در نشستي ديگر از سلسله «درسگفتارهاي نظريه و نقد هنر» در پژوهشکده هنر، شهرام پازوکي؛ به تحليل تاريخي و تبيين نظري «رهيافتهای ايدئولوژيک به هنر» پرداخت.
در نشستي ديگر از سلسله «درسگفتارهاي نظريه و نقد هنر» در پژوهشکده هنر، شهرام پازوکي؛ به تحليل تاريخي و تبيين نظري «رهيافتهای ايدئولوژيک به هنر» پرداخت. به گزارش روابط عمومي پژوهشکده هنر، وابسته به فرهنگستان هنر، اين نشست که هفتمين درسگفتار از مجموعه درسگفتارهاي «نظريه و نقد هنر» بود، به موضوع «رهيافتهای ايدئولوژيک به هنر» اختصاص يافت. در اين نشست، که عصر دوشنبه، سيزدهم آذر 1396، در محل پژوهشکده، با حضور چشمگير دانشجويان، علاقهمندان و مخاطبان مباحث هنري برگزار شد، دکتر شهرام پازوکي، مدرس دانشگاه و دانشيار مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، به نسبت «هنر» و «ايدئولوژي» و تحولات فکری، فرهنگی حاصل از نگاه ايدئولوژيک به هنر پرداخت. در آغاز اين نشست، ابتدا اسماعيل پناهي، سرپرست گروه پژوهشی نظريه و نقد هنر، با اشاره به مفهوم «ايده» و معانی مختلف آن در تاريخ انديشه از ايده افلاطونی تا مفهوم مدرن آن در «ايدئاليسم» تا معانی آن در تفکر «ايدئولوژيک» در دوران معاصر پرداخت و يادآور شد: ايدئولوژی در معنای عام آن افکار و عقايدی است که ظهور و بروزش در فعاليتهای زندگی بشر خود را نشان میدهد؛ اما در معنای اصطلاحی به افکار و عقايد گروه خاصی گفته میشود که دارای بيانيه و چارچوبهای فکری و عملی هستند که اين معنا از ايدئولوژی، با ظهور مارکس در حوزههای سياسی، اجتماعی، اقتصادی تقويت میشود و، بهتدريج، اديان به تبيين ايدئولوژيک آموزههای خود میپردازند. پرسش آن است که هنر چه نسبتی با ايدئولوژی دارد و آيا هنر، بالذات بهمثابه يک ظهور و بروز فکري و فرهنگي، امري ايدئولوژيک محسوب ميشود يا فقط زمينههاي خاصي از هنرها، که کارکرد سياسيـاجتماعي دارند، ايدئولوژيک هستند؟ آيا مفاهيم دين و مذهب با ايدئولوژي، مساوي است و لذا هنرهای دينی، اساساً، ايدئولوژيک محسوب میشوند؟ آيا الصاق صفت ايدئولوژيک براي هنر و رهيافت ايدئولوژيک به هنرمند از اعتبار آن هنر و کار هنري ميکاهد يا خير؟ آنگاه، شهرام پازوکي به طرح مباحث خود در تبيين ماهيت رهيافت ايدئولوژيک به هنر پرداخت و سخنش را با طرح يک پرسش بنيادين در تلازم هنر و معرفت آغاز کرد: آيا هنر، مقرون به «معرفت» است؟ و آيا اساساً ذات هنر، «معرفتساز» است؟ اگر هست از چه نوعي است و آن هنري که معرفت دارد، چه نوع هنري است؟ آيا چنانکه «استتيک» و زيباييشناسي مدرن ميگويد هنر، ذاتاً معرفتآفرين و معرفتزا نيست؟ و آيا ميتوانيم «معرفت» را به «ايدئولوژي» تقليل دهيم؟ وي، با اين گزاره محوري که: ايدئولوژي، ضد معرفت و ضد تفکر است، مبحث نخست خود را به تبيين نسبت هنر و معرفت، اختصاص داد.
