اخبار > پژوهشکده هنر؛ «نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ» را به بحث و تحلیل گذاشت


در گام دهم سلسله درس‌گفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر
پژوهشکده هنر؛ «نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ» را به بحث و تحلیل گذاشت

 

پژوهشکده هنر، گام دهم از سلسله درس‌گفتارهای تخصصی «نظریه و نقد هنر» را با پرتوافکندن به «نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ» برداشت.

پژوهشکده هنر، گام دهم از سلسله درس‌گفتارهای تخصصی «نظریه و نقد هنر» را با پرتوافکندن به «نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ» برداشت.

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده هنر، وابسته به فرهنگستان هنر، دهمین درس‌گفتار از مجموعه درس‌گفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر که به «نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ» اختصاص یافته بود در پژوهشکده هنر برگزار شد.

در این نشست که عصر سه‌شنبه، ۲۰ شهریور 1397، با حضور علاقه‌مندان و شماری از صاحب‌نظران برگزار شد، دکتر احمد پاکتچی، نشانه‌شناس، دانشیار دانشگاه امام صادق (ع) و عضو شورای عالی دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، به بررسی، ارزیابی و تبیین نسبت نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ پرداخت.

گزارشی از این نشست را از نظر می‌گذرانید؛

نشست با سخنان اسماعیل پناهی، عضو گروه نظريه و نقد پژوهشكده هنر و دبیر درس‌گفتارهای نظریه و نقد هنر، آغاز شد.

در ابتدا پناهی با بیان اینکه نظریه‌‌های هنر و نظریه‌‌های فرهنگ، هر کدام بسیار متنوع و متفاوت هستند؛ به نظریه‌‌های بازنمایی، فرمالیسم و بیانگری و بحث‌های اصالت و استقلال هنر، خودبسندگی ذاتی هنر، ربط هنر و حقیقت و نیز نظریه‌‌های فلسفی، زبانی، جامعه‌‌شناختی و انسان‌شناختی فرهنگ، اشاره کرد و تبیین مناسبات این دو ‌حوزه را بسیار دشوار دانست.

عضو گروه نظریه و نقد هنر افزود: هنر و فرهنگ چنان وثیق است که گاهی هنر جزئی از فرهنگ تلقی می‌‌شود و تفاوت در هنرها به تفاوت در فرهنگ‌‌ها نسبت داده می‌‌شود و تحولات هنری به تحولات فرهنگی. آیا هنر جزئی از فرهنگ و عامل پویایی آن است یا با در نظر گرفتن جنبه‌‌های انتقادی هنر می‌‌توان شأنی فراتر از چارچوب‌‌های فرهنگ برای آن در نظر گرفت؟

بی‌شک هنر هر جامعه‌‌ای نقشی بسیار مهم در شکل‌گیری مخیله اجتماعی (social imaginary) و افکار عمومی دارد و در قالب انواع ایماژها و استعاره‌ها و آثار هنری، شیوه‌ زیست و نحوه‌ بودن آن فرد و ساز و کار آن جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. از سوی دیگر مخیله‌ اجتماعی و افکار عمومی بر آثار هنری یک جامعه تأثیر می‌گذارد.

پناهی با بیان ویژگی جوامع دوره‌های مختلف، یعنی کلیت و یکپارچگی نهادی در جوامع سنتی؛ و تقسیم کار و تفکیک نهادی (استقلال یا خودآیینی) در جوامع مابعدرنسانسی، رابطه‌ میان فرهنگ و هنر را به‌تبع آن متغیر دانست.

وی در ادامه با بیان اینکه اثر هنری از یک سو حاصل زمینه‌ تاریخی‌ــ‌‌‌فرهنگی و از سوی دیگر برآمده از عنصر فراتاریخی، عام و جهان‌ شمول است، افزود: آثار هنری در جوامع و فرهنگ‌‌های سنتی عموماً روشنابخش جهانی هستند که خود زاده آنند؛ اما در هنر جدید آثاری پدید می‌‌آیند که می‌‌توانند واقعیت تاریخی زمان خود را مورد تأمل انتقادی قرار دهند، و به این ترتیب، چشم‌ اندازهایی را بر ‌جهان‌‌ها و معانی ممکن اما ناموجود بگشایند.

