ديباچه
تزيينات در معماري اسلامي ايران
معماري دوران اسلامي مشحون از نقش و نگارهاي دلانگيزي است كه دامنة وسيعي از نقوش هندسي و غيرهندسي را دربر ميگيرد. اين نقوش با انواع و اقسام مصالح ازقبيل گچ، كاشي، سنگ و آجر در جاهاي مختلف فضاهاي عمومي، مذهبي و خصوصي مانند مدارس، بازار، مساجد، تكايا و خانهها بهكار رفتهاند. روند شكلگيري تزيينات، به موازات رشد معماري در طي دورههاي مختلف قبل و بعد از اسلام، صورت پذيرفته است، نقشبرجستههاي تخت جمشيد، آجرهاي لعابدار شوش در زمان هخامنشيان و گچبريهاي كاخهاي ساساني در فيروزآباد فارس، زمينههاي بسيار مناسبي را براي تزيينات دورة اسلامي در ايران فراهم كرد. در اين دوره تزيينات، با بينشي مبتني بر اصول اسلامي، جايگاه رفيعي در هنر اسلامي پيدا كرد.
در دورة معاصر، موضوع تزيينات بيشتر به لحاظ معنايي و زيباييشناسي مورد مداقة اهل نظر قرار گرفته است. اينكه اين تزيينات چه هستند و به چه منظوري بهكار رفتهاند، نقش و ضرورتشان در معماري چيست و آيا فقدان آنها خللي بر پيكرة معماري اسلامي وارد ميكند يا خير _ در كنار شيوهها و اسلوبهاي عملي و همچنين يافتن ريشههاي تاريخيشان _ از سؤالات مهمي است كه يافتن جواب آنها همت اصحاب معرفت را ميطلبد.
به طور كلي تزيينات معماري اسلامي دو وجه عمدة كاربردي (مادي) و مفهومي (معنايي) دارد. در بُعد كاربردي، نوع مصالح، ابزار و وسايل، روشهاي اجرا، ابعاد و اندازه، محل و مكان اجرا و كميتهاي فيزيكي مدنظر است كه همواره مورد اهتمام بوده و هنرمندان با بهرهگيري از خلاقيت و تجربه و راهحلهاي مناسب اجرايي و فني توانستهاند طي قرون گذشته، عرصة تزيينات معماري را بيش از پيش زيباتر و كاملتر سازند.
مهمترين بخش تزيينات، وجه معنايي و مفهومي آن است كه ذهن صدها متفكر مسلمان و غيرمسلمان را به خود معطوف كرده است. در اين ارتباط آرا و اقوال مختلف و گوناگوني وجود دارد: تيتوس بوركهارت معتقد است كه اين نقوش ماهيتي غير تاريخي، عرفاني و متفرانه دارند و بازنمود وحدت در كثرت و كثرت در وحدتاند اولگ گرابار به جانبخش بودن تزيينات اشاره ميكند، اما معتقد است كه تزيينات هيچ گونه معناي ذهني و بُعد فرهنگي ندارند و صرفاً براي آراستن و حظ بصرند؛ فقط در كتيبهها معناي شبيهسازانه يافت ميشود، لذا وي اين نقوش را صرفاً تزييني و فاقد بُعد معنوي و سمبليك ميداند. محقق ديگري مينويسد: «تزيينات چه معمارانه باشند و چه كاربردي، هدف از آنها يكي است: از ميان بردن ماده، انكار تودههاي جسيم و جايگزين كردن آنها با حقيقتي كه كمتر قابل لمس و محسوس باشد.»
خلاصه آنكه تاكنون در اين زمينه ديدگاههاي متفاوت و گاه متضادي، همچون نگاههاي عرفاني و صوفيانه، و نظر بر جنبههاي ايهام و ابهام و ترس از وجود خلأ، مطرح شده است. آنچه مورد توافق اكثر محققان اين حوزه قرار گرفته، همانا جنبههاي غيرمادي، و همچنين غير فردي بودن آنهاست؛ لذا تزيينات صورتهاي نماديني از هنر اسلامي هستند كه، علاوه بر جنبههاي مختلف علمي، درپي تجلي حقيقت ازلي و منعكسكنندة انوار قرآني در قالب رنگها، نقشها و حجمها در فضاهاي معماري اسلامي هستند. براي درك زيباييشناختي اين نقوش بايستي به رمزهاي تصويري و نمادهاي فرهنگ اسلامي واقف بود. به هر جهت «تزيين در هنر اسلامي، براي بيان فضاي قدسي است». و همواره هنرمندان اسلامي ميكوشند تا ماده را بهسوي ساحت معنا سوق دهند، زيرا اساساً «هنر در بينش اسلامي شرافت بخشيدن به ماده است».
