مقدمه
گروهي بر اين گماناند كه به هنگام ورود مدرنيته (نووارگي) به ايران در دورة قاجار، جامعة ايراني در وضعيتي كاملاً ايستا قرار داشته و بدين سبب، اين ورود نابهنگام، هم باعث فروپاشي رفتارها و هنجارهاي اجتماعي شده و هم اينكه به قلب مفهوم نووارگي انجاميده است؛ حال آنكه بررسي و كاوش در آثار به جاي مانده از اين روزگار در همة زمينهها ـ از شعر و نثر و موسيقي و نقاشي تا حجاري و معماري و حتي «شهرسازي»ـ نشان از آن دارد كه ورود مدرنيته به ايران، همگام با دگرگونيهاي درون سري است كه در جامعه در حال رخ دادن بوده است. به ديگر سخن، اين ورود زماني صورت پذيرفته است كه جامعه خود در حال نو شدن بوده و نووارگي را طلب ميكرده است.
باز گروهي را سخن بر اين است كه ورود نوگرايي (مدرنيسم) به ايران در سالهاي 1300 به بعد كه همراه با دورة پهلوي در ايران ميشود، نابهنگام رخ داده و هم از اين رو، آنچه در ايران رخ داده، نه مدرنيسم، كه شبه مدرنيسم است و بنابراين، هر آنچه رخ داده، آكنده از تقليد و ناهمزماني است و عملاً به قلب نوگرايي انجاميده است. در اين مورد نيز كاوش در آثار به جاي مانده در همة زمينههاي منظوم و منثور، مصور و مجسم، معماري و شهرسازي و ... حكايت از تغييرات و دگرگونيهاي شگرف دروني ميكند و قرائت و گويشي خاص ايراني از نوگرايي و نوپردازي را ارائه ميدهد.
در هر دو مقطع تاريخي ورود نووارگي (مدرنيته) و نوگرايي (مدرنيسم) به ايران، ما با جامعهاي مواجهايم كه ميل به نوپردازي (مدرنيزاسيون) دارد. گرچه بهنظر ميرسد كه اين كار از بالا صورت ميگيرد، خواستها و مطالبات از پايين نبايد از ياد برده شود. آنچه در اين ميان فراموش ميشود، نقش «فاوستي» يا «فاوستگونهاي» است كه دولتها بر عهده دارند. دولتها چون فاوست بر آناند كه هر آنچه را كه متعلق به دوران گذشته است، برهم زنند و جهاني ديگر و نو برپا دارند. و هر دولتي نيز با توجه به اطوار زمانه و خود، بر آن است كه از رؤيابيني و شيفتگي مربوط به گذشتة تاريخي دست بردارد و در قالب «توسعهگر» به ايفاي نقش پردازد. در اجرا و ايفاي اين نقش است كه ميتوان جريان نووارگي، نوگرايي و نوپردازي كشور را مورد بحث و جدل قرار داد. خالي از تعصبات و تأثرات سياسي است كه ميتوان به داوري آنچه رخ داده يا رخ ميدهد، نشست و نقش توسعهگري دولتها را مورد تحليل قرار داد و دراين فراغت است كه ميتوان به قرائت و گويش ايراني و بومي از نووارگي، نوگرايي و نوپردازي نزديك شد، آن را بازشناخت و تفسير كرد. به نظر ميرسد كه كتاب حاضر ـ شهر و مدرنيته ـ در پي پاسخگويي به چنين شناخت و تفسيري است. از اوصاف مميزة اين كتاب، ورود فلسفي و نظري به موضوع شهر است كه نووارگي، نوگرايي و نوپردازي را از ديدگاه فلسفي و نظري مورد بحث و كاوش قرار ميدهد. معمولاً در روزگار ما رسم است كه در طرح مسائل علمي فقط به خود آن مسئله بدون توجه به مبادي و اصولي كه آن مسئله علمي فقط يكي از اجزا و مصاديقش ميشود، بپردازيم. اين جزءنگري البته فوايد خاص خويش را دارد و موجب ميشود كه اطلاعات بيشتري دربارة موضوع كسب شود؛ ولي يك عيب كلي و اساسي دارد. و آن اينكه فهم ما را از موضوع ناقص و بلكه منحرف ميگرداند. هم از اين روست كه پيروان روش تأويلي (هرمنوتيك) تأكيدي مؤكد بر سير از جزء به كل و از كل به جزء دارند.