وی افزود: در باور عموم نسبت هنر بخشی از فرهنگ و شاخه‌ای از شاخه‌های آن در نظر گرفته می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد این باور چندان دقیق نیست. در این درس‌گفتار جناب دکتر پاکتچی این نسبت را تحلیل خواهند کرد و به پاسخ برخی از پرسش‌های این بحث خواهند پرداخت. پاره‌ای از پرسش‌های بی‌شمار در این حوزه را به این شکل می‌توان مطرح کرد: جایگاه هنر در فرهنگ کجاست؟ در نسبت بین فرهنگ و هنر، هنر مقوّم فرهنگ است یا فرهنگ مقوّم هنر؟ آیا فرهنگ، زمینه شکل‌گیری (context) هنر است؟ یا برعکس؟

در ادامه ، احمد پاکتچی، مدرس، مولف و صاحب‌نظر حوزه مطالعات و مباحث نظری فرهنگ و دانشیار دانشگاه امام صادق، مباحث خود را با عنوان «نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ» ارائه كرد.

پاکتچی در مطلع سخن گفت: پیشاپیش ناگزیرم دو‌ نکته را پیش از ورود به قلمرو بحث عرض کنم:

۱) مسئله نسبت بین نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ یک بحث میان رشته‌ای است و ‌چند حوزه مختلف را در بر می‌گیرد از قبیل: نشانه‌شناسی فرهنگی، نظریه اجتماعی، و....

۲) در فرصتی چنین کوتاه، نمی‌توان فهرستی بلندبالا از نظریه‌های هنر و نظریه‌های فرهنگ ارائه کرد و به تحلیل و تبیین آنها پرداخت.

وی نقطه عزیمت و ‌محور اصلی بحث خود را این‌گونه ترسیم کرد: بحث من در واقع بحث نظریه‌ها نیست. یک «فرانظریه» است و ما از فاصله دور به مجموع این نظریه‌ها نگاه می‌کنیم. برخی پرسش‌های مطرح شده از سوی دبیر نشست، سابقه و پیشینه بیش از ۱۵۰ سال (از ۱۸۷۱) دارد. گو اینکه در حوزه نظریه فرهنگ، تشتت آرا به ‌مراتب وسیع‌تر از حوزه نظریه‌های هنر است و تلاش ما بر این است که قدری از ابهام این نظریه‌ها بکاهیم و در یک مقایسه به مباحثی قابل فهم‌تر تبدیل کنیم.

جایگاه هنر در فرهنگ

پاکتچی در این قسمت از گفتار خود یادآور شد: اگر از یک زاویه به هنر نگاه کنیم هنر را درون خانه فرهنگ می‌یابیم و از زاویه دیگر احساس می‌کنیم این دو با هم تباین دارند. در فرهنگ، «آموختن» محوریت دارد و در هنر، «نوآوری» اصالت و موضوعیت دارد.

در تعاریف کلاسیک تا حدود ۱۹۱۲ در تلقی متعارف، منظور از هنر، «خلق زیبایی» بود نه به طریقه «کشف و کاوش»؛ بلکه یک «تعریف» بود. یعنی دنیای مدرن، تعریفش از هنر، این بود تا زمان ظهور کوبیسم و دادائیسم.

مفهوم «خلاقیت» و مفهوم «ظرافت» در تعریف و تلقی مدرن از هنر، مبتنی بر کشف نیست؛ بلکه ناشی از تعریف است. یعنی در تعیین مؤلفه‌های اصلی هنر این دو مفهوم جایگاه محوری دارند. دو مولفه‌ای که همراهی آنها «اکثری» است نه «وجوبی»: خلاقیت (بداعت) و ظرافت (ارزش زیبایی‌شناختی). می‌شود این دو ملازم هم نباشند و بارها و بسیار مشاهده کرده‌ایم که یکی بدون دیگری باشد. مثلا اثر معروف مارسل دوشان که در تاریخ هنر آشناست نوآوری دارد بدون ظرافت؛ و آثار ظریفه که به تولید انبوه می‌رسند، می‌توانند فاقد نوآوری باشند. پس می‌شود هر نویی زیبا نباشد و می‌شود هر زیبایی نو نباشد. هم‌پوشانی این دو، در تساوی نیست و این دو دایره، کاملا در هم نمی‌افتند و متداخل نمی‌شوند. در واقع ما art شماره یک و شماره دو داریم که الزاما با یکدیگر انطباق کامل پیدا نمی‌کنند.