هنر اسلامي در طي قرون متمادي تمدن اسلامي در گسترة وسيع مكاني، از هند تا اندلس، به دست ايرانيان، اعراب، تركها و هنديها شكل گرفته است. اين ملتها هر يك به فراخور فرهنگ و هنر خود تأثيراتي در شكلگيري و توسعة هنر اسلامي داشتهاند؛ اما از ميان، نقش ايرانيان بسيار قابل توجه است. از آنجا كه ايران علاوه بر وسعت جغرافيايي چشمگير، به لحاظ تاريخ معماري و زمينههاي متنوع هنري هم داراي تمدن كهن چند هزار سالهاي بوده، هنر آن، مخصوصاً در تزيينات و معماري، تأثير مهم و خاصي داشته است. براي مثال، مقرنس كه يكي از عناصر شاخص معماري اسلامي است، ريشه در معماري ايران قبل از اسلام دارد. اولين نمونههاي مقرنس كه بيشتر جنبة كاربردي داشته تا تزييني، مربوط به دورة مادها (708-550 ق م) است. «يكي از آنها در نماي مقبرة صخرهاي دكان داود واقع در سرپل ذهاب است؛ به اين معني كه آن نما داراي سه جلوآمدگي بر روي هم و محيط يكي بر ديگري است و مانند يك قرنيس مركب خود را نشان ميدهد.» نماي مقبرة صخرهاي «سكاوند» واقع در بيستون و مقبرة صخرهاي «دا و دختر» واقع در فارس از نمونههاي همين دوره است «در دوره هخامنشي (550-330 ق م) مقرنس تحول و تنوع بيشتري پيدا ميكند.» مانند آتشكده پاسارگاد، كعبة زردشت، و مقبرة داريوش كبير در نقش رستم، قابل ذكر است كه در همة اين نمونهها بيشتر بهصورت يك برآمدگي يا پيشآمدگي در فضا بوده است و ما مسامحتاً به آنها لفظ مقرنس اطلاق ميكنيم. ساسانيان نيز با بهكارگيري مصالحي چون گچ، آجر و موزاييك دامنة استفاده از عناصر تزييني را در معماري وسعت بخشيدند. نحوة تبديل ديوارهاي چهاروجهي به تاقها و گنبدهاي مدور و پر كردن فضاي داخلي گوشهها تا رسيدن به سطح دايره، همانند كاخهاي اردستان در فيروزآباد فارس از نمونههاي بارز شروع كاربندي در معماري ايران بهحساب ميآيند. در دورة اسلامي اين نقوش به مرور متكاملتر شدند كه نمونههاي آن را در مقبرة اسماعيل ساماني از اواخر قرن سوم هجري، گنبد قابوس 366-403 ق، مسجد جامع نائين از اوايل قرن چهارم، و مقرنسهاي سنگي گنبد عالي در ابرقو ميتوان مشاهده كرد. در دورة سلجوقي در گنبد نظامالملك مسجد جامع اصفهان مقرنسهايي بهكار رفت كه از آنجا به ساير ممالك اسلامي از تركيه تا مصر، مغرب و اسپانيا انتقال يافت.
در قرون اوليه، به دلايل مختلفي، ازجمله نابسامانيهاي اجتماعي و سياسي، هنر مورد توجه حاكمان قرار نگرفت؛ اما بهصورت مردمي و خانگي و بدون حمايت حاكمان توانست راه خود را ادامه دهد. از زمان آلبويه، كه مجدداً ايرانيان حكومت را به دست گرفتند، هنر ايراني بار ديگر رونق گرفت؛ تحولي عظيم در حوزههاي مختلف علمي، هنري رخ داد و زمينه براي آينده مهيا شد. در دوره حكومت تركان سلجوقي، شاهد زيباترين تزيينات آجركاري و نقشهاي هندسي در معماري ايران هستيم. از اين دوره به بعد آرايهها نقش اساسي در معماري دوران اسلامي ايفا ميكنند. عنصر رنگ نيز از اواخر همين دوره به جمع تزيينات معماري ميپيوندد و نويدبخش كاشيكاريهاي زيباي قرون بعدي ميشود. دامنة استفاده از انواع نقوش با حضور كاشيهاي معرق و گچبريهاي زيبا در دوره ايلخاني گسترش مييابد. اگر چه هنرنمايي ايلخانيان در انواع نقوش گچبري است، اما در كاشيكاري معرق و تركيبات آجر و گچ نيز كارهاي بينظيري را خلق كردند؛ بناهاي گنبد سلطانيه و مسجد جامع ورامين، هركدام گنجينة عظيمي از انواع و اقسام نقوش هندسي و غيرهندسياند.
