اخبار > بهره نگرفتن از متون هویت‌ساز فارسی در هنر، از حس تعلق فرهنگی نسل جوان می‌کاهد


در نخستین هنرگان کتاب مطرح شد:
بهره نگرفتن از متون هویت‌ساز فارسی در هنر، از حس تعلق فرهنگی نسل جوان می‌کاهد

 

استادان هنر و ادبیات در نخستین هنرگان کتاب با اشاره به لزوم بهره گرفتن از متون هویت‌ساز فارسی، برای ساخت آثار هنری، کنار گذاشتن این متون را عامل کاهش حس تعلق فرهنگی نسل جوان دانستند.

به گزارش روز جمعه ایرنا، بهمن نامور مطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی، در نخستین رویداد هنرگان کتاب با موضوع اقتباس که شب گذشته در باغ زیبا برگزار شد، گفت: انسان موجودی اقتباس‌گر است. یعنی تنها موجودی که توانایی اقتباس دارد، انسان است. این ویژگی باعث ایجاد اصطلاحی به نام انباشتگی متنی می‌شود. انسان قادر است به متن‌های گذشته دسترسی و از آن‌ها استفاده کند. تفاوت ما با سایر موجودات در این است که آن‌ها توانایی هنر اقتباس را ندارند و تنها متن‌های تکراری و بدون افزوده‌ای تولید می‌کنند اما انسان از طریق اقتباس، متصل به سایر متون می‌شود و همین اتصال به معنای تکرار است.

وی افزود: اقتباس دو نوع دارد: اقتباس تقلیدی و اقتباس تحول‌آفرین (ترانسفورماسیون). در جامعه‌ای که متون با یکدیگر در تعامل و گفت‌وگو باشند، انسجام فرهنگی وجود دارد. در مقابل، اگر ارتباط بین متون قطع شود، این انسجام نیز از بین خواهد رفت. اقتباس، شاخصی است که نشان می‌دهد ما با چه متونی در ارتباط هستیم، زیرا در حقیقت، چیزی خارج از اقتباس وجود ندارد. اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، باید همان حرف نخستین انسان‌ها را تکرار کنیم. تمامی سخنان و نوآوری‌های ما در بستر اقتباس شکل می‌گیرند.

این استاد نشانه‌شناسی تصریح کرد: در جامعه‌ای که متون آن با یکدیگر ارتباط دارند و میان آن‌ها تبادل فرهنگی صورت می‌گیرد، پیوستگی و انسجام فرهنگی حاکم است. اگر امروزه می‌بینیم که این انسجام کاهش یافته است، به این دلیل است که ارتباط با متون گذشته، مانند «خمسه نظامی»، کاهش یافته است. در گذشته، فرهنگ ما به‌طور مکرر تکثیر می‌شد، چه در قالب خوشنویسی، نگارگری، نمایش و یا سایر اشکال هنری. اما امروزه این اتفاق کمتر رخ می‌دهد و نشان‌دهنده کاهش انسجام فرهنگی ماست. ارتباطات بین‌المللی نیز از طریق اقتباس مشخص می‌شود، اما متأسفانه ما امروزه کمتر به این مقوله توجه داریم.

نامور مطلق ادامه داد: اقتباس می‌تواند درون‌فرهنگی یا برون‌فرهنگی باشد. ما به هر دو نوع نیاز داریم، چرا که اقتباس‌های درون‌فرهنگی هویت و فرهنگ ما را غنی می‌کنند و اقتباس‌های برون‌فرهنگی امکان تعامل جهانی را فراهم می‌سازند. رسیدن به تعادلی بین این دو بسیار مهم است. ترجمه یکی از اشکال مهم اقتباس است و اگر در کنار ترجمه، تولید متون اصلی خود را افزایش ندهیم، ممکن است دچار استحاله هویتی شویم. متونی که ما از آن‌ها اقتباس می‌کنیم، اصطلاحاً «اسطوره متن» و نشان‌دهنده هویت فرهنگی ما هستند. دور شدن از این متون، به معنای دور شدن از هویت ملی است.

وی اضافه کرد: اقتباس می‌تواند درون‌رشته‌ای یا میان‌رشته‌ای باشد. به‌عنوان مثال، اگر یک فیلم از یک اثر ادبی ساخته شود، این یک اقتباس درون‌رشته‌ای است. اما اگر این فیلم وارد حوزه‌های دیگر، مانند هنرهای تجسمی، موسیقی یا رسانه‌های جدید شود، در این صورت، اقتباس میان‌رشته‌ای رخ داده است. امروزه ارتباطات نشانه‌ای و رشته‌ای به‌شدت تعاملی شده‌اند. به‌عنوان مثال، یک نقاشی می‌تواند الهام‌بخش یک فیلم سینمایی باشد و بالعکس. این تکثیر متنی، نشان‌دهنده قدرت فرهنگی و اجتماعی یک جامعه است.