پاکتچی آنگاه به پیشینه تلقی ملازمت فرهنگ و هنر در کشور ما که در قالب وزارت فرهنگ و هنر تجلی یافته بود اشاره کرد و در خصوص تنوع تعریف‌ها در این زمینه با بیان عدم امکان ارائه تعریفی واحد از فرهنگ و هنر، ضرورت ارائه شبکه‌ای از تعاریف را که بتوانند طیفی از نظریات متنوع را پوشش دهند یادآور شد.

 

تحلیل مؤلفه‌های هنر

در این بخش، سخنران درس‌گفتار به مولفه نوآوری در هنر پرداخت و با اشاره به نام‌گذاری علم «بدیع» به این نام که در حوزه آرایه‌های لفظی و کلامی است، افزود: صنایع بدیعی نیز ناظر به همین وجه بود یعنی «مولفه ساختن صناعت» در هنر که متناظر با مفهوم نوآوری است و با آن چیزی را می‌سازیم که قبلا نبوده باشد. یکی از گسترش‌های معنایی در غرب، واژه «صنعت» و «صناعت» در جهان اسلام بود.

وی در ادامه به مقوله «مهارت» (skill) در هنر پرداخت و افزود در ایران هم همین تلقی رایج بوده است: اشعار و امثالی مانند «از هر انگشتش یک هنر می‌چکد» یا «هنر مرد به ز دولت اوست»و «عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود»، ناظر به مولفه مهارت در کاری است.

وی به اصطلاح «فن» در زبان عربی اشاره کرد که بر اساس آن به هنرمند، «فنان» گفته می‌شد و‌ جنبه مهارتی هنرمند را مد نظر و‌ محور توجه خود داشت.

وی در باب مؤلفه ظرافت و زیبایی در هنر افزود: کسی می‌تواند کار «ظریف» و «زیبا» کند که «مهارت» داشته باشد. اصطلاح «صنایع مستظرفه» در کشور ما ناظر به همین معناست و همین‌طور «ظریف» و «ظرافت» و «ظرفا» در فرهنگ اسلامی. در زبان آذری هم هنر به «اینجه صنت» تعبیر می‌شود: (مهارت) و (ظرافت) در پیوند با یکدیگرند.

 

فرهنگ: سپهر نشانه‌ای

پاکتچی در ادامه گفت: مطابق نگاه فرهنگ پژوهان، فرهنگ یک «فضای دریافت ـ پرداخت و بده ـ بستان و ارتباط و تعامل دائمی و مستمر» است: «متن»‌ها پیوسته و ‌مدام در حال (تولید) شدن و هم‌زمان، (مصرف) شدن‌اند. به این فضا می‌گویند: «فرهنگ»، به مثابه «سپهر نشانه‌ای».

حالا همین نظریه فرهنگ را در حوزه مولفه‌های دوگانه که در هنر، بدان اشارت رفت، بیاوریم: مهارت و ظرافت، هم در فرایند (پرداخت) و هم در فرایند (دریافت) مطرح است. این نگاه به هنر، یک «نگاه ارتباطی» است.

وی با طرح این پرسش که آیا تنها مهارت و ظرافت، خاص تولید کننده متن هنری است و نه مخاطب و ‌جامعه؟ پاسخ داد: پاسخ، منفی است. این یک فرایند دوطرفه است. مخاطب هم باید مهارت دریافت و خوانش متن را داشته باشد. مثلا باید مهارت خواندن رمان داستایفسکی یا شعر حافظ را داشته باشد. به همان اندازه تولید کننده اثر، دریافت کننده هم باید مهارت درک و تشخیص متن داشته باشد. درک متن مؤلف، خود، محصول و محتاج «مهارت تشخیص فرم‌ها»ست. این مستلزم ورود به یک فضای کاملا ارتباطی و متعامل است که حتی در مورد تدریس فیزیک کوآنتوم توسط یک استاد هم صدق می‌کند. بدین ترتیب که اگر من یک مخاطب بی‌سواد باشم، هرگز این «فرایند ارتباط» شکل نمی‌گیرد. در این زمینه می‌توان به محوریت مسئله ارتباط در نظریه «عقلانیت ارتباطی» هابرماس اشاره کرد.