دورة تيموري اوج استفاده از روش كاشي معرّق است. اضافه شدن رنگهاي ديگري مثل سبز و خردلي جذابيت بيشتري به سطوح كاشيكاري شده ميبخشد تركيبات آجر و كاشي نيز در اين دوره مشاهده ميشود. مسجد كبود تبريز و مسجد گوهرشاد بهلحاظ تزييني بسيار متنوع، موفق و قابل توجه هستند.
صفويان با غلبه بر دشمنان، بعد از حدود نه قرن، اولين دولت ملي ايران را تشكيل دادند و مذهب شيعه را بهعنوان مذهب رسمي ايرانيان معرفي كردند. آنان، عليرغم همة درگيريهايي كه با ازبكها و عثمانيها داشتند، دورة درخشاني از هنر را رقم زدند. ساخت بناهاي متعدد مذهبي و غيرمذهبي زمينهساز شكوفايي تزيينات معاري شد. در اين دوره استفاده از كاشي هفترنگ به دليل سهولت وسرعت انجام كار رونق بسزايي گرفت، تا جايي كه كمتر بنايي از اين دوره ميتوان يافت كه از وجود كاشيهاي هفترنگ بهرهاي نبرده باشد. مسجد امام اصفهان، نمونة بارز از كاربرد كاشي هفترنگ در تزيينات است. در اين مسجد براي اولينبار هنرمندان جرئت پيدا كردند كه تمام فضاهاي داخلي و خارجي را با پوشش يكدست كاشي هفترنگ بپوشانند. رنگ لاجوردي بهعنوان زمينة كار و رنگهاي فيروزهاي، سفيد، سياه، اكر، سبز و قهوهاي ديگر رنگهاي اين كاشيها را تشكيل ميدهند. نقوش استفاده شده بيشتر گياهي و به لحاظ طراحي و تنوع بينظيرند.
گرايش تزيينات دورة زنديه و قاجاريه با دورههاي گذشته فرق ميكند. در اين دوره عوامل متعددي، ازجمله پيدايش صنعت چاپ، عكاسي، باسمههاي غربي، تأثير نقاشان از اروپا برگشته و سليقة سفارشدهندگان – كه عمدتاً پادشاهان و اشراف بودند – بر روند تزيينات تأثير بسزايي گذاشت؛ از اين رو «ذهنيتگرايي ايراني نقوش كاشيها به سمت عينيتگرايي غربي سوق داده شد». استفاده از نقوش اسطورهاي، حماسي، بزمي و رزمي، و نقوش هخامنشي، بيانگر حس ملي و ايراندوستي رايج در اين دوره است. مهمترين مكانها عبارت بودند از كاخها و قصرها، مساجد، تكايا، مدارس و خانهها. اما تنوع گونههاي مختلف تزييني، ازقبيل گچبري، كاشيهاي برجسته در ابعاد كوچك و خيلي بزرگ با نقشپردازيها و لعابهاي جذاب، آيينهكاري، نقاشي روي گچ و گرهچيني و خاتمكاري، در كنار استفاده از رنگهاي شاد مانند زرد، از وجوه ممتاز اين دوره بهحساب ميآيد، پس از دورة قاجار، تحت تأثير انديشههاي مدرنيسم، دامنة تزيينات محدود و استفاده از آن منحصر به مكانهاي مذهبي شد وهمنشيني و وحدتي كه طي سالهاي طولاني در مجموعة بناهاي اسلامي ايران ايجاد شده بود، ازبين رفت. براي بررسي گونههاي مختلف تزيين در معماري اسلامي، ميتوانيم عمدهترين نقشمايههاي بهكار رفته در معماري دوران اسلامي را به سه گروه عمدة نقوش گياهي (اسليمي و ختايي)، نقوش هندسي، و نقوش خطي (خطنگارهها) تقسيم كنيم.
