عضو هيئت علمي دانشگاه اصفهان ميگويد: هر كس به مرتبه نيكمردي يا هووَنَر برسد، هنرمند است. خواه هنر و هنرمندياش به جلوه بنشيند، خواه ننشيند. نيكمرد، هنرمند است.
سميرا خوانساري: جليل جوكار( 1349)، هنرمندِِ نگارگر و مدرس دانشگاهی است که نه تنها به خلق آثار نقاشي میپردازد، بلكه در حوزه صنايعرنگ، پژوهش و تأليف نيز فعاليت جدي دارد و در اين زمينهها نيز قابليتهاي خود را نشان داده است. گفتوگوي ما با عضو هيئت علمي دانشگاه هنراصفهان، عضو پیوسته و سخنگوي انجمن نگارگری ایران را در زير بخوانيد:
تعريف هنر از نگاه شما چيست؟
هنر عين عشق است و هنرمند، عاشق است و اثر هنري جلوه عشق.
هنرمند، عاشق است، پس عاشق هنرمند است حتي اگر عشقش جلوهاي نداشته باشد.
من آدمهايي را در زندگي ديدهام كه به ذات هنرمند هستند، ذهنشان پر از ابداعات تغزلي و زيباي عميق و عارفانه است، ولي يك بيت شعر نگفتهاند و يك خط نقاشي نكشيدهاند و گاه هنرمنداني بودهاند كه گاهي به دليل كهولت ديگر نميتوانستند خلق اثر داشته باشند ولي آيا ميتوانيم بگوييم كه ديگر هنرمند نيستند؟ قطعاً هنرمند هستند، چون هر كس به مرتبه نيكمردي يا هووَنَر برسد، هنرمند است. خواه هنر و هنرمندياش به جلوه بنشيند، خواه ننشيند. نيكمرد، هنرمند است.
از نظر شما بهترين و بزرگترين هنرمند چه كسي است؟
از نظر من بزرگترين هنرمند خداوند است و پس از آن مادر است و اثر هنرياش هم فرزند است. بعد از مادر هر كه را ميخواهيد، قرار دهيد. ميكل آنژ، داوينچي و هر كس ديگر.
حقيقت هنر، بينهايت است. در اين راه هر كه را ميخواهيد؛ قرار دهيد، شاید مهم اين است كه سالك راه بينهايت باشي و مهم نيست كه كجاي اين راه قرار داري. درست است كه من در نقطه صفر هستم و دیگری در نقطه يك ميليارد، ولي هر دو در برابر بينهايت در نقطه آغازيم.
استاد شما چه كسي بود؟
استاد «محمدباقر آقاميري»، استاد اصلي من در هنر و ورزش بودند. البته هميشه از انديشهها و رهنمودهاي اساتيد ارزشمندي همچون «استاد جمالپور»، «دكتر رجبي»، «استاد مهرگان» و «استاد فرشچيان» استفاده كردهام و ميكنم. گاهي اوقات كارهايم را ميبرم تا اين بزرگواران نظر بدهند و هر نكتهاي كه اشاره ميكنند، حاصل سالها تجربه و نگاه عميق هنري است.
آن طاووسي كه در كودكي كشيديد و معلمتان باور نكرد و دفترتان را بر سرتان كوبيد با كارهاي الان شما چه تفاوتي دارد؟
آن طاووس خيلي خالصانهتر بود؛ شايد كار امروزم با تكنيكتر است ولي آن كار حس بيشتري داشت. البته الان هم سعي ميكنم كه حس از كارهايم دور نشود ولي باز هم نقاشي كودكي آدم بسيار دليتر و حسيتر است. آن روز بچههاي كلاس به معلم گفتند كه جوكار همين الان اين طاووس را كشيد.
در چه كشورهايي تا به حال نمايشگاه و وورك شاپ داشتهايد؟
انیستیتو گوته فرايبورگ آلمان، اكسپوي 2010 شانگهاي به همراه «استاد محمدمهدي قانبيگي» و «استاد جليل رسولي»، موزه هنرهاي مردمي ايروان ارمنستان، موزه كمال الدين بهزاد و کالج صنعت در تاجيكستان، دارالامام الجزاير و كشور قطر.
