي نقد كاركرد آثار ترجمه شده در فرهنگ مقصد به‌دست مي‌دهد. با توجه به اينکه زمانی نشانه ساخته می‌شود که تکرار گشته و «بازشناخته شود»، تنها موقعی می‌توان گفت که ترجمه‌ای «پذيرش» شده که مفاهيم عرضه شده توسط آن نيز در جامعه و فرهنگ مقصد «بازتوليد» شود.»

او در ادامه عنوان كرد : «مطالعه موردی اين مقاله آلبوم «هديه عشق» اثر ديپاک چوپرا و آدام پلک، ترجمه‌اي است از اشعار مولانا كه توسط چهره‌هاي شاخص و محبوب سينماي امريكا مثل مدونا و دمي‌مور به همراه موسيقي منسوب به «نيو ايج» اجرا مي‌شود. بی‌شک در اين نوع از مطالعه يافتن روابط خطی و مستقيم ميان متن مبدأ و مقصد راه به جايی نمي‌برد، از اين‌رو که متن در هر دو زبان مبدأ و مقصد رابطه‌ای بينامتنی با متون پيرامون خود برقرار کرده و درک رابطة متن مبدأ و مقصد فقط در شبکه‌ای از روابط بينامتنی و بينافرهنگی قابل توجيه و تفسير است. آنچه بديهي است، زير سؤال رفتن «اصليت» متن مبدأ است. اين آلبوم ابتدا به عنوان كالايي فرهنگي يك بار توسط پديدآورندگان آن به همراه نشانه‌هايی خاص توليد شده، سپس اين نشانه‌ها، با ديگر آثار و محصولات توليد شده در موج مولانا دوستی که در دهه‌های اخير در امريکا رايج شده، در فرهنگ مقصد «بازتوليد» گرديده‌اند. اين بازتوليد مطمئناً متأثر از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعة امريکا بوده، ولی به هر حال می‌تواند دليلی بر پذيرش و همين‌طور سرنخی برای مطالعة نحوة کارکرد اين محصول فرهنگی در جامعه مقصد باشد.»

دكتر بابك معين نيز به عنوان سخنران ديگر اين هم انديشي، ضمن بررسي ارتباط بين هنجارهاي ارزشي و عيني در پيکرة مطالعاتي چند فيلم از جمله اخراجي‌ها، پديده‌هاي عدم امنيت و امنيت نشانه‌اي در آنها، سعي كرد تا در نهايت به اين نتيجه برسد که يکي از دلايل طنز در اين گونه از فيلم‌ها، درگيري پديده‌هاي ذکر شده است.

اين عضو هيئت علمي‌دانشگاه آزاد اسلامي‌واحد تهران مركز گفت : «عدم امنيت( l’insécurité sémiotique)و امنيت نشانه اي( sécurité sémiotique) پديده‌هايي هستند که با توجه به ارتباط بين هنجارهاي ارزشي معمول (normes évaluatives ) و هنجارهاي عيني (normes objectives) تحقق يافته، تعريف مي‌شوند. هنجارهاي ارزشي مربوط به رمزگان نشانه‌اي هستند که با معيارهاي ارزشي يک فرهنگ و جامعه مطابقت دارند (مانند نخوردن آدامس درکلاس درس). حال آن که هنجارهاي عيني، به واقعيت اعمال انجام شده مربوط است (مانند 20درصد از دانشجويان درکلاس آدامس مي‌خورند). در ارتباط با اين دو هنجار ارزشي و عيني است که دو پديدة عدم امنيت و امنيت نشانه‌اي تعريف مي‌شوند. در واقع زماني با پديدة عدم امنيت نشانه‌اي مواجه مي‌شويم که فرد به عنوان توليد کنندة رمزگان نشانه‌اي (زباني ، رفتاري ، پوششي و...) آگاه باشد که اعمال وي (هنجارعيني) با رمزگان نشانه‌اي معمول و جا افتاده مطابقت ندارند (براي مثال زماني که فرد از چگونگي به‌کارگيري رمزگان فيزيکي و رفتاري خاصي که از او انتظار مي‌رود تا درشرايط خاص از طرف او صورت گيرد تا صحه بر ادب و تربيت او گذاشته شود، غافل باشد، اما لااقل او از اين غفلت آگاه باشد؛ يعني آگاه باشد که رفتار و حرکات او با رمزگان نشانه اي معمول در آن فرهنگ و در آن شرايط خاص سازگاري ندارد). و برعکس‌العملي که در قبال پديدة عدم امنيت نشانه‌اي شکل مي‌گيرد، جلوه‌هاي عکس چنانچه زماني که افعال و حرکات فرد فقط از ديد خود او با هنجارهاي ارزشي يک فرهنگ و جامعه مطابقت داشته باشد يا زماني که رفتار وي با اين هنجارها مطابقت نداشته باشد و فرد از اين عدم سازش نا آگاه باشد ، با پديده امنيت نشانه اي مواجه مي‌شويم.»