 

مسئله نوآوری و ساختن

دو شکل از تولید متن داریم: ۱) روند تدریجی و (برنامه مدار)؛ ۲) رخدادهای انفجاری و ناگهانی.

بخشی از فرهنگ، حاصل برنامه‌ریزی و فرایند تدریجی و بخشی حاصل رخدادهای ناگهانی، دفعی و انفجاری است.

«فاین آرت» یا وجه ظرافت محور هنر کاملاً در فضای تدریجی است و وجه ابداع‌گونه نیز در فضای فرهنگ انفجاری یعنی خلق چیزی که اصلا انتظارش را نداریم: «نوآوری انفجاری».

پاکتچی اضافه کرد: نوآوری و ساختن به نسبت محصول هنری و سنت رایج ارجاع می‌یابد. قرار است چیزی نو شود که در سنت، سابقه ندارد. مبنای قضاوت ما درباره «نوبودگی»، در مقایسه با جریان سنت گذشته است؛ اما ظرافت‌ها در دل سنت هستند و چالش‌های فرهنگی و چالش‌های هنری، برآیند هر دو وجه است. یعنی برآیند روندهای برنامه‌مدار با رخدادهای انفجاری.

وی در تبیین و تمایز این دو وجه خاطرنشان کرد: انفجار، امری رخدادی است؛ اما برنامه‌ها کاملا یک روند و مسیر را برای ما ترسیم می‌کنند.

 

فرانقش‌ها در فرهنگ و هنر (نظریه مایکل هالیدی)

هالیدی در زبان، سه فرانقش یا «نقش عمده در بالاترین سطح» را در نظر می‌گیرد و هر چیز را که در زبان رخ می‌دهد (و من می‌گویم هر چیز را که در هر حوزه‌ای از فرهنگ اتفاق می‌افتد) ترکیبی از این سه نقش می‌داند:

۱) یکی از این کلان نقش‌های زبانی: «فرانقش اندیشگاهی» است که برمی‌گردد به «تولید کننده متن» و «مصرف کننده متن». به تولیدکننده برمی‌گردد؛ به این معنا که در درون تولیدکننده چه گذشته و از آن‌طرف، مصرف کننده متن چه شخصیت و چه ظرفیتی برای فهم دارد؟

۲) خود این additionalرا هالیدی به ۲ بخش تقسیم می‌کند:

الف) روابط ریاضی مفهوم‌ها و گزاره‌ها و فضای منطقی

ب) تجربه وجودی پدیده؛ که مسئله و دغدغه‌اش چینش گزاره‌ها در کنار همدیگر نیست. ما می‌توانیم این را در حوزه مباحث هنر، موقعیت‌یابی کنیم و شخصیت فردی هنرمند و منبع الهام او را بررسی کنیم.

ج. در گام بعد، رابطه‌ای بینا‌ــ‌شخصی تحقق می‌یابد. یعنی کسی که می‌خواهد متنی را تولید کند باید از پیش، درکی از مخاطب داشته باشد و دایره مخاطبان را تعیین و ترسیم کند و دیالوگ و گفت‌وگو با آنان را با «فرانقش غیر شخصی» شروع کند.

۳) فرانقش متنی یا textual

این متن می تواند یک مجسمه، یک قطعه موسیقی، یک شعر، یک شهر، یک معماری و یک تابلو نقاشی باشد.

این سه فرانقش کمک می‌کند به حل مسئله ما یعنی «شناخت نسبت محصول ما با سنت» که چه مقدار، حاصل جنبه‌های تجربه وجودی یک هنرمند و چه مقدار حاصل فرانقش بیناشخصی است که در آن سنت‌ها اهمیت بسیار زیادی می‌یابند.

 

هنر در سطوح مختلف جمعی

در این بخش، پاکتچی سه نوع نگاه را در تبیین سطوح جمعی هنر برشمرد:

۱) نگاه خالق محور (فرانقش اندیشگاهی)؛

۲) نگاه ارتباط محور و معطوف به فضای خلق اثر (فرانقش بیناشخصی)؛

۳) نگاه اثر محور و معطوف به ساختار متن (فرانقش متنی).