استقبال از هنر شما در اين كشورها و وورك شاپها چگونه بود؟ در كدام كشور با استقبال بهتري مواجه شديد؟
در دانشگاه فرايبورگ آلمان با استقبال بسيار خوبي مواجه شديم و از همه كشورها بهتر بود. شايد به دليل تمایز فرهنگی زیادی كه بينمان هست، برايشان جذابتر و شگفتآورتر بود.
در ابتدا وقتي مرا معرفي كردند و گفتند از ايران آمدهام، با پوزخند مخاطبانم روبرو شدم. وقتي دست به كار شدم و گفتم من يك ليوان آب ميخواهم، گفتند: آيا تشنهايد؟ گفتم: نه. ميخواهم برايتان طراحي ايراني كنم. طراحي با ذغال،كرايان و مداد را هم ما ايرانيها بلد هستيم. ولي، سبك نقاشي ايراني به اين نحو است كه ميخواهم اجرا كنم. يك مقدار برايشان از هنر ايراني صحبت كردم و شروع به نقاشي بداهه كردم. آنها خيلي متمركز و با توجه به كار دل دادند تا آنجا كه سكوت فراگيري فضا را گرفته بود و به دقت توجه ميكردند و از من ميخواستند تا برايشان نقاشي كنم.
چطور از نگارگري و نقاشي ايراني به سمت هنر فركتال كشيده شديد؟
من يك زماني شمسه كار كردم و 6 سال برايش زمان گذاشتم. آن زمان دغدغه من اين بود كه آيا ميتوانم مثل هنرمند 500 سال پيش كار كنم يا خير. امروز دغدغه من علاوه بر كارهاي گذشته، تجربه كردن كارهايي است كه برايم تازگي بيشتري داشته باشد.
چه سبكهايي را تا به حال تجربه كردهايد؟
من اولين كار رنگ روغني كه ساختم، چهره پيرمرد اثر آلبرشت دورر بود كه ابتدا روي طراحياش كار كردم و بعد رنگي خودم را ساختم.
از سبكهاي مختلفي مشق كردهام، امپرسيونيسم از آثار «رنووآر» و «پیسارو» و سبك باروك آثار«رامبراند» از «روبنس»، «رنه ماگريت»، «سالوادور دالي»، «ويكتور وازارلي»، «اشر» و به شیوه «جكسون پولاك» مشق كردهام و هميشه براي من جذابيت داشتهاند.
در نهايت يك اثر آبستره اكسپرسيونيسم همان چيزي را ميگويد كه يك شمسه ميگويد، چه فرد آگاهي به آن مطلب داشته باشد، چه نداشته باشد. دقيقاً من ميتوانم برايتان ثابت كنم كه يك اثر شمسه و يك اثر از جكسون پولاك، هر دو از هندسه فركتال تبعيت ميكنند.
هندسه فركتالي چيست؟
بحث هندسه فركتال را «بنوئيت مندلبروت» در نيمه دوم قرن بيستم مطرح كرد. او در دوران كودكي به دليل كندذهني از مدرسه اخراج شد و تا آخر عمر هم نتوانست جدول ضرب را حفظ كند. با كودكان ديگر تفاوت داشت و كاملاٌ طرد شده بود. ولي، عمويي داشت كه تشويقش ميكرد و برخي مقالات علمي را در اختيارش ميگذاشت. بنوئيت بعدها مهندس توپوگرافي شد و يكروز كه داشت چينخردگيهاي جزئي جزيره بريتانيا را آگرانديسمان ميكرد، متوجه شد كه
روي چينخردگيهاي كلي انطباق پيدا ميكند. يعني چينخردگيهاي جزئي از همان معادلهاي تبعيت ميكند كه چينخردگيهاي كلي را شكل دادهاند. از آن به بعد، در طبيعت جستجو كرد و متوجه شد خيلي چيزها وجود دارند كه از اين هندسه تبعيت ميكنند. آن را هندسه فركتال، به معني در خود منكسرشده، ناميد و در سال 1975 اين مبحث وارد جامعه علمي جهاني شد. مندلبروت در حالي از دنيا رفت كه رئيس بخش رياضيات كاربردي دانشگاه هاروارد بود.