نامور مطلق تأکید کرد: متأسفانه ما در حوزه اقتباس، نظریه‌پردازی نکرده‌ایم، درحالی‌که منابع بسیار غنی در اختیار داریم. متونی مانند شاهنامه، پر از صحنه‌های سینمایی و نمایشی است، اما ما از این ظرفیت‌ها استفاده نکرده‌ایم. درحالی‌که دیگر کشورها از منابع ما بهره‌مند شده‌اند و آثار برجسته‌ای خلق کرده‌اند، ما نسبت به منابع خود کم‌توجه بوده‌ایم. برای مثال، چرا باید هزینه‌های هنگفتی صرف ساخت فیلم‌هایی مانند «موسی» شود، درحالی‌که بارها توسط دیگران ساخته شده و ما نیز منابع غنی‌تری برای اقتباس داریم؟ این مسئله باعث شده است که نسل‌های جدید ارتباطی با فرهنگ گذشته خود برقرار نکنند و احساس تعلق فرهنگی کاهش یابد.

وی خاطرنشان کرد: برای آنکه اقتباس در کشور ما به جایگاه واقعی خود برسد، نیازمند یک ساختار منسجم هستیم. باید نظریه‌پردازی کنیم و اقتباس را به‌عنوان یک فرایند خلاقانه و نه تقلیدی بشناسیم. اقتباس موجب خلاقیت می‌شود و باعث رشد صنایع فرهنگی می‌شود. در عین حال، می‌تواند بستر اقتصادی نیز داشته باشد، زیرا متون اقتباسی می‌توانند در رشته‌های مختلف گسترش پیدا کنند. وقتی یک اثر دارای ظرفیت‌های محتوایی مناسب باشد، می‌توان آن را در قالب‌های گوناگون از جمله نقاشی، موسیقی، سینما و ادبیات بازتولید کرد. این تکثیر متنی، شاخصی برای پیشرفت فرهنگی است.

نامور مطلق گفت: برای نهادینه‌سازی اقتباس، باید چهار مرحله را دنبال کنیم: فرهنگ‌سازی، روش‌سازی، نظریه‌پردازی و در نهایت، ساختارسازی. در کشور ما هیچ نهادی به‌طور جدی متولی اقتباس نیست، درحالی‌که این امر می‌تواند بنیان‌گذار تحول فرهنگی باشد. اگر می‌خواهیم اقتباس به شکل صحیحی انجام شود، باید مفهوم آن را به‌درستی تعریف کنیم و در این زمینه، نظریه‌پردازی صورت گیرد. واژه "اقتباس" نباید مترادف با تقلید در نظر گرفته شود، بلکه باید آن را در ارتباط با خلاقیت و نوآوری بررسی کرد. معادل لاتین آن، adaptation به معنای تطبیق و سازگاری است که خود نشان‌دهنده فرآیندی خلاقانه و پویا است.

وی در پایان تأکید کرد: در نتیجه، اقتباس یک امر ضروری برای رشد فرهنگی، انسجام اجتماعی و توسعه اقتصادی است. برای دستیابی به این هدف، باید با نگاه علمی و نظریه‌پردازانه به آن بپردازیم و زمینه‌های گسترش آن را در بخش‌های مختلف فرهنگی و هنری فراهم کنیم.

بهره نگرفتن از متون هویت‌ساز فارسی در هنر، از حس تعلق فرهنگی نسل جوان می‌کاهد

انتقال، تطبیق و امتزاج به جای اقتباس

حمیدرضا شعیری، استاد دانشگاه تربیت مدرس با اشاره به این که در جوامع هنری و ادبی، مرگ‌آفرینی و زندگی‌آفرینی به‌طور موازی در کنار هم پیش می‌روند، گفت: هرگاه جامعه‌ای در نمادسازی و نشانه‌سازی دچار رکود یا اُفت تولید فرهنگی شود، بدون شک راه برای حرکت به سمت مرگ‌آفرینی باز خواهد شد.

وی افزود: نمونه‌های متعددی از این مسئله را مشاهده می‌کنیم؛ خشونت یکی از آن‌هاست. جوامعی که نمی‌توانند نماد تولید کنند و بر این باورند که نمادهای گذشته کفایت می‌کنند، به‌تدریج به سمت زوال حرکت می‌کنند. به عنوان مثال، اگر تصور کنیم که داشتن نمادهایی مانند سیمرغ یا ققنوس کافی است و نیازی به تولید نمادهای جدید نداریم، این آغاز مرگ فرهنگی خواهد بود. جوامع باید به‌طور مستمر نمادهای جدیدی برای نسل‌های آینده خلق کنند.

