نشست نقد و بررسي نمايش «انتري كه لوطياش مرد»، به همت معاونت فرهنگي و هنري فرهنگستان هنر و با حضور صاحبنظران برگزار شد.
نشست نقد و بررسي نمايش انتري كه لوطياش مرد، به همت معاونت فرهنگي و هنري فرهنگستان هنر و با حضور صاحبنظران برگزار شد.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، نشست نقد و بررسی نمايش انتری که لوطیش مرد (برگرفته از اثر داستاني انتري كه لوطياش مرده بود نوشته صادق چوبك)، که مهر و آبان 1396 در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان به روی صحنه رفته بود، 21 آذر در فرهنگستان هنر برگزار شد. این نشست، با حضور محمدعلي معلمدامغاني، رياست فرهنگستان هنر، بابك محمدي، نويسنده و كارگردان نمايش، اسماعيل بنياردلان، پژوهشگر و عضو هيئت علمي دانشگاه هنر تهران، مصطفي رستگاري، پژوهشگر و فيلمنامهنويس و هدايت و اجراي محمود فتحاللهي، سرپرست مجموعه آسمان، برگزار شد.
در ابتداي نشست، محمود فتحاللهي با خوشامدگويي به حضار، در مورد اين اثر كه 67 سال پيش توسط صادق چوبك نوشته شده است و امروز بابك محمدي نمايشنامه آن را بازنویسی کرده و سپس به روي صحنه برده است، اظهار داشت: نمايش انتري كه لوطياش مرد در دو بخش متن و اجرا قابل بحث و پرداخت منتقدان است. امروز نظر صاحبنظران در مورد آن را خواهيم شنيد.
او از رياست فرهنگستان هنر، دعوت كرد تا به عنوان اولين نفر، سخن را آغاز كند. محمدعلي معلم دامغاني با ذكر اينكه سخن در اين جلسات از نوع خطابه و سخنراني نيست و از نوع همدلي است، شخصيتهايي مثل صادق هدايت و صادق چوبك را از جمله كساني دانست كه در زمان نوجواني او و همنسلانش به ذهنها حكومت ميكردند، و بيان داشت: «در حكايات و ولايات ايران، قصهاي است به نام «لوطي انتر مرده» كه اگر آن حكايت را ندانيم، از درك اين اثر چوبك عاجزيم. در گذشته، هر كس كه منزوي ميشده، اين عبارت را برايش به كار ميبردند و اگر انتر ميمرد و لوطي ميماند، لوطي تمام ابزار كار را از دست ميداد. چوبك جاي اين دو نفر را در اين رمان، عوض كرد.»
در ادامه مصطفي رستگاري، پژوهشگر و فيلمنامهنويس، در مورد اين اثر نمايشي، نظرگاه خود را ارائه داد و در مورد اولين گفتمان محوري این اثر توضيح داد: « نخستين گفتمان محوري، آزادي است. لوطي ميميرد و انتر احساس آزادي ميكند. آنچه كه هگل در فلسفه خودش تعبير به آزادي سلبي ميكند و نداشتههايي كه ما با فقدان آنها روبرو هستيم.»
چالشیترین سخنران اين نشست، اسماعيل بنياردلان، پژوهشگر و عضو هيئت علمي دانشگاه هنر تهران ، با به چالش كشيدن ادبيات معاصر ايران و ارائه نقطهنظراتي در مورد به دور افتادن از ادبيات وطني، خصوصاٌ پس از مشروطه، سخنان خود را بیان کرد: «ادبيات معاصر ما در حقيقت انقطاع از فرهنگ ايراني است و يكجور احساسي برخورد كردن با غرب است. توجه داشته باشيم كه ادبيات در سنت ما، معرفتشناسي و هستيشناسي بود و جنبه تعليمي و تربيتي داشت. ممكن نيست شما در هنر ما از چيزي نام ببريد كه اين جنبهها را نداشته باشد.»
او ادامه داد: « بنابراين سنت، ادبيات وظيفه رسیدن به اين معرفت را برعهده داشت. اما متاسفانه از يك زمان به بعد، این خط سیر قطع شد. رمان معاصر ما، با حجازي شروع شد و شروعي احساساتي داشت.»
بنياردلان، با بيان اينكه صادق چوبك با اين نوع ادبيات احساساتي برخورد كرده و بيشتر در آثارش احساسات ميبينيم تا انديشه چپ، افزود: «وقتي با ادبيات غربي مواجه شديم، متوجه نشديم كه اين ادبيات، تاريخچهاي دارد و مباني نظري تفكر مدرن را نشناختيم و فقط به سطح آمديم. در نتيجه، ادبيات سطحي در محتوا، اساس كار ما شد. مثل رمان چشمهايش، كه فقط در ايران اتفاق افتاده و همه شخصيتها سمبليك هستند. ادبیات ما به سمت سمبلیک رفت، چون فكر ميكرديم ادبيات چپ بايد سمبليك باشد.»
منتقد جدي ادبيات معاصر ايران افزود: «ادبيات وظيفهاي داشت كه ما را به معرفت و دانايي ببرد. در گذشته در آثار ادبی از كارنامه اردشير بابكان، گرفته تا تاریخ بيهقي و شاهنامه فردوسي، قصهگويي و ساختار وجود داشت و ميدانستند كه چگونه امر معنوي را مادي و ملموس كنند؛ ولي در ادبيات معاصر، ساختار دچار مشكل شد.»
بابك محمدي، كارگردان نمايش انتري كه لوطياش مرد، با ذكر اين نكته كه داستان براي من جالب بود؛ ولي هنرمند كارش را به نوعي ناخودآگاه انجام ميدهد و بعد از اينكه تاثيرش را روي مخاطبان ميبيند، آگاهياش كاملتر ميشود، افزود: «علمي كه ما در حال حاضر داريم، علم گذشتگان است. سنت براي ما بسيار خوب است؛ ولي نه اينكه در آن غوطهور شويم. به عنوان مثال، در حالحاضر، ما در خزينه نميتوانيم برويم و جكوزي ميرويم. اين در واقع همان است ولي شكل تكامليافتهترش.»
او در مورد زندگي صادق چوبك گفت: «او از نويسندگان چپ ايران بود و خانوادۀ ثروتمندي داشت. پدر صادق چوبك همسردومي اختيار ميكند و او و مادرش از آن خانه ميروند. بعدها، وقتي مالاريا ميگيرد، به منزل پدرش برميگردد. در آنجا برايش ميموني ميخرند كه اسمش مخمل بوده است. این داستان به نوعی برگرفته از این خاطرات است.»
بابك محمدي در پايان از محمود اكبرشاهي، تنها بازيگر اين نمايش دعوت كرد كه به پشت تريبون برود و حضار او را تشويق نمايند.
گزارش تكميلي اين نشست، در ماهنامه سفيرهنر فرهنگستان هنر متعاقبا منتشر ميشود.
|