هنر فركتال از كجا آغاز شد؟
شركت IBM از ايده مندلبروت استقبال كرد وسوپركامپيوترها را براي تكثير توابع منطقي رياضي و بهدست آوردن معادلات در اختيارش گذاشت. شكلهاي بينظير فركتالي بهوجودآمد كه اولين بارقههاي هنر فركتالي بودند.
يك شكل فركتالي چگونه شكلي است؟
يك شكل فركتالي، در حقيقت شكلي است كه همساني جزء و كل دارد؛ مانند صخرههاي مرجاني در نگارگري ايراني كه جزئي از شكل، مانند كل آن است. شكستهاي فركتالي، هميشه به اسپيرال ختم ميشوند، يعني از كثرت به وحدت حركت دارند.
يعني هم نظم دارد و هم بي نظمي؟
درست است ولي نظم فركتالي دارد و آن نظمي كه در ذهن ما به عنوان نظم به كار ميرود نظم اقليدسي است و هندسه فركتالي، جزء هندسههاي نااقليدسي است.
كاراته چه ربطي به هنر دارد؟
تمركز فوقالعادهاي كه در كاراته وجود دارد، همان جنس تمركزي است كه وقتي قلم به دست ميگيري و نگارگري ميكني، لازم است و اين بسيار به كار هنري كمك ميكند. كاراته آن زانشين و روحي كه در فرد ايجاد ميكند، بخصوص هنگام كاتارفتن (حركات فرم و مبارزه با حريف خيالي)، بسيار در تمركز فرد تأثيرگزار است. چون، درست در نقطهاي كه شروع ميكني بايد به پايان برساني.
كاراته آن احترامي كه همراه خودش دارد، بسيار زيباست. حتي وقتي به كلاس خالي وارد ميشوي بايد ري كني و احترام بگذاري؛ چه برسد به اين كه مقابل استاد باشي. از بچه نوجواني كه ارشد شماست تا استادت، بايد احترام شوند. كاراته را اگر از بيرون نگاه كني دو نفر همديگر را ميزنند ولي، اتفاقاً رشتهاياست در نهايت ادب و احترام. نحوه قرار گرفتن پاها براي اساتيد در ردههاي مختلف تفاوت دارد. احترام ميكني، جلوي پايت باز است ولي وقتي در مقابل شيهان (دان 6 به بالا) قرارميگيري بايد احترامي به مراتب بيشتر قائل باشي. اين ورزش بسيار ظرافت، آداب و احترام دارد و بهدرستي كه يك فرهنگ عميق شرقي پشتوانه اين ورزش است.
كاراته را از كي شروع كرديد و در چه سبكي كار ميكرديد؟
با يك تأخير دو ساله از زماني كه به خدمت «استاد آقاميري» رسيدم، كاراته را شروع كردم.
وادوكاي، سبك تخصصي استاد در كاراته است. «وادوكاي» از دو كلمه«وادو = دوستي» و«كاي = انجمن» تشكيل شده و به معني «انجمن دوستي» است. حركاتش بيشتر تدافعي است و با ريلكسيشن همراه است نه انقباض و عصبيت. متأسفانه از سال 83 به دلیل آسیب دیدگی قادر به ادامه نشدم.