از دلايل اصلي توجه نكردن به اصول و مباني نظري اين است كه گفته ميشود مباحث نظري مفيد نيست و منجر به كاري خاص نميگردد؛ بنابراين به چه كاري ميآيد و چه فايدهاي دارد؛ حال آنكه از ياد برده ميشود كه طرح همين سؤال، مبتني بر اين نظر و نگرش فلسفي است كه «حقيقت چيزي است كه فايدة عملي دارد». البته بايد به ياد داشت كه اين معنا از حقيقت عمدتاً در فلسفة عملگرايانه (پراگماتيسم) مطلوب است. شكينيست كه رواج تعريف عملگرايانه از حقيقت در روزگاري كه همه چيز بايد متوجه به كسب فايده و سود عملي باشد، نامتعارف نيست و چه بسا خلاف آن نامتعارف به نظر برسد؛ ولي بايد به ياد داشت كه براي خردمندان و اصحاب نظر، حقيقت به معاني بسيار بالاتر از اين معنا دلالت دارد.
كتاب حاضر ـ شهر و مدرنيته ـ در پي آن است كه حقيقت را در مفاهيمي فراتر از فايدة عملي جستوجو كند و هم از اين رو ممكن است براي بعضي از اصحاب فن شهرسازي، «نظرپردازي» بيحاصل و بيهودهاي به نظر آيد؛ ولي كساني كه متوجه اهميت طرح مسائل نظري هستند، ميدانند كه مسائلي از قبيل موضوع اين كتاب را نميتوان بدون طرح مبادي و اصول، عميقاً درك كرد و فهميد.
از اين حيث، كتاب حاضر ميتواند مقدمة خوب و صريح و روشني باشد براي كساني كه ميخواهند در باب فهم شهر ايراني و دگرگونيهاي آن در پس ورود نووارگي و اقدامات نوگرايانه و نوپردازانه گام بردارند. بيشك گام زدن در اين مسير پر از سنگلاخ ـ چه در قالب عيني و چه به صورت ذهني ـ بس دشوار است؛ ولي به نظر ميرسد كساني كه ميخواهند به اين فهم دست يابند، از ورود به اين مسير گريز و گزيري ندارند.
دكتر سيد محسن حبيبي ـ دكتر شهرام پازوكي
حرف نخست
اين طرح را من گام به گام توانستهام بريزم.
آرزوي من اين است.
«گوته»
بشر امروزي در پهنة كرة خاكي و در سراسر ممالك در وجهي مشترك و خاص از حيات شهري به ايفاي نقش ميپردازد؛ حياتي كه از لحاظ ماهيت يكسان است و در زمان و مكان و فضاي جهان جريان دارد و همين تجربة مشترك است كه تمامي ما را با مدرنيته پيوند داده است.
شهر معاصر، پايتخت نفس سوژه است و محل نمايش تحول بروني آن. نفس سوژة مدرن با شهر ممزوج گشته و جلوهگاه روح حاكم بر زمانه شده است؛ مكاني كه صور مختلف تخيلات انسان امروزي و حتي جنون جديد او در شرايطي ايدهآل براي ابداع، تخريب و احياي مجدد ماهيت و معناي باطني و عميق اين پديدارها با هم رقابت ميكنند. كالبد و ماهيت شهر معاصر، محصول اين معناي باطني و روح زمانه است، آنچه كه تحت عنوان «مدرنيته» معرفي ميگردد. در تعامل شهر و مدرنيته است كه از يك سو شهر به مدد تحول برون از نفس سوژة مدرن به محلي براي توليد تجربيات گوناگون در زمينة شهرسازي بدل گشته و در مراحل مختلف خود مجاز و واقع را در هم آميخته است و در جهاني تماماً مصنوع دست آدمي، زيستن در بطن افسانه و خيال مدرنيستي را فراهم ساخته است و از سوي ديگر، به مكاني آرماني براي تغذيه و غناي تخيلات سوژة مدرن بدل گرديده و از اين راه، مدرنيته پي در پي با چهرهاي نو و ماهيتي ثابت چونان بت عيار، شهر را به تماشا نشسته است. اين چرخه ميان آرمان ذهني مدرنيته و آرمان عيني آن در شهر است كه اين انديشه را قوام ميبخشد.