دكتر معين در ادامه سخنانش تأكيد كرد : «عكس‌العملي كه در قبال پديدة‌عدم امنيت نشانه‌اي شكل‌مي‌گيرد، جلوه‌هاي مختلف دارد. يا اين عکس‌العمل به شکل خاموشي ‌نشانه‌اي‌ بروز مي‌کند (mutisme sémiotique ) يعني فرد در شرايط خاص از به‌کارگيري رمزگان نشانه‌اي معمول سرباز مي‌زند ، يا اين عکس العمل‌ها به دوشکل متضاد آشکارمي‌شوند: «اغراق در به کارگيري رمزگاني معمول نشانه‌اي » يا«بيش تصحيحي»(hypercorrectisme) وديگري «اغراق در به کارگيري رمزگان نشانه اي در تضاد با رمزگان نشانه‌اي معمول » يا «تلافي نشانه‌اي » (compensation ). در نوع اول يعني «اغراق در به کارگيري رمزگان نشانه‌شناسي معمول» ، فرد به دليل ناآگاهي از چگونگي کاربرد اين رمزگان به‌جا و صحيح در شرايط گوناگون، در به‌کارگيري آنها به غلط اغراق کرده يا اشتباهاً آنها را در شرايط نامناسب به‌کار مي‌گيرد (براي مثال تلفظ اغراق آميز«او» به‌جاي«آ» توسط کساني که مي‌خواهند لهجة تهراني را تقليد کنند) . در نوع دوم يعني اغراق در به کارگيري رمزگان متضاد با رمزگان نشانه‌اي معمول ، ممکن است فرد به دليل ناتوانايي در به کارگيري درست اين رمزگان نشانه‌اي معمول در به‌کارگيري رمزگان متضاد با آنها که طبيعتاً غير معمول جلوه مي‌کنند، اغراق کند يا تعمدا رمزگان نشانه‌اي متضاد را به‌کار گيرد (براي مثال غلو در به‌کارگيري رمزگان غير معمول پوششي در تضاد با رمزگان معمول اين نظام نشانه اي).

دكتر علي عباسي هم با ارائه مقاله «تعامل خُرد نظام (مسجد) با ساير عناصر كلان نظام (شهر)» در ششمين هم انديشي نشانه‌شناسي هنر شركت كرده بود. دكتر عباسي با تعريف و تفسير جايگاه مسجد در جوامع مسلمان گفت : «مسجد كانون نيايش و بندگي خداوند است و از زمان ظهور اسلام، مسجد يكي از مهم‌ترين مراكز اجتماعات مردم بوده است. مسجد نه فقط محل گزاردن نماز؛ بلكه مكاني براي آگاهي يافتن از امور جامعه است «همان‌طوركه روزي مسجدهاي جامع بخشي از شهر محسوب مي‌شدند و براي نمونه حياط مسجد جامع اصفهان بزرگ‌ترين ميدان شهر و محل ملاقات شهروندان و وارد شوندگان بود»، پس لازم است رابطه و نقش آن و همچنين چگونگي توليد معنايي كه مسجد در بافت خود يا در همان نظام شهر توليد مي‌كند از منظر نشانه- معناشناسي مورد بحث و بررسي قرارگيرد.»

دانشيار گروه زبان و ادبيات فرانسه دانشگاه شهيد بهشتي، مسجد را يكي از عناصر تشكيل دهنده نظام شهر دانسته گفت : «مسجد يكي از عناصر تشكيل دهنده نظام شهر است (كلان نظام). در اين نظام، اين عنصر (خرد نظام) با ديگر عناصر ارتباط برقرار كرده و توليد معنا مي‌كند و بدين وسيله نقش خود را تعيين مي‌كند. مسجد همچون بازار، بانك، خانه، كاخ، سينما، پارك، مدرسه، دانشگاه و ... از اهميت و نقش خاص، در اين كلان نظام برخوردار است و كاركرد خود را دارد. از آنجا كه يكي از كاركردهاي مسجد عبادت و تجمع است ، به همين دليل يكي از عناصر اصلي شهر، خصوصاً در جوامع مسلمان به‌حساب مي‌آيد.»

دكتر عباسي گفت : «مسجد دالي است كه مي‌تواند حكم گفته‌اي را داشته باشد. اين گفته يا اين دال مدلول غالب معنويت و قدرت را القا مي‌كند. مسجد را گفته‌اي در نظر مي‌گيريم كه گفته‌پردازي آن ‌را براي گفته خوان در زمان و مكان خاص توليد كرده است. براي درك اين گفته بايد مسجد را از دو منظر مورد بررسي قرار داد: منظراول رابطه كليت مسجد با عناصر تشكيل دهنده آن است و منظر دوم، رابطه مسجد با بافت بيروني آن (با بافت شهر و با خود شهر) است.»

عباسي هدفش را از ارائه اين مقاله، يافتن كاركرد فرهنگي مسجد عنوان كرد و گفت: «بايد در ابتدا رابطه مسجد با بافت بيروني آن يعني بافت شهر و در پايان با خود شهر مشخص شود. در ادامه سعي کنیم كاركردهاي جديد مسجد را بيابيم (آيا كاركردها جديدي توليد شده است يا اينكه قبل از جزء كاركردهاي مسجد بوده است؟)؛ همچنين، مي‌كوشيم تا كاركردهاي اصلي و غير اصلي مسجد را مشخص كنيم. پس بدين منظور، از يك طرف، نحو معنايي اين خرده نظام (مسجد) با كلان نظام شهر را (شهر) بررسي خواهيم كرد؛ و از طرف ديگر، رابطه مسجد با مغازه‌هاي خريد و فروش اجناس، اداره پست، كلانتري، مراكز تفريحي، بانك، مدرسه و ... مورد پژوهش قرار خواهيم داد. بدين منظور بايد ديد مسجد با عناصر ديگر شهر و خصوصاً خود شهر (كلان نظام) چگونه رابطه برقرار مي‌كند؟ چه دلالت معنايي را اين رابطه توليد مي‌كند؟ آيا مسجد، به‌عنوان خرد نظام، با پذيرفتن عناصر ديگر شهر در دل خود قصد دارد به كلان نظام تبديل شود؟ در اين صورت، چگونه كلان نظام را (يعني شهر را) از صحنه خارج مي‌كند و حضور خود يعني «مسجد- شهر» را اعلام مي‌كند؟»

صادق رشيدي؛ کارشناس ارشد تئاتر هم با «تحليل نشانه‌شناختي آيين تعزيه به مثابة نظامي‌از نشانه‌هاي چند فرهنگي» گفت: «آيين تعزيه به عنوان پديده‌اي فرهنگي متشکل از مجموعه عناصري است که مي‌توان از آنها تحت عنوان نشانه‌هاي چند فرهنگي ياد کرد. به عبارتي، مجموعه عناصر فرهنگي متفاوت که از حيث تاريخي بر اثر تماس بين فرهنگي در يک رابطة همنشيني نظام کلي تعزيه را شکل مي‌دهند؛ مانند دو نظام نشانه‌اي فرهنگي ايراني- اسلامي‌که پيوسته در تعزيه از برجستگي بيشتري برخوردار هستند. بنابراين، از آنجا که آيين تعزيه محصول آميختگي نظام‌هاي فرهنگي است، اين امر با رويکرد ارتباطات بين فرهنگي از منظر نشانه‌شناسي مورد مطالعه قرار گرفته است. به اين صورت که ارتباط بين فرهنگي و کارکردهاي طرد و جذب و مفهوم از آن خود کردن و تولد متون فرهنگي، آنچه فرهنگ گيرنده آن را بخشي از فرهنگ خود تلقي مي‌کند، در دو سطح هم‌زماني و در زماني مورد بررسي قرار گرفته است. اين بررسي تا دوران معاصر و تحولاتي که در تعزيه از طريق آميزش با فرهنگ‌هاي ديگر از جمله فرهنگ‌هاي غربي و نيز متأثر از تئاتر به وجود آمده، ادامه يافته است.»

اين هم انديشي كه با استقبال انبوهي از علاقه‌مندان روبرو شده بود به كار خود پايان داد.

 
 
 

زمان انتشار: سه شنبه ١٨ فروردين ١٣٨٨ - ٠٩:٤٢ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




کلیه حقوق متعلق به این پورتال برای فرهنگستان هنر محفوظ است.