پژوهش رمز گشايي از نقوش گره چگونه ممكن شد؟
«استاد هوشنگ فرزان»، روزي در دانشگاه سوره به من گفتند: اسم اين هنر چيست؟ گفتم: گره. گفتند: اگر بيوضو سراغ گره بياي گره به كارت ميافتد. پرسيدم: چرا؟ ايشان در جواب من گفتند: قدما به ما گفتند و ما پذيرفتيم. ما هم وظيفه داريم به شما منتقل كنيم. از آن به بعد اين چرا براي من يك بيان مسئله شد و تحقيق در اين زمينه را شروع كردم چون ما گرههايي داريم كه اسمشان گره چهارقل است و در پنجره اماكن مقدسه و مدارس علميه كارشدهاند و مثلاً در پنجرههاي معبد پودونگ شانگهاي هم به كار رفتهاند.
مهندسي پتروشيمي چه ارتباطي با نگارگري دارد؟
اين علاقه از دوران كودكي با من بود. در آن دوران من در 3حالت بيشتر نبودم: در حال خواب، در حال آزمايشهاي عجيبوغريب و سومي هم در حال نقاشيكشيدن. به آزمايش و نقاشي از همان زمان علاقهمند بودم و هيچگاه تا امروز از وجودم دور نبودهاند. در دوره نوجواني هم كه وارد هنرستان صنايع شيميايي شدم، اين علاقهمندي سمتوسوي مناسبتري پيداكرد و چندتن از سرآمدان دانش شيمي كشور نظير دكتر افخمي، دكتر انصافي و دكتر تنگستاني كه در آن زمان دبيران هنرستان ما بودند، اين ذوق و شوق را در من تقويت كردند.
خدا را شاكر هستم، كه در هنر هم توانستم از اساتيد ارزشمندي بهره ببرم، البته بايد بگويم كه تنها به ظاهر اين دو مقوله از هم منفك است و در باطن، شما هيچ هنري را نميتوانيد جدا از حوزه مواد بررسي كنيد. ماده، ظرفي است كه ابداع را در خودش ميگيرد و باعث خلق اثر هنري ميشود. به قول فلاسفه، ابداع اول در ذهن شكل ميگيرد و آنگاه كه ابداع در وِعاع و ظرف ماده شكل ميگيرد، خلق رخ ميدهد. پس تا ظرف ماده نباشد، خلق هنري هم رخ نميدهد.
علاقه به ساختن مواد لازم براي خلق اثر از كجا در شما شكل گرفت؟
دوران نوجواني من، با زمان جنگ و اوج تحريمها و نبود مواد هنري مواجه بود. در آنموقع رنگ روغن خوب در بازار پيدا نميشد. از همان زمان، اين علاقه در من بود كه كاش بتوانم رنگهايم را خودم بسازم. استاد خوبي داشتم بهنام «استاد اسماعيل زرين». كه همچنان با قلمي توانمند در حال فعاليت هستند؛ ايشان روي پالت با كاردَك، سينکا و روغن را قاطي ميكردند و رنگ سفيد را هم خودشان ميساختند. شايد اين اولين جرقههايي بود كه در وجود من زده شد تا من رنگهايم را خودم توليد كنم.
به چه دليل ميگوييم در نگارگري و نقاشي ايراني، ديد حكمي وجود دارد و با جهانبيني توحيدي و وحدتگرايي ما در ارتباط است؟ اگر ميتوانيد در مورد يكي از رنگها و يا نمادهاي نقاشي ايراني قدري توضيح دهيد.
