اخبار > بيشتر پژوهش‌هاي هنر موضوع محور هستند نه مساله محور


درنشست تخصصي روش هاي پژوهش هنر بيان شد:
بيشتر پژوهش‌هاي هنر موضوع محور هستند نه مساله محور

 

نشست تخصصي «روش‌هاي پژوهش هنر» در عصر دوشنبه 24 آذر ماه با حضور اساتيد، پژوهشگران‌و علاقه‌مندان در فرهنگستان هنر برگزار شد.

نشست تخصصي «روش‌هاي پژوهش هنر» در عصر دوشنبه 24 اذر ماه با حضور اساتيد، پژوهشگران‌و علاقه‌مندان در فرهنگستان هنر برگزار شد.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، در اين نشست دكتر مهدي كشاورز افشار، دكتر اضغر فهيمي فر، دكتر مريم لاري، دكتر اصغر ايزدي جيران و ميثم يزدي به بررسي روش هاي پژوهش در هنر و‌ آسيب شناسي آن و ارائه مقاله پرداختند.
در ابتداي نشست، ميثم يزدي، دبير علمي همايش گزارشي از سير تاريخي روش هاي پژوهش و تحقيق در هنر از ابتداي دهه 70 تا به امروز بيان كرد.
دكتر مهدي كشاورز افشار اولين سخنران مراسم بود كه ضمن تبريك هفته پژوهش به پژوهشگران حاضر به بررسي آسيب شناسي وضعيت پژوهش هنر در ايران پرداخت و توضيح داد: آسيب هاي پژوهش در ايران به حوزه هاي مختلف تقسيم مي‌شوند كه از آن جمله مي‌توان به پژوهشگر، مراكز پژوهشي، عوامل مادي و اجتماعي، عوامل مالي و... اشاره كرد. از ميان همه اين آسيب‌ها ما به آسيب‌هاي وارده به فرآيند پژوهش وقتي پژوهشگر شروع به پژوهش مي‌كند، مي‌پردازيم.
وي با اشاره به اين كه آسيب هايي كه مطرح مي‌كنم حاصل مشاهدات شخصي من به عنوان مدير چندين مجله علمي پژوهشي و داور پايان‌نامه هاي تحصيلات تكميلي در زمينه هنر است، اضافه كرد: يكي از مسايلي كه طي دوسال اخير بسيار فراگير شده ست، اين است كه بيشتر پژوهش‌ها در زمينه هنر موضوع محور هستند نه مساله‌محور. كار پژوهشگر اين بوده كه به سراغ كتابها رفته و داده‌هاي فراواني را جمع آوري كند و گاهي اين حجم عظيم داده نكته مثبت تحقيق او محسوب مي‌شود و انتظار مي‌رود پايان نامه اي با اين ويژگي نمره خوبي دريافت كند يا مقاله پذيرفته شود. در حالي كه اين پژوهش ها با حجم انبوه اطلاعات و داده‌ها بيشتر كاربردي نمي‌شوند و در كتابخانه ها مي‌مانند و منتظر مي‌مانند تا دوباره پژوهشگر بعدي همان را انجام بدهد و بدين تريتيب به همان گويي ها و تكرار و ...در پژوهش ‌هاي هنر مي‌رسيم كه به شكل نگرفتن مسايل جديد منتج مي‌شود. اين موضوع محوري به دليل ساختار فكري پاسخ محور ماست كه ذهن ما اساسا از مسائل دوري مي‌كند و ترجيح مي‌دهيم با داشتن پاسخ ها در ساحل امن و‌ آرامش فكري باشيم. اين پاسخ محور بودن باعث مي‌شود پژوهش هاي ما بيشتر تاليفي باشند، يعني تاليف به معناي الفت ايجاد كردن بين داده‌هاي مختلف و در نهايت اثباتي باشند كه اين اثباتي بودن راه پژوهش را مي‌بندد.
سخنران بعدي مراسم دكتر علي اصغر فهيمي فر استاديار دانشگاه تربيت مدرس بود كه به بررسي رويكرد هاي مختلف در مورد نقد رسانه با تاكيد بر نقد زيبايي شناختي پرداخت.
وي در آغاز با بيان اين كه تلقي اي كه ما از رسانه هاي مدرن داريم رسانه هاي الكترونيكي هستند، توضيح داد: اين رسانه ها پس از اختراع برق در اروپا و آمريكا شكل گرفته اند، پيش از آن هم رسانه هايي داشتيم ولي به آنها رسانه هاي مدرن نمي‌گفتيم. آنچه رسانه هاي مدرن را از سنتي متمايز مي‌كند؛ سرعت در انتشار،گسترش سطح انتشار پيام و حجم بسيار زياد پيام است. اين رسانه ها در دنيا وجود دارند و تنها واسطه انتقال پيام بدون دخالت در آن نيستند. بلكه ماهيت ويژگي هاي زيبايي شناختي خاص خود را دارند. خيلي از اين رسانه‌ها هنري‌اند. بعضي از اين رسانه‌ها مثل تلوزيون، سينما و راديو ...از يك نظر رسانه اند و از يك نظر واجد معناي زيبايي شناختي اند. ما به دنيال ايجاد يك ادبيات انتقادي، نظري و فلسفي درباره رسانه هاي مدرن هستيم. اين ادبيات باعث مي شود ما آگاهانه تر و عميق تر در اين رسانه ها تصرف كنيم.
وي ادامه دا: در اين زمينه نظريه هاي مختلفي به وجود آمده ست كه هدف آنها اين است تا از طريق مطالعه در جزييات رسانه، قوانين عمومي حاكم بر رسانه ها را درك كنيم و متوجه نسبت اين رسانه‌ها با جهان‌بيني و فرهنگ خودي شويم، آينده رسانه ها را پيش‌بيني كنيم و راه‌هاي بومي سازي رسانه ها را بدانيم. در 10 سال آينده انقدر تكنولوژي به وجود مي‌آيد كه مفهوم زيبايي‌شناختي ما از تلوزيون تغيير خواهد كرد.
اين پژوهشگر به انتقال تجربيات زيبايي‌شناختي سنتي‌مان در رسانه‌هاي مدرن اشاره كرد و به عنوان مثال از سينما ياد كرد و ادامه داد: سينما نور و ميزانسن و ...را از تاتر گرفته ست، نحوه پرزنت كردن بصري صحنه را از نقاشي گرفته است و از همه مهم تر الگوهاي روايت و داستان است كه امتداد پيدا كرده ست و به فيلمنامه رسيده ست . پس آنچه ما از رسانه علاوه بر سازه ارتباطي مي‌بينيم،رسانه به عنوان يك سازه زيبايي شناختي است. تقريبا سهم ما در شكل گيري اش خيلي نيست البته هنرمنداني از سينماي ما ادعاهايي دراين‌باره دارند اما نتوانستند ادعايشان را تبديل به يك مكتب كنند. وقتي اينترنت را باز مي‌كنيم تصوير مي‌بينيم،اين يعني گرافيك، نقاشي و طراحي امتداد پيدا مي كند و به اين مديوم جديد مي‌رسد.
وي در انتها بحث خود را با اين سوال به پايان برد كه روش هاي متعددي براي مطالعه رسانه هاي مدرن وجود دارد و اين روش ها از نظر زيبايي شناختي بسيار مطرح است و تمام آنها به يك سوال در انتها مي‌رسد كه سهم ما در امتداد دادن سنت هاي هنري ما در رسانه هاي مدرن چيست؟
دكتر مريم لاري به عنوان سخنران بعد به روش نقد پسا استعماري در نقد هنري پرداختو توضيح داد كه به دليل حضور گروهك هاي تروريسيتي مثل داعش و ...ضرورت نقد به اين روش بسيار بهتر قابل درك است.
دكتر لاري باذكر بيوگرافي اي از ادوارد سعيد و نظر او در باره شرق بحث خود را با اين پرسش آغاز كرد كه: اساسا شرق يعني چه؟آيا اين شرق حدود و ثغوري دارد و با شواهد ومدارك استدلال مي‌كنند كه اين حدود درمتون معلوم نيست و مي‌گويد: سرزمين هاي واقع در شرق اروپا از زمان‌هاي پيش مشرق زمين ناميده مي‌شدند كه ريشه آن نام گذاري نظري، سياسي و تخيلي بود وهيچ ارتباط واقعي بين شرق و يك مكان جغرافيايي خاص وجود ندارد و بيشتر به صورت يك تصوير يا image محسوب مي‌شده ست تا واقعي و مطالعات شرق شناسي غرب با شروع فعاليت هاي استعماري غرب آغاز شد و ايدئولوژي شرق شناسي كاملا با منافع استعماري همخواني دارد و اين تصوير وظيفه تمدن سازي را براي غرب به وجود آورد كه عده اي هستند كه هميشه ثابت اند و حركت رو به جلو ندارند و غرب موظف به پيشبرد آنها و تمدن سازي براي آنهاست.