وی ادامه داد: نمونه بارز این مسئله را در مقایسه بین «ماهی سیاه کوچولو» و «شازده کوچولو» مشاهده می‌کنیم. «شازده کوچولو» تبدیل به یک نماد جهانی شد و در حوزه‌های مختلفی چون ادبیات، شعر، نقاشی و هنرهای تجسمی گسترش یافت، اما «ماهی سیاه کوچولو» چنین سرنوشتی نیافت. بنابراین، مسئولیت ما در عصر حاضر این است که یا نمادهای جدید تولید کنیم یا نمادهای گذشته را بازآفرینی کنیم.

وی تأکید کرد: واژه «اقتباس» به‌تنهایی برای دنیای امروز کافی نیست و نیازمند بازنگری است، زیرا جهان امروز بر مبنای انتقال میان رسانه‌ها شکل گرفته است. هیچ رسانه‌ای به‌تنهایی قادر به ادامه حیات نیست و برای بقا باید با رسانه‌های دیگر تعامل داشته باشد. از این رو، سه واژه جایگزین برای «اقتباس» پیشنهاد می‌کنم: انتقال، تطبیق و امتزاج. به عنوان مثال، زمانی که اشعار مولانا به‌صورت تابلوهای کالیگرافی نمایش داده می‌شوند، این انتقالی از شعر به خوشنویسی است. وقتی این کالیگرافی به نقاشی تبدیل می‌شود، امتزاج رخ می‌دهد و هنر جدیدی پدید می‌آید.

وی با اشاره به تجربه‌های جهانی در زمینه تولید نماد گفت: خلاقیت هنری نتیجه انتقال و تطبیق است و اقتصاد هنر نیز مدیون همین فرایند است. ما در ایران ظرفیت‌های بسیاری برای این نوع انتقال و تبدیل داریم. در معماری از هنر سنتی، در فرش از مینیاتور و در شعر از خوشنویسی بهره برده‌ایم، اما بسیاری از ظرفیت‌ها همچنان مورد استفاده قرار نگرفته‌اند.

وی تصریح کرد: نمونه‌ای دیگر از این مسئله در تولید ۱۶ فیلم کوتاه درباره فرش‌های ایرانی مشاهده شد که توانستند تأثیر جهانی بگذارند اما متوقف شدند. این روند می‌توانست به ساخت فیلم‌هایی درباره معماری، صنایع‌دستی و خوشنویسی ایرانی گسترش یابد، اما ادامه نیافت. در حالی که ادبیات ایران قابلیت‌های بالایی در تعامل میان‌رسانه‌ای دارد و اگر از آن بهره‌برداری شود، هم اقتصاد هنر رشد خواهد کرد و هم تولید نماد هنری تقویت خواهد شد.

وی در ادامه گفت: ما چرا «داش‌آکل»، «بیژن و منیژه» یا «لیلی و مجنون» را تبدیل به نماد نکردیم؟ چرا از «بته جقه» در پوشاک استفاده کردیم و موفق شدیم، اما این مسیر را ادامه ندادیم؟ به عنوان نمونه، در ترکیه عروسکی به نام «گاراگوز» که معادل «حاجی فیروز» ماست، به نماد فرهنگی تبدیل شده و در سطح جهانی به فروش می‌رسد. در حالی که ما از «مبارک» به همین شیوه بهره نبرده‌ایم. اگر مراقب نباشیم، ممکن است کشورهای دیگر نمادهای ما را مصادره کنند، همان‌طور که درباره «ملا نصرالدین» چنین خطری وجود دارد.

وی در پایان تأکید کرد: نمادسازی فرآیندی مستمر است و نباید متوقف شود. جامعه‌ای که گمان کند نمادهایش به گذشته تعلق دارند و نیازی به تولید نمادهای جدید ندارد، دچار رکود می‌شود و به سمت مرگ‌آفرینی حرکت می‌کند.

بهره نگرفتن از متون هویت‌ساز فارسی در هنر، از حس تعلق فرهنگی نسل جوان می‌کاهد

زبان فارسی چون شیر مادر مانا است

هوشنگ مرادی کرمانی؛ داستان‌نویس و فیلمنامه‌نویس نیز در ابتدای سخنان خود عنوان کرد: پیش از انقلاب اسلامی از یکی از آثارم اقتباس شد که چندان موفق نبود ولی اولین اقتباس خوب از آثارم به «کاکلی» اختصاص دارد که پس از انقلاب اسلامی انجام شد.

وی با تاکید بر تاثیر ادبیات بر سینما و هنر عنوان کرد: اندیشه و ذهن من در زندگی و زمان خلق داستان‌هایم تصویری بوده است و در زمان نگارش، تصاویر و صحنه‌های فیلم را در ذهنم می‌آفرینم.