اما اگر به دنبال تعریفی فراگیر از هنر باشیم و نظریه‌ای که بتواند کامل‌تر و کم نقص‌تر باشد، به نظر می‌رسد بهتر است تا آن را شبکه‌ای در ترکیب و تعامل این سه در نظر بگیریم تا تعریف جامع‌تری داشته باشیم تا اینکه تنها یک زاویه دید داشته باشیم.

 

ویژگی‌های هنر

پاکتچی گفت دو مولفه مهم هنر را مطرح می‌کنم و تلاش می‌کنم بحث را به نتیجه برسانم:

اول) بخشی از دنیای هنر، دنیای تجربه وجودی و بر مبنای زبان رؤیا (ابهام، الهام، متافیزیک، نیروهای درونی هنرمند، و...) است.

دوم ) بلافاصله این اثر تولید شده درگیر فضاهای ارتباطی و سنت‌ها می‌شود: چنان‌که مولوی در شعر خود ملالت خود را از حصار سنت و تکرار بازگو می‌کند «مفتعلن مفتعلن مفتعلن، کشت مرا...!». این یعنی «فرایند تبدیل زبان رؤیاگونه به زبانی قابل فهم»: «من گنگ خوابدیده و عالم، تمام، کر/ من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش».

دکتر پاکتچی مهم‌ترین راهکار فرهنگی شدن هنر را در نظر گرفتن نسبت آن با «سنت‌ها» از سویی و نسبت آن با «فضاهای جمعی» از سوی دیگر دانست و تأکید کرد: زبان هنر، زبان فردی است. برخلاف فرهنگ، دیگرسازی گروهی مسئله هنر نیست.

این پژوهشگر نام آشنای حوزه نشانه‌شناسی فرهنگ، از مباحث خود نتیجه گرفت که زبان هنر با درک جهانی گسترده‌تری روبروست، درحالی که متن‌های فرهنگ، بیرون از سپهر خود، تبدیل به «نامتن» می‌شود. مثلا آداب و رسوم فرهنگی یک قوم برای قوم دیگر بسیار دیرفهم و دشوار است. اما در حوزه هنر، ارتباط، بسیار راحت‌تر و فراگیرتر است. حتی در ادبیات با وجود حجاب و مانع زبان، با یک ترجمه خوب، این رابطه امکان پذیر می‌شود و آن فضاهای پر رنگ «خود» و «دیگری» که در فرهنگ است، بسیار رقیق‌تر است یا اصلا وجود ندارد.

 

چالش ذهنیت و عینیت در فرهنگ و هنر

واپسین بخش این سخنرانی، تحلیل رابطه بین دنیای بیرونی و درونی و ‌مکانیزم تأثیر و تأثر متقابل این دو بود که سخنران در خصوص آن گفت: ما بر دنیای بیرون، تأثیر می‌گذاریم و آن را تغییر می‌دهیم. دنیای بیرون نیز قطعیت‌های خود را بر ما تحمیل می‌کند. از طرف دیگر ما می‌خواهیم ایده‌های خود را در دنیای بیرون پیاده کنیم و میان این دو، دنیایی وجود دارد که فرهنگ، دقیقاً در آنجاست. یعنی نه در دنیای بیرون و نه در دنیای درون. و من این را به «میان ـ جهان» ترجمه کرده‌ام.

هنر هم عینا در همین نقطه است: هنر نه کاملا ذهنی است و نه کاملا عینی.

وی با اشاره به نظریه مرحوم علامه طباطبایی در تبیین وجود واقعی و وجود اعتباری، سخن خود را با این جمله به پایان برد که: در نهایت، فرهنگ و هنر را باید در جهان هنری و سپهر نشانه‌ای جستجو کرد؛ نه در ذهنیت و نه در عینیت.

پایان این نشست با طرح پرسش از سوی حاضران و پاسخ آنان توسط دکتر احمد پاکتچی همراه بود.

پژوهشکده هنر، سلسله درس‌گفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر را همچنان تداوم خواهد داد.

 

 
 
 

زمان انتشار: چهارشنبه ١١ مهر ١٣٩٧ - ١٥:٥٩ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج