دومین نشست از سلسله نشستهای «صورت و معنا در هنرهای هخامنشی» با عنوان «سلحشور پارسی؛ نظری بر نقشمایهای ایرانی و مفهوم آن در هنر هخامنشی»، عصر چهارشنبه، 25 مهر، در فرهنگستان هنر برگزار شد
دومین نشست از سلسله نشستهای «صورت و معنا در هنرهای هخامنشی» با عنوان «سلحشور پارسی؛ نظری بر نقشمایهای ایرانی و مفهوم آن در هنر هخامنشی»، عصر چهارشنبه، 25 مهر، در فرهنگستان هنر برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی فرهنگستان هنر، این نشست تخصصی به همت کمیته هنر ایرانِ پیش از اسلامِ پژوهشکده هنر و با همکاری معاونت فرهنگی و هنری فرهنگستان هنر و با سخنرانی كامیار عبدی، باستانشناس و استاد دانشگاه شیراز، برگزار شد.
در این نشست، کامیار عبدی با ارائه تصاویر و اسلاید به بیان سخنان خود پرداخت و گفت: «دوره هخامنشی دوره مهم تاریخ ایران و جهان است؛ زیرا نخستین حکومت فرامنطقهای، که در سه قاره گسترده شده را در این دوران داریم. البته از دوران اکدی و سومری حکومتهای فرامنطقهای داریم؛ اما هخامنشیان یک درجه بالاتر بودند، زیرا حکومتهای زیر سلطه بیشتری داشتند و برای اداره این منطقه گسترده، سیاست کلّی و اداری خاص خود را اجرا میکردند. سیستم اداری آنان توانست 220 سال نظم و امنیت و آرامش را حفظ کند و احتمالاً اگر اسکندری نمیآمد و ایران را به هم نمیریخت، این سیستم مدت بیشتری دوام میآورد.»
این پژوهشگر با ارائه تصاویر به تأثیر هنر بین النهرین و آشور در هنر هخامنشی اشاره کرد و گفت: «بنیانگذار سلسله هخامنشی کوروش بزرگ بوده، آثاری که از زمان کوروش باقیمانده خیلی بین النهرینی است. در زمان کوروش روند ایرانیسازی هنر بین النهرین شروع میشود. نمونه بارز آن نقش انسان بالدار در فرمان کوروش است که میگویند بالهای آن متاثر از هنر آشوری است، اما مهم این است که این نقش ایرانی شده است. هخامنشیها از همان ابتدا متوجه بودند تمدنی را پشت سر دارند که میراث فرهنگی و نقوش فراوان دارد و آنها میتوانند آن فرهنگ را جذب و از آن استفاده کنند. با تغییر دوره از زمان کوروش، کمبوجیه و بردیا به داریوش، اتفاقات مهم سیاسی میافتد و سلطنت از یک خانواده به خانواده دیگر منتقل میشود. داریوش میکوشد خود را به کوروش بیشتر متصل کند و خود را از خانواده کوروش نشان بدهد. در نقش داریوش، تصویر اهورامزدا را میبینیم که وامگرفته از خدای آشور است. البته در همان دوران داریوش، نقش را تعمیر کردند و ما از این دست تعمیرات در نقوش زمان داریوش میبینیم. حال یا خود شاه بعد از دیدن نقش، آن را نپسندیده یا استادکار اشتباه کردهاست. در هرصورت نقوش جدید در دوران داریوش به هنر هخامنشی اضافه شده است. ما در زمان کوروش نقش شاه و کمان را نمیبینیم.»
عبدی به بیان هنرها و آثار دوران هخامنشی پرداخت و ادامه داد: «اکنون با نگاه به هنر هخامنشی که بسیار غنی بوده و انواع فلزگری، سنگتراشی، شیشهگری، نقشتراشی و ... در آن دیده میشود؛ این پرسش برای ما مطرح میشود که بین این همه نقوش، چرا نقش کماندار یا سلحشور پارسی برای روی آرامگاه و سکههای این دوره انتخاب شدهاست؟ آرامگاه سه تن از اردشیرهای هخامنشی بالای تخت جمشید است. اردشیر اول در نقش رستم است و اردشیر دوم و سوم در تخت جمشید. با نگاهی به نقوش به کار رفته در این آرامگاهها متوجه میشویم سبک و قیافه نقوش تغییرکرده؛ اما کمان، همان کمان است. این نقش نیز یک نقش بینالنهرینی است، با این تفاوت که در این نقش شاه، کمان را به طرف خود و سینهاش گرفتهاست. این ریزهکاریها در خاور نزدیک خیلی مهم است. سنت ایستادن شاه با کمان، سنت خاور نزدیکی است؛ اما اینکه کمان را به طرف خود گرفته یا بیرون از سینهاش، مهم است و باید به آن توجه کنیم.»