مرادی کرمانی با بیان خاطراتی از کودکی خود به تاثیر تصویر در شکل‌گیری اندیشه و ذهن، اشاره کرد و گفت: از کودکی عاشق فیلم بودم و حتی مدتی در سینما کار کردم و یکی از دلایل تحصیلم در هنرستان همین علاقه به فیلم و سینما بوده است و هر اثر اقتباسی را که مردم دوست داشته باشند، برایم جذاب‌ترین کارم است.

وی همچنین عنوان کرد: روزی یکی از دوستانم از من پرسید، کتاب مکتوب به شکل امروزی تا چه زمانی زنده باقی خواهد می‌ماند؟ من پاسخ دادم تا زمانی که مادران به فرزندشان شیر می‌دهند و زبان فارسی باقی است. زبان فارسی را باید تقویت کنیم و بهترین شیوه حفظ و گسترش این زبان، تداوم در خواندن و نوشتن است.

مرادی کرمانی در پایان اظهار داشت: سه سال پیش، نوشتن را کنار گذاشته‌ام و اعتقاد دارم دیگر نوبت جوان‌ترهاست.

هنر چندوجهی: یک نگرش نوین

امیرهوشنگ آقامیری، استاد مینیاتور و نقوش ایرانی-اسلامی هم در این رویداد گفت: در پژوهش‌های خود به این نتیجه رسیده‌ام که هنر، یک زبان مشترک و یک رسانه است که نه‌تنها مفاهیم و دانش را انتقال می‌دهد، بلکه عواطف و احساسات را نیز منتقل می‌کند. هنر، همانند پلی ارتباطی، میان عناصر گوناگون جهان پیوند ایجاد می‌کند. از کهکشان‌ها تا کوچک‌ترین سلول‌های زنده، همه و همه در این پیوند حضور دارند و هنر، تعادل و اتحاد میان این عناصر را برقرار می‌کند.

وی افزود: یکی از مفاهیمی که هنر در جهان هستی تقویت می‌کند، ایجاد تعادل میان تضادهاست. جهان سرشار از دوگانگی‌هاست: روز و شب، سختی و نرمی، ذهنی و عینی، بالا و پایین. هنر با ایجاد هماهنگی میان این تقابل‌ها، تعادل و انسجام را شکل می‌دهد. همان‌گونه که در نقاشی، روشنایی و سایه در کنار هم معنا پیدا می‌کنند، یا در موسیقی، سکوت و صدا با هم هارمونی می‌سازند، در تمامی هنرها این تعادل دیده می‌شود.

این پژوهشگر ادامه داد: مفهومی که در پژوهش‌های اخیرم روی آن تمرکز کرده‌ام، «هنر چندوجهی» است. این نوع هنر، صرفاً یکی از هنرهای هفت‌گانه نیست، بلکه تمامی آن‌ها را در دل خود جای داده است. هنر چندوجهی، تجربه زیستن را به سطحی بالاتر ارتقا می‌دهد و کمک می‌کند تا ما انسان‌ها بتوانیم با درک عمیق‌تری از جهان، زندگی را تجربه کنیم.

وی افزود: در مسیر پژوهش‌های خود، به ترکیب هنر با تکنولوژی پرداخته‌ام. زمانی که اولین کامپیوتر خود را تهیه کردم، بسیاری از هنرمندان نسبت به استفاده از آن در هنر دیدگاهی بسته داشتند. اما من نیاز جامعه هنری را درک کردم و تلاش کردم پیوندی میان هنر و تکنولوژی برقرار کنم. نتیجه این تلاش‌ها، ایجاد یک زبان مشترک میان هنر و سیستم‌های چاپ دیجیتال بود که کیفیت آثار را بهبود بخشید.

آقامیری با بیان این که امروز دیگر در عصر ارتباطات هم نیستیم؛ ما وارد عصر هوش مصنوعی و متاورس شده‌ایم. کتاب‌ها دیگر صرفاً متونی برای مطالعه نیستند؛ بلکه هوش مصنوعی آن‌ها را تحلیل کرده و محتوای موردعلاقه هر فرد را شخصی‌سازی می‌کند. درست همان‌گونه که در شبکه‌های اجتماعی، محتوا بر اساس علاقه کاربران نمایش داده می‌شود.

وی در پایان گفت: هنر در پیوند با علوم میان‌رشته‌ای، به‌ویژه نوروساینس (علوم اعصاب) و فلسفه، می‌تواند تأثیر عمیقی بر سلامت جسم، ذهن و روان انسان داشته باشد. این ترکیب باعث می‌شود خلاقیت در افراد شکوفا شده و هر انسانی بتواند هنرمند درون خود را کشف کند. با عبور از تعصبات سنتی و پذیرش فناوری‌های نوین، می‌توانیم هنر را به سطحی فراتر از آنچه تاکنون شناخته‌ایم، ارتقا دهیم.

 

 
 
 

زمان انتشار: شنبه ١٨ اسفند ١٤٠٣ - ١١:٥١ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج