به گزارش روابطعمومی فرهنگستان هنر، متن این دلنوشته بدین شرح است:
به نام خدای زیبایی هنرمندی نستوه، اویی که چون خود را یافت، خود ماند و دیگر نشد. یادگاری از نسل قلندران دلسوخته، که دنیا برایشان مکان دلتنگی بود. دنیایی از رنگ میساخت، اما رنگش عوض نشد، سایه روشنهایش مشهور بودند، اما خودش همیشه شفاف و روشن بود، او به پیمان خویش بر سر آرمان وفادار ماند. قلمش صلابت کوه و لطافت آب را داشت. از دستش نور میتابید و رنگ میبارید. از قلبش مهر میجوشید و عشق میچکید. پرنده خیالش که به پرواز درمیآمد، بومهای نقاشی کم میآوردند. دستش که به قلم میرفت تجلی شدن میشد. مضامین اصلیاش مقاومت و مردم بودند، صحنههای نبرد علیه ظلم و علیه استکبار، حضور مردم در صحنهها و شهدا و باز شهدا، ... اما مگر میشد گل را، درخت و منظره، موسیقی یا عرفان را فراموش کند. حبیب برای رفتن شتاب داشت وگرنه کی نوبت او بود؟ اویی که همواره با نقاشیهایش ما را شگفتزده میکرد، با رفتنش مبهوتمان کرد!
|
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
| |
متن تصویر: | |
![]() |
![]() |
![]() |