سخن ناشر
هنر حاصل ذوق و حس زيباييشناسي هنرمند و تجربيات و آموختههاي اوست. او در اين مسير، او در تعامل با هنر و دانش اقوام و ملل ديگر به غناي تجربه خود ميافزايد و افق ديد خويش را ميگسترد و از اين رهگذر است كه آثار و انديشههاي هنري به منصة ظهور ميرسد و ميراث هنري شكل ميگيرد. اين ميراث هنري جلوة تلاش هنرمندان، انديشمندان و انسانهايي است كه در آفرينش اثري زيبا سهم داشتهاند. در واقع آنچه بهعنوان دستساختههاي انساني در قالب يك تابلويي چشمنواز، بنايي عظيم، مجسمهاي زيبا و خطوط اسراسرآميز خودنمايي ميكند، تحتتأثير انگارهها و انديشههاي رايج در تمدنهاي گوناگون بشري است. مهم آن است كه اين ميراث را بشناسيم ابعاد گوناگون هنري، فلسفي، تاريخي، جامعهشناختي، انسانشناختي و … آن را تحليل و بررسي كنيم.
بر اين اساس فرهنگستان هنر در چارچوب رسالت نشر، ترويج و حمايت از هنر، علاوه بر برپايي همايشهاي بينالمللي، همانديشيها و نمايشگاههاي مختلف، با انتشار مجموعه آثاري در حوزههاي گوناگون هنر سعي در پاسخگويي به نياز هنرمندان و محققان در اين زمينه دارد.
هنر نگارگري ازجملة اين حوزههاست كه انتشارات فرهنگستان هنر به آن پرداخته و در اين خصوص ترجمه و تأليف چندين جلد كتاب را دردست اقدام دارد. يكي از اين مجموعهها اثر ارزشمند شيلا كنبي، پژوهشگر نامآور تاريخ هنر ايران است كه پس از كتاب «مروري بر نگارگري ايراني»، اثر اولگ گرابر، دومين نمونه از اين سلسله كتابهاست كه منتشر ميشود.
اين كتاب ازجمله آثار مهمي است كه دربارة رضاعباسي و كارستان او تحقيق و تأليف شده است. در اين كتاب محقق به تمامي منابع تصويري و مكتوب رجوع كرده تا اين فرضيه را به اثبات برساند كه رضا، آقا رضا و رضا عباسي يك نفر هستند، نه سه نفر.
اميد است چاپ آن مورد استفادة هنرمندان و محققان قرار گيرد.
انتشارات فرهنگستان هنر
زمستان 1384
سيماي كتاب
از زماني كه كاربرد روش علمي و پژوهشهاي جديد در قلمرو هنرهاي تجسمي ايران شروع شده همواره اين سؤال مطرح بوده كه آيا آقارضا، رضا و رضا عباسي يك تن هستند يا سه تن؟ مطالعه و تعمق هنرپژوهان بيشتر بر اين رويكرد استوار بوده كه اينها سهتن هستند و آثار آنها، ساختار، نظم و تركيببندي خاص خود را دارد كه متفاوت از يكديگر مينمايد. اين ديدگاه را بيشتر هنرشناساني مطرح ميكردند كه دستمايه نظريهشان آثار موجود رضا بوده و چهبسا از عنصر دلاليگري آثار هنري و ارتقاي قيمت آنها در حراجيها مايه ميگرفته و متون تاريخي و فحص دقيق اسناد و شواهد در زمينهسازي ديدگاه آنها چندان دخالتي نداشته است. بعضي از هنرپژوهان در جدا كردن اين سهتن، چندان مبالغه ورزيدهاند كه براي اذهان كماطلاع به مثابه قانون قطعي و مصوب تلقي شده است.