وی با نشان دادن تصاویر نقوش به صورت اسلاید به بیان تفاوتهای نقوش بینالنهرینی و ایرانی پرداخت و گفت: «به طور کلی سنت نشاندادن شاه با کمان، یک سنت بینالنهرینی است. ایرانیها هنر نقوش خود را از بینالنهرین گرفتند؛ اما در موضوعیت قضیه رعایت نکردند و نقش را ایرانیسازی کردند. همانطور که در تصاویر میبینید هنر آشوری بسیار ظریف است؛ ولی خشونت فراوانی در آن دیده میشود. بابلیها و ایلامیها نیز خشن بودند، اما آشوریها دوست داشتند خشونت خود را به تصویر بکشند. به همان میزان که هنر آشوری خشن است؛ هنر هخامنشی لطیف و زیباست. آنچه قابل توجه است این است که در نقوشی که شاهان آشوری را نشان میدهد؛ هیچگونه جنگافزاری نمیبینید. این نکته بسیار مهمی است. شاه آشوری را فقط در هنگام جنگ و شکار با جنگافزارها میبینیم، در حالیکه میدانیم آشوریها خشن هستند و هنر خشنی هم دارند؛ اما هخامنشیان که هنر لطیف دارند، موقع به تصویر کشیدن شاه خود، او را با کمان، که نوعی جنگافزار است نشان میدهند. نکته مهم اینجاست که چرا آشوریها پرتره شاهان خود را با وجود خشن بودن بی جنگافزار نشان میدهند؛ اما هخامنشیها با وجود هنر لطیف خود، شاهان خود را با جنگافزار نشان میدهند؟ این نشاندهنده یک تغییر عمده در ایدئولوژی سلطنت هخامنشی است.
ملل 22 تا 28 تابعیتی که زیر سلطه هخامنشیان بودند، با یک قدرت نظامی کنترل میشدند. در هنر هخامنشی ارتش و سربازها یک بخش عمده را تشکیل میدهند. اما آنچه مهم است این است که در نقوش سلطنتی، همیشه پیادهنظام هخامنشی را میبینیم در صورتی که ارتش هخامنشی پیادهنظام سبکاسلحه، پیادهنظام سنگیناسلحه، سواره نظام سبکاسلحه، سواره نظام سنگیناسلحه، نیروی دریایی و ... دارد؛ اما آنچه در نقوش این دوره میبینیم، پیادهنظام کماندار است. این همه تأکید روی پیادهسواران هخامنشی برای چیست؟ این نقش چه اهمیتی دارد که روی آرامگاه سلطنتی و تمام سکههای این دوره نقش بسته است؟
پاسخ این پرسش، مفهوم واژهای به نام «آرتا» در متون هخامنشی به معنای نظم و عدالت الاهی است که شاه و ارتش (برگرفته از همان بنمایه) مسئول حفظ آن هستند. در متون هخامنشی نحوه درست انجام دادن کار را با بن آرتا نشان میدادند. آرتا یک پیشوند رایج بین نامهای هخامنشی بوده که در نام اردشیر نیز آن را میبینیم. به استناد لغتنامه دهخدا نام شهرهای اردبیل، اردکان، اردستان و اردهال نیز از همان ریشه آرتا گرفته شده. اهمیت آرتا در مجموعه نقوش هخامنشی به صورت نماد سلحشور پارسی خود را نشان میدهد. این نقش در مجموعه نقوش ایرانی ادامه پیدا میکند. شاهان اشکانی نیز اردوان نام داشتند که بنمایه آرتا در آن به چشم میخورد. در سکههای اشکانی نیز کماندار پارسی به کار رفتهاست.»
این پژوهشگر در پایان سخنان خود با اشاره به هنر ساسانی و تفاوت آن با نقوش هخامنشی گفت: «پانصد سال بعد در هنر ساسانی میبینیم که سنت و فرهنگ تغییر میکند؛ اما نام بنیانگذار ساسانیان نیز اردشیر(از بن آرتا) است. در هنر ساسانی ایدئولوژی سیاسی تغییر کردهاست. ما در دوره هخامنشی اهورامزدا را داریم که جهان را آفریده است و آرتا، که همان نظم معنوی جهان است، را نیز آفریده است و ارتش مسئول حفاظت از این نظم است؛ اما در دوره ساسانی شاه، همپایه اهورامزدا است. البته مفهوم آرتا در دوره ساسانی هنوز پابرجاست؛ اما نقوشی که مربوط به این مفهوم است به فراموشی سپرده شدهاند.»
این نشست با پرسش و پاسخ شرکت کنندگان پایان گرفت.