استاد اصغر شعرباف
اصغر شعرباف، استاد برجستة هنرهاي وابسته به معماري، در سال 1310 شمسي در تهران متولد شد و از سن ده سالگي، به امر پدر به كار تزيينات معماري پرداخت. اين كار حرفة خانوادگي آنها بود و پدربزرگش، استاد حاج عباس پيوند، در اين گونه كارها دستي توانا داشت و لقب پيوند هم به دليل توانايي او در جابجايي پايهها از زيرتاقها و اتصال اجزايمعماري به همديگر به او داده شده بود.
مهمترين عامل پيشرفت استاد شعرباف، علاوه بر علاقه و پشتكار، فضايي بود كه در آن قرار داشت، اين فضا داراي دو بعد تخصصي ومعني بود. حضور استادان ماهر و زبردستي چون استاد حسين لرزاده، استاد حاج محمد معمار كاشاني و پدرش، استاد حاج محمد شعرباف، در كنار ساير استادان كاشيتراش و كاشيكار، گنجينة ارزشمندي بود كه استاد اصغر شعرباف به خوبي از آن استفاده كرد و توانست در سنين جواني به تنهايي انجام كارهاي تزيينات معماري را برعهده گيرد و در ترسيمات گرهها و كاربنديها تواناييهايش را به نمايش بگذارد. پدر دربارة او گفته است: «فني نيست كه من بدانم ولي استاد اصغر نداند.»
معمولاً همة اين كارها در فضاي روحاني و معنوي اماكن معتبر كه انجام ميگرفت و خود استاد اصغر شعرباف هم پيوسته ميگفت: «عمر من در امامزادهها يا مساجد سپري شده است.» اين حضور و انس عاشقانه در فضاي آكنده از معنويت، همراه با عشقورزي بدين كار، رمز موفقيت و ماندگاري استاد و پايداري او در برابر همة سختيها بوده است.
استاد خدمات زيادي براي معماري سنتي انجام داده است. كارهاي او در مسجد جامع ساوه، مسجد اعظم قم، مدرسه و مسجد شهيد مطهري (سپهسالار)، امامزاده زيد تهران، مسجد حضرت ابراهيم نمايشگاه بينالمللي تهران، بقعة شيخ صفي در اردبيل، مسجد دانشگاه شريف، بازار مبل ارزي يافت آباد، بناي شهداي هفتتير در بهشت زهراي تهران، زيرزمين تالار الماس كاخ گلستان، و .... تربيت شاگرداني چون مهندس محمدعلي بياباني، از استادان برجستة معماري سنتي در دورة معاصر و تعليم دانشجويان مشتاق، به همراه تأليف چندين كتاب، از ماحصل تجربيات، مانند كتاب گره و كاربندي در چندين جلد و ترسيمات دست كشيدهاش - كه هنوز به چاپ نرسيدهاند - از ديگر خدمات اين استاد گرانمايه است.
استاد شعرباف، همچون مرحوم پدرش، به رغم كهولت سن، هنوز روي داربست ميرود و با تعصب پيگير كارهايش ميشود. او معتقد است كه كار نبايد صرفاً تكرار كارهاي گذشته باشد؛ اين كار خلاقيت ميخواهد. وي خاطرهاي چنين تعريف ميكند كه روزي در جادة دماوند ماشينشان خراب شده و براي استراحت زير صخرهاي دراز كشيده بودند. در همان حال تماشاي اين صخره، كه شبيه كاربنديها بود، از آن الهام گرفته و بعداً در كارهايش استفاده كرده است.
استاد درك فضايي خاصي از احجام هندسي دارد، به نحوي كه براي كارهاي پيچيده چند راه حل مناسب پيدا ميكند. او با ساير فنون معماري سنتي از قبيل كاشيكاري، آيينهكاري، گچبري، سنگكاري و شناخت او از مصالح سنتي، سبب شده است كارهايش از انسجام و هماهنگي منطقي و مناسبي برخوردار شوند.
فهرست مطالب
ديباچه
تزيينات در معماري اسلامي ايران
نقوش گياهي
نقوش هندسي
نقوش خطي (خط نگارهها)
استاد اصغر شعرباف
گره و كاربندي
مقرنس
كاسهسازي
رسميبندي و يزديبندي
گرهها
تصويرها