(درك اين مفهوم، مستلزم پرسش اساسي ازگوهر هستي و چرايي مدرنيته است و با پرسش اساسي است كه فكر فلسفي زنده ميشود. اساساً انديشه در جايي مجال بروز و ظهور مييابد كه پرسشي اساسي مطرح باشد. پرداختن به اين پرسش، هنگامي به بهترين وجه صورت ميگيرد كه اجازه دهيم مدرنيته آنگونه كه فينفسه هست، خود را نشان دهد و اين معنا وقتي كاملتر ميشود كه توجه كنيم چنين نيست كه واقعيتي خارجي و معين بيرون از ما وجود دارد و بعد بخواهيم آن واقعيت خارجي را در مقام چيزي مطلقاً غير خودمان بشناسيم و با آن رابطه برقرار كنيم. به عكس، در اينجا بايد بدانيم و بياموزيم كه ما خود جزء لاينفكي از آن واقعيتايم. ما در درونش هستيم و با آن دست و پنجه نرم ميكنيم و امورمان را اداره ميكنيم.)
چنين ديدگاهي، به شهر معاصر نقشي مركزي داده است؛ نقشي كه تماشاگر آن كل جهان است. اين موضوع، طنين و عمق خاصي به آنچه در شهر انجام و ساخته ميشود، بخشيده است. توسعة شهرسازي و برنامهريزي شهري و منطقهاي، صرفاً براي رفع نيازهاي آني نيست؛ بلكه بيشتر اثبات قدرت سازندگي سوژههاي مدرن مدنظر است؛ يعني نمايش اينكه چگونه ميتوان زندگي شهري مدرن را در قالبي جديدتر تصور و تجربه كرد. و اين خواست ذاتي مدرنيته، قوة نقد و بازانديشي است كه باعث ميگردد سيل قدرتمند مدرن و مدرنتر شدن، شهر و برنامههاي توسعة شهر و منطقه را درنوردد: جدالي بيپايان ميان آنچه ديروز با تصوري سخت و استوار ساخته شده و آنچه امروز آن را دود ميكند و به هوا ميفرستد. محل اين جدال، شهر است؛ عرصهاي كه كمدي عشق و تراژدي قدرت با هم درميآميزند و هر روز معاني جديدي بر شاخههاي درخت تنومند فرهنگ شهري ميرويد و فردا فرو ميافتد.
دود شدن و به هوا رفتن و تخريبهاي پي درپي و تغيير ارزشها، ويژگي ذاتي همزاد مدرنيته يعني اقتصاد مدرن و نظام سرمايهداري است. در چرخهاي كه از اين همراهي نشأت ميگيرد، هر آنچه را كه خود خلق ميكند، اعم از كالبد شهر يا نهادهاي اجتماعي شهري يا ايدهها و افكار گوناگون يا تصاوير و تخيلات هنري و حتي ارزشهاي اخلاقي، همه و همه را نابود ميكند؛ آنهم به منظور خلق بيشتر و ادامة فرايند بيپايان نقشآفريني مدرنيته در خلق مجدد شهر.
اين كشش ذاتي، همة انسانهاي معاصر را به درون مدار خود كشيده و ما را به اجبار با اين پرسش درگير ساخته است كه اين چرخة گردابوار كه در آن زندگي و حركت ميكنيم، از لحاظ معنا و ماهيت چيست و ذات و اساس آن كدام است؟ مدرنيته در مركز اين چرخه توانسته اين جريانات اساسي را از بطن محيط مدرن يعني شهر جاري كند و به زندگي انسان مدرن شكل و جان مورد نظر خود را ببخشد.