يكي از رنگهايي كه در هنر و نقاشي ايراني جايگاه ويژهاي دارد رنگ شنگرف است. شنجرف معرب شنگرف است. در لاتين به آن وِرميلون (وِرميليون) و در زبان هندي، سينابر به معني خون اژدهاست. البته اژدها در تفكر بودايي هندي، نشان باروري است و جايگاهي در آسمان دارد. شنگرف رنگ قرمز آتشين است كه مثل همه رنگها دو گونه دارد؛ يكي حالت نَچرال كه از سنگ سينابر به دست ميآيد و ديگري، حالت سَنتِتيك كه بهطور مصنوعي ساخته ميشود كه يا كيمياگران براي نگارگران ميساختند و يا نگارگراني كه به فنون كيمياگري آشنا بودند. نمونههايش در نسخه گلزار صفا اثر «صيرفي» سال( 950 ه ق) و در نسخه قانونالصور نوشته «صادقی بيگ افشار» سال(1010ه ق) موجود است كه مثلاٌ در قانونالصور آمده:
به دست آور گريزنده سه و چار/ سه مثقال دگر كبريت كن بار
بساي اندر صلايه ساعتي بيش /شود خاكستري تيره، مينديش
بريز اندر شيشه متين و دلكش /ز صبح تا پسين بيفروز آتش
چو سرد شد بيرونآر و بنگر /كه شنگرفي شدهست نيكو و احمر
شنگرف در هنر نگارگري رمز طبايع متضاد وجود آدمي است. به اين معني كه، اشرف مخلوقات نيمي ز جان و دل است و نيمي ز خاك و گل. نيمي از ماديت و نيمي از معنويت.
چرا رمز طبايع وجود آدمي است؟ و چگونه ارتباطي با وجود آدمي دارد؟
«تيتوس بوركهارت» از زاويه عرفان كيمياگري ميگويد زماني كه ميخواستند شنگرف، سنگ فيلسوفان، را بسازند؛ نيمي از جيوه و نيمي از گوگرد در هم ميآميختند. جيوه سمبل فرشته خويي و خواص فاعلي ماده است و گوگرد سمبل ماديت و خواص انفعالي آن. اين دو با هم تركيب ميشوند و سولفيد جيوه (شنگرف) را به وجود ميآورند.
گوگرد از سنگ معدن است و جيوه نقره فام است و نقره سمبل انسان كامل است. ولي جیوه فرار است ، در تمامي فرهنگهاي بشري جايي كه خواستند فرشته را تصوير كنند، يك انسان كامل كشيدهاند ولي سبك و پّران و فرّار.
قدما چگونه طلا را براي قرآن آماده ميكردند؟
طلايي كه براي قرآن آماده ميشد، 110 قطعه سيم طلاي 24 عيار بود. و بهنام علي لاي دولا پوست آهو (پوست جنين آهو) ميگذاشتند و رخ پوستش را ميگرفتند كه آن خودش مرحله مفصلي است. پس از اين، با چكشهاي مخصوصي 6236 ضربه (به تعداد آيات قرآن) ميزدند و يك ختم قرآن روي آن انجام ميدادند تا به ورق بسیار نازکی تبدیل شود و در عسل ناب ميساييدند تا پودر شود و آن را بست ميزنند تا براي نگارگري آماده شود.
در بعضي از آثار شما شبنمهاي زيبا و ملموسي به چشم ميخورد، آيا براي كشيدن آنها وقت زيادي صرف ميكنيد؟
من افتخارم اين است كه استادم شبنمهاي مرا بسيار دوست داشت. از طرفي يكي از دوستان هم ميگفت: تو فقط بلدي شبنم بكشي؛ رستم و يك دست اسلحه. گفتم: خدا را شكر كه حداقل همين شبنم را بلدم بكشم. اتفاقأ براي كشيدن شبنمها وقت زيادي صرف نميكنم؛ مثل بازي فوتبالياست كه در دقيقه نود،« علي دايي» گل بازي را ميزند و فضاسازي كار پس از روزها، در عرض چند دقيقه در قطرهاي شبنم جلوهگر ميشود.
اگر شما را در يك جزيره دور افتاده رها كنند، باز هم ميتوانيد اثر هنري خلق كنيد؟
به شرط اينگه گياه و حيوان در آنجا وجود داشته باشد، من قول ميدهم كه سر يك سال، اثر هنري تحويل دهم.
در پايان صحبتي اگر داريد، بفرماييد.
من در تمام عمر، سعی کردم بفهمم. اما، هر چه بیشتر دانستم بیشتر فهميدم که نمیدانم. امیدوارم حداقل از نقطه صفر دانایی گامی به عقب برنداشته باشم.
براي مشاهده منتخب آثار جليل جوكار، اينجـــــــــا كليك كنيد.