نسبت هنر و معرفت اين مدرس و صاحبنظر هنري در خصوص نسبت هنر و معرفت به تشريح آراء و نظريات مختلف در سيری تاريخيـتحليلي پرداخت: آيا، اصولاً، هنر صرفاً بيان احساسات و اذواق است يا تابع معرفت و تفكّر و نظر(theory) است؟ در دين نيز مشابه همين سؤال مطرح است. آيا دين نيز، منحصراً، مجموعهای از احكام، يا اوامر و نواهی شرعى است که فرد متديّن مكلّف به انجام آن است؛ آيا صرف اقرار يا قبول مجموعه اصول عقايد(dogmas) است يا آن نيز مقرون به نظر و معرفتی است كه متدين را، بهتدريج، از متشرّع و مقلّد صرف به مقام تحقيق و عرفان میرساند؟ وی همچنین گفت: سنّتگرايان، نسبتی ذاتي میان معرفت و هنر، و دين و هنر قائلاند. فيلسوفاني مثلِ هگل همْ دين و هنر و فلسفه را سه جلوه از جلوهای حقيقت مطلق، عقل مطلق و روح مطلق ميشمارند.
تکوين «مفهومي به نام هنر» آثار هنري، سابقه چندين هزار ساله دارند، اما خود «مفهوم هنر» يک مفهوم مدرن است و چندان قدمتي ندارد. از دورهاي که لفظ «تخنه» در يونان باستان ابداع شد، هنر را ملازم «دانش» و «معرفت» ميدانستند؛ چون مبتني بر اصول و قواعد کلي است. کانت در نقد قوه حکم، هنر را هنر بهمثابه مهارت انسانی از «معرفت» متمايز ميکند. او با تفکيک «حکم معرفتي» و «حکم ذوقي» اين دو را از هم جدا ميسازد و معرفتي را که از احساس حاصل شود بياعتبار ميشمارد. يکي از ميراثهاي بزرگ کانت اين بود که نه در دين و نه در هنر، معرفت و نظر، نبايد ورود و مداخله کند وگرنه مخدوش ميشود.
کانت و تحول موضوع معرفت هنري به نقد هنري کانت که وامدار دکارت است ـــ و پي و پايه را در بنيان تفکر مدرن، دکارت ريخته است ـــ در نقدهاي سهگانه خود، انديشه مدرن را سامان ميدهد؛ او مباني، احکام و قواعد زيباييشناسي مدرن را در نقد قوه حکم تبيين ميکند و تلاش خود را بر اين محور متمرکز ميکند که زيبايي را نه يک «امر وجودي» و با «تعين خارجي»، که امري مبتني بر «ذوق» و «قائم به ذهن انسان» به عنوانِ «سوژه» و «فاعلِ شناسا» تعريف کند. يکي از نتايج آراء کانت، در علوم انساني، اين بود که موضوع معرفت را، که نزد قدما مهمترين اصل بود، کنار ميگذارد و «نقد» را جايگزين آن ميکند. به عبارت ديگر، «معرفت هنري» جاي خود را به «تفکر هنري» ميدهد. بعدها، موضوعى به نام مفهوم نقد(critique)، يعنی بررسی و پژوهش، اعمّ از نقد هنرى، نقد ادبى، نقد تاريخى و... پيدا شد.
ماهيت نقد هنري و تحول معناي زيبايي و هنر پازوکي در ادامه سخن خود به ماهيت نقد و تأثيرات و تبعات آن در تحول فهم از هنر و زيبايي رسيد و خاطرنشان کرد: نقد، امری «سوبژکتيو» است. ما «معرفت هنري» نداريم زیرا خود اثر هنري حقيقت مستقلي ندارد. نقد هنري يعني اينکه من تشخيص بدهم اين عوامل تشکيلدهنده اثر هنري چيست و چقدر از آن «سره» و چقدر «ناسره» است؟ اينجاست که اثر هنري را نه يک امر «ابژکتيو»؛ بلکه تابع نقد و قضاوت خود ميسازد و اينجاست که «معرفت هنري» جاي خود را به «حکم هنري» ميدهد. وي آنگاه، نتيجه اين تحول را چنين تبيين کرد: با اين تحول فکری، هنر از عموميت درميآيد و خاص افرادي ميشود که داوري ميکنند؛ آن هم بر اساس ملاکهاي «تشخيص» و «قضاوت». و از پي آن، زيبايي به «مدرک زيبايي» و نه «خود زيبايي» ارجاع مييابد. رولان بارت، در سال 1963، مقالهاي با عنوان «دو نقد» نوشت و در آن دو گونه نقد را از يکديگر تفکيک کرد: «نقد دانشگاهي يا آکادميک» و «نقد تفسيري». بارت، نقد دومي را به دليل استفاده از يکي از ايدئولوژيهاي زمانه «نقد ايدئولوژيک» خواند. عضو هيئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران، سپس با بيان تفاوت تحقيق و پژوهش اظهار داشت: يک پژوهش اگر بخواهد علمي باشد بايد با جستجوگر و آفرينشگر، قطع تعلق يابد. هايدگر، در کتاب عصر تصوير جهان، وجوه يک پژوهش علمي را به تفصيل، بيان ميکند. در اين تلقي، يک اثر را تا جايي معنيدار ميدانند که بشود نقد و تبيينش کرد.
پديدارشناسي «نقد»: در غياب «حقيقت» و «حضور» شيوه دوم، «نقد تفسيري» يا ايدئولوژيک است: رولان بارت، نقد علمي را نيز از سنخ ايدئولوژي ميشمارد و ميگويد: «پوزيتيويسم» در زمان ما به «ايدئولوژي» تبديل شده است! در اينجا؛ گسست ارتباط حضوري با اثر و فهم آن به اوج خود ميرسد. «تفسير» جايي آغاز ميشود که «حقيقت» و «معنا»ی اثر دريافته نميشود و «دريافت حضوري» از ميان رفته است. بارت، در ادامه کار خود متوجه شد که خود «نقد آکادميک» هم ماهيت و خصلتي «ايدئولوژيک» دارد و ايدئولوژي آن هم «رويکرد پوزيتيويستي» است. با همين نگاه پوزيتويستی است که برخی مستشرقان وجود هنر اسلامي را ممتنع ميشمارند.
تبارشناسي مفهوم «ايده» وی در ادامه درسگفتار خود اینگونه بیان کرد: منظور افلاطون از ايدهها حقايق اشياء است. در مقابل، واژه «دگما» به معني اعتقاد جزمي عاري از استشعار و معرفت است. ایشان، سپس، سير واژه «ايده» از حقيقت موجود نزد افلاطون تا تصوير ذهني دکارت را نمودار سير تحول تاريخ فلسفه غرب شمرد و به شرح مفهوم ايدئولوژی پرداخت.
اسلام، «دين» يا «ايدئولوژي»؟ شهرام پازوکي، در اين بخش از سخن خود به نقد تلقي ايدئولوژيک از اسلام پرداخت و تصريح کرد: با انتساب ايدئولوژي به اسلام، آن را از حيثيت قدسي خود تهي ميکنيم و آن را در حد يک ايدئولوژی در رديف ديگر ايدئولوژیها تنزل ميدهيم. اين يعني با دين بهمثابه يک تصور و فکر انساني برخورد کردهايم و شأن الهي و قدسي و آسماني را از آن گرفتهايم. وقتي دين به مجموعهاي از عقائد کلامي و احکام عبادي و تکاليف شرعي محدود شود، استعداد تفسير ايدئولوژيک را هم پيدا ميکند. ايدئولوژي از اينجا وارد ميشود و دين را در حد و اندازه يک مرامنامه حزبي و افراد متدین را در حد اعضاي يک حزب سياسي، که بايد در جهت عقايدي خاص و در راستاي منافع حزبي عمل کنند، پایین ميآورد.
ايدئولوژي، معرفت، و معماي خلاقيت هنري وي در اين قسمت به تبيين رابطه ايدئولوژي با معرفت و با ماهيت معماگونه خلق هنري پرداخت و گفت: در ايدئولوژي معرفت نيست، نظر نيست، آنجا حيطه رمز و راز نيست. هايدگر ميگويد: هنر يک معماست و وظيفه ما ديدن معماست نه حل کردنش. هنر ايدئولوژيک ديگر يک معما نيست چون معما نميتواند ابزاری براي وصول به هدف باشد. در ايدئولوژي، همه چيز صرفاً يک ابزار است و ايدئولوژي همه چيز را تبديل به ابزاري براي دسترسي به اهداف تعريفشده خود ميکند و براي هيچ چيز ارزش مستقل و موضوعيت ذاتي قائل نيست. اهل نظر در پي حل معما نيستند: وجود ما معمايي است که تحقيقش فسون است و فسانه. گادامر ميگويد: در مواجهه با اثر هنري ما همواره «تماشاگر» ميمانيم نه «بازيگر». چنانکه مولانا ناظر به همين معنا فرموده: گه چنين بنمايد و گه ضد اين/ غير «حيراني» نباشد کار دين نه چنان حيران که پشتش سوي اوست/ بل چنان حيران که غرق و مست دوست و سرانجام آنچنان که سهراب گفته است: کار ما نيست شناسايي راز گل سرخ، کار ما شايد اين است که در افسون گل سرخ، شناور باشيم...
ايدئولوژي؛ قدرت يا معرفت؟ ايدئولوژي در پي کسب قدرت است و در نتيجه، معرفتزدايي ميکند. در اسلام اما، ايمان در ذات خود معرفتزا و معرفتآفرين است. همان تفکري که صنعت را تبديل به تکنولوژي ميکند، همان هم دين را به سمت ايدئولوژي و هنر را به سمت استتيک ميبرد. ما عالم را تفسير مکانيکي ميکنيم و آن را صرف «کميت» و «امتداد» ميدانيم، لذا هنر را هم همينگونه تفسير ميکنيم.
فرجام ايدئولوژيک شدن هنر: تقليل «معرفت هنري» به «نقد هنر» اين مدرس فلسفه و محقق و صاحبنظر فلسفه هنر، گفتار خود را اينگونه جمعبندي و نتيجهگيري کرد: پرسش آغازين من اين بود: آيا معرفت هنري در هنر اسلامي داريم؟ يا هنر اسلامی، هنری ايدئولوژيک است. همچنان که ما در سالهاي اول انقلاب و حداقل به مدت يک دهه، موسيقي را هم به سرودهاي انقلابي ترجمه کرديم، اگر معرفت هنري در اسلام وجود دارد جايگاه آن در کداميک از معارف اسلامي است؟ بايد بگويم، ما در فقه، سير از ظاهر به باطن نداريم. همچنان که در علوم مدرن نداريم. ايدئولوگهم در پي تحکيم و تثبيت ايدئولوژي خود براي تغيير عالم است. در فقه، ظاهر، باطني ندارد و در ايدئولوژي هم ما صرف ظاهري ميخواهيم که قابل تصرف بوده و در جهت اراده معطوف به قدرت هم باشد. برميگرديم به پاسخ پرسش اوليه: به نظر من پاسخ، مثبت است اما به چند شرط: - معرفت ديني را صرفاً به علم فقه و علم کلام تقليل ندهيم و محدود نسازيم و توجه داشته باشيم که خود فقه هم به معناي فهم عميق باطني است و منشاء آن قلب است نه عقل جزوي؛ علم کلام را به ايدئولوژي فرونکاهيم که هنر هم ايدئولوژيک شود؛ درک هنر و زيبايي را هم به آنچه زيباييشناسي مدرن تعريف شده محدود نکنيم؛ تحقيق را با پژوهش علمي يکي نگيريم. به جاي نقد هنر ـــ اعم از ايدئولوژيک يا غير آن ـــ به فهم اثر هنري بپردازيم و پژوهش را جايگزين تحقيق، به معناي جستجو و فهم، نکنيم. وي سخن خود را با بيان اين نکته در تبيين نسبت هنر اسلامي و حقيقت هنر به پايان برد: نبايد از اين نکته مهم غافل بود که امروز، معرفت هنري جاي خود را به نقد هنري داده و ايدئولوگها جاي عالمان و حکيمان را گرفتهاند و خود را «صاحبنظر» مينمايانند، حال آنکه صاحبِ «نظر» شدن و صاحبِ «خبر» شدن، مجاهده و کوشش ميخواهد. هنر اسلامي، تنها با تصحيح نظر نسبت به «حقيقت هنر» و «حقيقت نظر» و «حقيقت دين» تحقق ميپذيرد. يادآور ميشود، پژوهشکده هنر، سلسله درسگفتارهاي نظريه و نقد هنر را با هدف پرتو افکندن بر ابعاد گوناگون فلسفه، نظريه و نقد هنر و تعميق بنيانهاي نظري و جستارگشايي مباحث هنرپژوهي در سطح تخصصی براي علاقهمندان اين مباحث، با دعوت از استادان و صاحبنظران نامآشناي اين حوزهها همچنان ادامه خواهد داد.
|