كافي است كه پژوهشگر اندك شناختي از تاريخ و اجتماع دوره صفوي داشته باشد و به شيوهاي آزاد و فارغ از هر نوع تعلق به اين دوره برنگرد و وقايع و شواهد را بركاود آن وقت است كه به هيچ پيچيدگي درميِيابد كه آقارضا، رضا، و رضا عباسي يك تن هستند در قالب سه اسم و سه رقم. چگونه امكان دارد كه قاضي احمد قمي و اسكندر بيگ منشي كه هردو هم دوره و شايد همكاسه رضا بودهاند، در شرححالهاي خود از او، تنها از يك تن صحبت كنند و دو رضاي ديگر را وابنهند يا ناديده بگيرند؟ اين تناقض تاريخي را خانم كنبي در بررسي و پژوهش خود درباره رضا و آثار و احوال او كاملاً به گونة منطقي و متقن حل ميكند. بن و بدنة پژوهش او بر اين محور سامان يافته كه آقارضا، رضا، و رضا عباسي يك تن هستند نه سه تن مجزا؛ منتها جريانهاي چند سويه اجتماعي – تاريخي اين چند گونگي را در اسم و رقم او پديد آورده است. كنبي براي بازسازي شرححال رضا به اطلاعات چهار منبع – دو منبع مكتوب و دو منبع مصور – اتكا ميكند. او از روي اطلاعاتي كه اسكندربيگ منشي در تاريخ عالمآراي عباسي و قاضي احمد قمي در گلستان هنر خود عرضه ميكنند، سه دوره از زندگي رضا را بازآفريني ميكند:
1) دوره آغازين زندگي هنري او كه با ورودش به دربار مقارن است.
2) دوره دوري از دربار پس از مدتي كار در نقاشخانه سلطنتي.
3) دوره بازگشت به دربار تا پايان عمر.
كنبي در دورة اول زندگي رضا، محيط هنري و آثار نخستين وي را محل بحث قرار ميدهد. او معتقد است كه فقدان عنايت دربار به كتابآرايي و نقاشي در زمان سلطنت محمد خدابنده، هنرمندان را به دربارهايي ديگر كشاند و ازجمله اين كه رضا و پدرش علياصغر كاشاني كه خود نقاشي فحل بود، پس از سال 984 هـ.ق به احتمال زياد به مشهد يا هرات يا كاشان رهسپار شدند. چنانكه شيخ محمد هم در اين دوران عسرت به خراسان بازگشت و به خدمت عباس ميرزا فرزند شاه يا اعضاي محفل درباري او درآمد. آثار رضا در اين دوره با ديدي نو و خطپردازي عالي و رنگبندي پرمايه كار شده است. رضا مهارت و چيرهدستي خود را در پردازش شال كمر و دستار و رداي پيكرهها و جزئيات منظره به ثبوت ميرساند و بهخصوص در نقش انتهاي شالها و حمايلها و دستارها، از قلمگيري ظريف بهره ميگيرد و همحسي خود را با بافت اثر بهويژه در اجراي خزجامهها و موي پيكرهها به نمايش ميگذارد. كنبي معتقد است كه رضا دراواخر اين دوره در كنار هنرمنداني چون صادقي بيگ افشار و سياوش گرجي كار ميكرده و ظاهراً كار مشترك آنها كتابآرايي شاهنامه بوده است. صادقي بيگ (در مقام كتابدارباشي) و رضا حتي از نظر خصوصيات شخصي، بدخلقي، تنگ حوصلگي، سرداختلاطي – شبيه به هم بودهاند و چنان رابطهاي با هم داشتهاند كه موجب تأثير و تأثر آثار هم شدهاند. البته تأثيرپذيري رضا از شيخ محمد و محمدي را نيز نبايد فراموش كرد. با جلوس شاهعباس به تخت سلطنت در سال 996 هـ.ق تمامي هنرمندان ازجمله رضا در قزوين گردآمدند و كتابخانه را احيا كردند. كنبي فصول ديگر كتاب خود را بر پاية آثار رضا مينهد، از طراحيها و نقاشيهاي او از روستاييان و لوندان و زائران در دهة 998 هـ.ق صحبت ميكند و آنها را يك به يك به بحث ميگيرد. در اين دوره است كه رضا به برخي تدابير جديد دست مييابد و بهتدريج ويژگيهاي مستقل هنر خود را پديدار ميسازد. تغيير پايتخت از قزوين به اصفهان در سال 1006 هـ.ق، تك چهرههاي اصفهان را بارميآورد ولي مسير زندگي رضا را نيز دستخوش نوسان و تغيير مي كند و دوران سركشي او را فراز ميآورد.
اين تغيير مزاج و رويه ظاهراً در بين سالهاي 1011 تا 1018 هـ.ق رخ ميدهد. كنبي اين دوره را «بحران ميانسالي» رضا تعبير ميكند. اين دوره مصادف است با لشكركشي شاهعباس به آذربايجان و شرون عليه عثمانيان كه مدت چهار سال به طول ميانجامد. در اين لشكركشي بعضي از درباريان ازجمله عليرضاي عباسي خوشنويس (كه ظاهراً در اين دوره رياست كتابخانه را بهعهده داشته) و اسكندر بيگ منشي مورخ حضور داشتند ولي اثر و شاهدي حاكي از حضور رضا در ملازمت شاه نيست؛ درحالي كه رضا در سال 1011 هـ.ق، براي نخستين بار از عنوان «عباسي» در رقمش بهره گرفته و عنايت مخصوص شاه را به خود جلب كرده بود، در اين سالهاست كه رضا از دربار و درباريان اعراض ميجويد و آنها را واميگذارد.
كنبي معتقد است كه رضا در اين دوره، روي به اقليم عرفان ميبرد و مريد يكي از عارفان – شايد درويش غياثالدين سمناني – ميشود و دلبستگي خاصي به فتوت و اخوت پيدا ميكند و با لايههاي پايين جامعه يعني آن لايههايي كه اسكندر بيگ منشي از آنها به «هرزگان و كشتيگيران» و قاضي احمد از آنها به «نامردان و لوندان» تعبير ميكند اخت ميشود و زندگي آزادسر و صوفيواري در پيش ميگيرد و اين الفت با طبقات پايين جامعه در آثارش ظهوري زنده و ملموس مييابد.
كنبي دليل دوري رضا از دربار را در تغيير و تحولي ميبيند كه اقدامات شاهعباس موجب آنها ميشود تا آنجا كه در پسندهاي روز تغييري در خود پديدار ميگردد و اين چيزي نبود كه با طبع هنري و روحيه تنگ حوصله و بدمزاج رضا سازگار باشد. رضا در اين دوره تعلق به جامعه دارد ولي به عقيده كنبي، نوعي تنهايي و تشويش و اضطراب و اختناق ژرفاي وجود او را ميكاود و آزارش ميدهد و به نوعي در بيقراري ابرها، نوسان رنگها، ناآرامي صخرهها و سنگها و درختان، فضاهاي زيستي دلتنگكننده و حتي نگاه نگران پيكرههاي او باز ميتابد. تحولات سياسي عصر شاه عباس، همدوش با تحولات اقتصادي ايران است و اين تحولات اقتصادي دامن رضا را نيز ميگيرد. نيروي قريحه و استغنا در برابر قدرت پول رنگ ميبازد و نياز مالي او را واميدارد كه زندگي آكنده از محروميت خود را واگذارد و ديگرباره درپي كسب اعتبار پيشين خود در دربار باشد. بار ديگر آن «رضا و آقا رضا»ي كوچك و بازار اصفهان به «رضا عباسي» محافل درباري تبديل ميشود. رضا در اين دورة بازگشت است كه پخته و پرورده و با الهام از باورها و آرمانهاي گذشته و با لبخندي طنزآميز، بازنمايي پديدههاي پيرامون خود را هدف ميگيردو جد و طنز را بههم ميآميزد تا روايتگر واقعي عرصههاي سياسي - اجتماعي زمانه خود باشد. اين رويكرد او را شايد بتوان در نگاره نشمي كمانگر با عمق بيشتري ديد. نگاره نشمي كمانگر او آكنده از طنز و طبيعت و حقيقت است. آن كمانگراني كه زماني در كسوت قزلباشان و هواخواهان جانسپار، شهرت و صلابت براي صفويان به ارمغان ميآوردند، حال بر اثر دگرگونيهاي پرشتاب و پياپي و گردش كار و برگشتگي تبديل به شيران علم شدهاند و با دم و دود قليان و عيش و عشق و تنقل و تفنن، چيزي شدهاند در حد دونكيشوت زمانه!
كنبي براي اثبات يكي بودن «آقارضا» و «رضا عباسي» و سال فوت او به دو تصوير از او تمسك ميجويد. در تصويري كه رضا به تقليد از اثر بهزاد كشيده، دو شكل نام او يعني «رضا عباسي» و «آقارضا» اولي به قلم و رقم خود او و دومي به قلم و رقم فرزندش شفيع عباسي (كه خود بعدها از نقاشان نامدار روزگار شد) آمده و كاملاً روشن است كه اين دو اسم اطلاق بر يك تن واحد دارد. در تصويري هم كه شاگردش معين مصور از او ميكشد، تاريخ مرگ او يعني سال 1044 هـ.ق را ثبت ميكند و اين سرنخ مناسبي است براي كنبي تا بعضي از مقاطع زندگي رضا را با وثاقت قابل قبولي بازآفريني كند.
از ويژگيهاي چشمگير كتاب كنبي فصلبندي سنجيده آن بر پايه موضوعات آثار رضاست، چنانكه فصلي هم به رونگاري وي از آثار بهزاد اختصاص داده است. البته اين فصلبندي موضوعي، همه برخاسته و برساختة تحول و دگرگوني زندگي هنري رضاست. از اينرو، بروفق اين رويكرد، هنگامي كه از طراحيها و نقاشيهاي دراويش و شيوخ بحث ميكند آن را در فصل نهم، يكي از فصول نهايي كتاب، قرار ميدهد چون ارتباطي مستقيم با زندگي پسين رضا دارد. برهمين سياق، فصل دهم را به طراحيها و نقاشيهاي رضا از دلبران، عشاق، و طرفهخويان اختصاص ميدهد كه حاوي بازگشت رضا به دربار است و بيپيرايگي و صيقلخوردگي و صراحت خط و صفاي رنگ از ويژگيهاي اين آثار است.
بخش كاتالوگ كتاب نيز از بخشهاي نكتهآموز و مجابكننده است. آنچه كار كنبي را برجسته ميسازد، تسلط او بر تمامي آثار پراكنده در موزهها و مجموعهها و نكتهچيني از تمامي پژوهشگران هنر و اخبار و آثار آنهاست. يكي از جاذبههاي اين كتاب داشتن سه نوع افزوده است، بهخصوص افزوده نخست آن كه درباره تاريخنگاري راجع به رضاست و تمامي پژوهشهاي پيشين را در شمول خود دارد. نويسنده با اين كار بر هويت كار خود نيز تأكيد ورزيده است. در افزوده سوم نيز آثار مردود و انتسابهاي مشكوك را فحص كرده و گاهي علت و دليل خود را از نپذيرفتن اثر شرح داده است.
نكته درخور علاقهمندي نويسنده به موضوع كارش است و همين علاقه موجب شده تا اثري شايسته دربار رضاعباسي پديد آورد. اين اثر تنها پژوهش مفصلي است كه آگاهيهاي روشني درباره رضاعباسي و آثار او، به طرزي بليغ و رسا، پيشرو مينهد. از اينرو، بايسته بود كه به زبان فارسي هم ترجمه شود تا خوانندگان فارسي زبان نيز از تفصيلات و جزئيات آن بهره بگيرند.
چند نكته درباره ترجمه قابل يادآوري است. تمامي تواريخ در متن اصلي به ميلادي بود؛ در متن فارسي تواريخ هجري قمري هم بدان افزوده شد جز در مواردي كه مربوط به دهه ميلادي ميشد؛ در اين صورت عيناً دهه ميلادي ذكر گرديد. بعضي از عناوين فصول كتاب با بهرهگيري از متون هنري دوره صفوي برگزيده شد، مثل كلمه «لوندان» كه در گلستان هنر ذكر شده است و غير آن. در چندجا براي ازميان بردن اشتباه يا عرضة اطلاعات بيشتر، به توضيح مترجم نياز بود كه با افزودن زيرنويس انجام شد.
در اين مقام لازم ميدانم كه از استاد مهدي حسيني، استاد محترم دانشگاه هنر،كه متن اصلي كتاب را با گشادهدستي در اختيارم گذاشتند، تشكر كنم. از مسئولان محترم فرهنگستان هنر هم كه به طرزي بايسته امكانات ترجمه و چاپ اين اثر را فراهم كردند، كمال امتنان را دارم. از عزيز ناديدهام، احمدرضا تقا كه زحمت مقابله متن ترجمه شده را با متن اصلي برعهده داشتند و به روانسازي متن كمكي بايسته كردند، تشكر ميكنم.
ي.آژند
10 فروردين 1383
فهرست مطالب
سخن ناشر
سيماي كتاب
مقدمه
درآمد
فصل اول: ايران دورة صفوي
فصل دوم: شرح احوال و نامگان مختلف رضا
فصل سوم: محيط هنري و آثار نخستين رضا
فصل چهارم: روستائيان، لوندان و زائران (هـ.ق/1590 ميلادي)
فصل پنجم: تك چهرههاي اصفهان
فصل ششم: دوران سركشي
فصل هفتم: كتابآرايي
فصل هشتم: طراحيهاي رضا از روي آثار بهزاد
فصل نهم: شيوخ، دراويش و درباريان (دهة 1029 هـ.ق/1620 ميلادي)
فصل دهم: دليران، عشاق، طرفهخوبان / نتيجهگيري
كاتالوگ
افزودة يك تاريخ نگارگري دربارة رضا
افزودة دو: فهرست آثار تاريخدار به ترتيب تاريخي
افزودة سه: انتسابهاي مردود و مشكوك
فهرست تصاوير
كتابشناسي
نمايه