تلاش من در اين نوشتار، معطوف به دريافتي نسبتاً كامل و روشن از اين موضوع مركزي يعني مدرنيته بوده است، اگرچه مدرنيته خود موقعيتي ناآرام و دست نيافتني ايجاد ميكند. درك ماهيت مدرنيته، به فهم مدرنيسم و مدرنيزاسيونهاي مختلف شهري ميانجامد كه ابتداييترين حلقه از اين چرخه را تشكيل ميدهد؛ حلقهاي كه من و بسياري از مردمان گرداگردم را به آنچه هستيم، بدل كرده است.
اين تلاش، يكبار با توجه و دقت در مباني انديشة مدرن و فلسفة غرب، راه خود را از ميان اصل سوبژكتيويته و ويژگي نقد باز ميكند و بار ديگر در پي يافتن اصولي ثابت از لابهلاي متون شاهكار مدرنيستهاي اوليه برميآيد. در اين ميان، كنكاش كارل ماركس در كالبدشكافي نظام سرمايهداري چنان قابل توجه است كه ذهن آدمي را در دستيابي به اصول ثابت تحولات شهر مدرن در نگاه ابژهگونه به آن، به وجد و نشاط واميدارد. از سوي ديگر، رهيافت يوهان ولفگانگ فون گوته به موضوع مدرنيته، ما را در مسير تحول برون از نفس سوژه و شهر مدرن به اصولي راهنمايي ميكند كه ثبات و استمرار آن در عرصة شهر متعجبمان ميسازد.
در حقيقت با معرفي اين اصول و ساماندهي آن، دستيابي به هدف مورد نظر ـ شناخت چرخة مذكور ـ عملي گرديده است؛ چرخهاي كه در عين گردش مستمر در زمان حال، رو به آينده دارد. ارتباط دوسويه ميان حلقههاي مختلف در اين چرخه، باعث استحكام ماهيت مدرنيته شده است؛ ارتباط دوسويهاي كه به بروز شدتيافتة امكانات، خطرات، وسوسهها و بنبستهاي بنيادين حيات شهر معاصر انجاميده و به مثابه منبع اساسي غنيسازي و تقويت رؤياهاي مدرنيستي در شهر، به ايفاي نقش ميپردازد. آشنايي با فلسفة وجودي مدرنيته و نگاه از بالا به اين چرخة پرتلاطم و ويرانكننده و نگاه از اين منظر به مسائل شهرسازي معاصر ميتواند ما را به تعادل و حضوري آگاهانه در زمان و مكان رساند و طرحها و برنامههاي ارائهشده را به طرحهاي آگاهانه و منعطف بدل كند و شهر را به مثابه يك مسئله در فرايندي تحليلي مورد توجه قرار دهد. در اين صورت، ذهنيت شهر با ذهنيت برنامهريزان و ذهنيت مردم قرابت مييابد و فضاي شهري، معناي حقيقي خود را بهدست ميآورد. سعي من در پرداختن به چنين نگاهي، در اين كتاب در اختيار علاقهمندان قرار گرفته است.
بر دانشآموزي نورسته چون من وظيفه است كه در اين نخستين قدم، شرط ادب را به جاي آورم و قدردان اساتيد بزرگوار خود در گروه شهرسازي دانشگاه تهران باشم. جبران كاستيها و اصلاح مسير اين تحقيق، حاصل همراهي و راهنمايي و پيگيري معلم و استاد گرانقدرم جناب آقاي دكتر سيد محسن حبيبي بوده است. لطف بياندازة ايشان و استاد محترم جناب آقاي دكتر شهرام پازوكي در تزيين اين كتاب به مقدمة ارزشمند خويش، اين شاگرد را رهين منت ساخته است.
در نهايت، تشكر خالصانة خود را از رئيس محترم فرهنگستان هنر، جناب آقاي مهندس ميرحسين موسوي و سردبير محترم فصلنامة خيال، جناب آقاي مهندس مهرداد قيومي كه طبع اين كتاب با نظر مساعد و عنايت ايشان فراهم گرديد، اعلام ميدارم.
بيترديد، اين نوشتار همچون يك مشق دانشگاهي، خالي از اشكال نيست و من بيصبرانه منتظر نقدها و نظريات اساتيد، صاحبنظران، حرفهمندان و خوانندگان عزيز و محترم هستم.
دي ماه هزار و سيصد و هشتاد و دو
مرتضي هادي جابري مقدم
فهرست مطالب
مقدمه
حرف نخست
جمله اول
كلمه اول
حرف 1 ـ مدرنيته، مدرنيسم، مدرنيزاسيون
حرف 2 ـ روح مدرنيته
حرف 3 ـ ماهيت سوبژكتيويته
كلمه دوم
حرف 1 ـ ويژگيها
حرف 2 ـ نقد
كلمه سوم
حرف 1 ـ بازآفريني
حرف 2 ـ جامعة مدني، آيين شهروندي
جمله دوم
كلمه چهارم
حرف 1 ـ اسفار سوژه
حرف 2 ـ اطوار ابژه
جمله سوم
كلمه پنجم
آنچه گذشت ...
حرف 1 ـ شرح شهر
حرف 2 ـ بازآفريني شهر مدرن
جمله چهارم
كلمه ششم
حرف 1 ـ سرزمينهاي جنوب
حرف 2 ـ خيال و واقع
حرف 3 ـ مدرنيته و شهر ايراني
جمله پنجم
كلمه هفتم
حرف اول و آخر
كتابنامة فارسي و انگليسي
نمايه
فهرست جداول
جدول 1 ـ تفاوتهاي اساسي انسان مدرن و انسان سنتي
جدول 2 ـ ويژگيهاي مدرنيته و اثرات آن بر شهرسازي
جدول 3 ـ پيامدهاي مدرنيته در مقايسه با دوران پيش از مدرن
جدول 4 ـ تحول نفس سوژة مدرن در شهر
جدول 5 ـ تحول برون از نفس شهر مدرن
جدول 6 ـ تحول شهر به مثابه ابژة مدرن در مسير مدرنيزاسيون
جدول 7 ـ تحول نسبت انسان و مكان
جدول 8 ـ ويژگيهاي آرمانشهر فرهنگگرايان و آيندهگرايان
جدول 9 ـ مقـايســة ويــژگـيهـاي جــزئي شهــرســازي و معمــاري مدرن و ليت مدرن و پست مدرن
جدول 10 ـ مقايسة شمار مشاغل در اثر تغييـر وضعيــت در شهــرهاي اصلي اروپا و امريكا
جدول 11 ـ مقايســة ويژگيهــاي شهــر زيبـا و سبـك بينالمــلل در شهرسازي
جدول 12 ـ مقايسة ويژگيهاي شهر دوم و شهر ديگر
جدول 13 ـ جستوجوي مشخصات تخيل مدرنيستي مصرفگرا و اثرات آن بر شهر
جدول 14 ـ گروهبندي طبقات اجتماعي اقتصادي شهري در ايران
جدول 15 ـ نگاهي به وجوه اشتراك شهرسازي مدرن در سرزمينهاي جنوب
جدول 16 ـ مقايسـة روند تحــول بـرون از نفـس در سـوژه و شهـر ميـان كشورهاي توسعهيافته و ساير كشورها
جدول 17 ـ مقايسة ويژگيهاي شار با شهر قجر
جدول 18 ـ بررسـي شرايط اجتماعي، اقتصادي، سياسي دوران پهلوي بر شهـرسازي ايـران در چهار مقطع زماني
فهرست نمودارها
نمودار 1 ـ رابطة ميان مدرنيته، مدرنيسم و مدرنيزاسيون
نمودار 2 ـ اساس فلسفه در قرون وسطا
نمودار 3 ـ سير تحول ابژه در فرايند مدرنيزاسيون
نمودار 4 ـ مقايسة عوامل مؤثر در روند مدرن شدن سرزمينهاي شمال و جنوب
نمودار 5 ـ عصر تقابل
نمودار 6 ـ مقايسة زماني مدرنيزاسيون در غرب و در ايران
نمودار 7 ـ توليد و بازآفريني مدرنيته در عرصة شهرسازي مدرن