لاري با بيان اين كه ادوارد سعيد معتقد است غربي ها به اين نتيجه رسيده بودند كه شرق در دوردست داراي تمدن باشكوهي بوده است افزود: ولي به تدريج اين تمدن با شكوه از ميان رفته و شرق شناسي هميشه تاكيد بر اين دارد كه در گذشته شرق خوبي وجود داشته ست. نكته مهم ديگر مسئله other است كه خطرناك است غربي ها هم بيايدند و ما و ديگران را مطرح كنند و به صورت يك image كلي در بيايد مثلا بگويند آنها همه بي دين هستند.
اين محقق درمورد روشنفكران دولتي مي‌گويد: منشيان و كاتبان مردم را رها كرده و با حكومت بيعت كرده اند. و براي روشنفكر استقلال نسبي را در نظر مي‌گيرد كه از پيش شرط‌هاي نقد دموكراتيك و اومانيستي دارا بودن استقلال است.
به نظر دكتر لاري، ادوارد سعيد بسيار بر مسئله زبان تاكيد داشته به اين دليل كه مي‌توان لايه هاي پنهان متن را از آن درآورد و متعقد است: خوانشي فعال است كه آنچه را كه در متون پنهان و يا تحريف شده و يا ناقص بيان گرديده هويدا مي‌كند و خواننده با پوششي تطبيقي وارد زبان مي‌شود تا دريابد كه چرا خالق اثر چنين شيوه ويژه اي را برگزيده است.
ميثم يزدي دبير علمي جلسه سخنران بعدي بود كه ويژگي روش شناختي هنري را در دوران معاصر يك ماهيت كلاژي مي‌داند.چون انسان در يك فضاي كلاژي زندگي مي‌كند فضايي كه تكه هايي را به دليل تعاملات با دنياي بيرون و رسانه از فرهنگ هاي ديگر حتي مي‌گيرد.
وي تاكيد داشت: بافت پژوهش هنرمند معاصر بسيار پيچيده تر از هنرمندان سنتي ست چون تعاملات فرهنگي‌شان بسيار بيشتر است. از اين طريق رويكرد روش‌شناسي‌هاي هنري، تكثري و تركيبي ست و اساسا از نوع پژوهش‌هاي كيفي‌اند.
اين پژوهشگر با ذكر اين نكته كه از 1999 اين نظريه مطرح شد كه از خود رشته هاي هنري روش شناسي را استخراج كنيم و روش هاي هنري مي‌تواند بر بين رشته اي ها مسلط شود به روش كلاژ پرداخت و توضيح داد از نظر پيكاسو دو نوع Reserchوجود دارد كه يكي جستجو كردن است و ديگري پرسش داشتن و كشف كردن كه پيكاسو خود را پرسشگر و جستجو گر به اين معنا مي‌داند.
وي ادامه داد.كلاژ در فرانسه به معناي به هم چسبيده شده است ودر سال 1911-13 به عنوان يك تكنيك هنري در مكتب كوبيسم آغاز مي‌شود. اولمر كلاژ را يك شيوه معرفت شناسي مي داند و مي‌گويد: آيا انقلاب كلاژ يا مونتاژ در حوزه بازنمايي در نگارش هاي آكادميك مورد پذيرش خواهد گرفت؟آيا به گفتمان دانش وارد خواهد شد؟ و ...در حوالي سالهاي 1989 است كه اين چالش را به پيش مي‌كشند كه آيا مي‌توان‌كلاژ را به عنوان يك روش وارد پژوهش هاي آكادميك كرد.
اين پژوهشگر ادامه داد:از ويژگي هاي‌كلاژ اين است كه‌ پژوهشگر يك هنرمند است. مجاورت، پيوستگي و طنين از ديگر ويژگي‌هاي كلاژ است.
آخرين سخنران اين نشست دكتر اصغر ايزدي جيران بود كه به ارائه مقاله «غوطه وري انسان‌شناس در رخداد هنري» پرداخت.
اين انسان شناس بحث خود را با اين نكته آغاز كرد كه پروژه انسان شناسي هنر پروژه روش شناختي ست و ادامه داد: هنر در قالب زندگي ست كه قابل فهم وكاربرد براي افرادي ست كه با آن درگير هستند و همين نيز بايد راهنماي كار پژوهشگر هنر باشد، رديابي تعقيب و همراهي با هنر و زمينه هايي كه در آن حضور ميابد. هنر نيز مثل انسان ها زندگي مي‌كند و حياتي در ذهن ها حس ها و زمان ها دارد. و كار انسان شناس سر خوردن و رها شدن در حياتي ست كه هنر در آن رخ مي‌دهد. درگيري تام با لحظات شدن هنر همان آرماني ست كه انسان شناس با آن درگير است.
وي ادامه داد: پروژه انسان شناختي بيشتر از آن كه درگير شيوه هاي تحليل باشد درگير شيوه‌هاي ارتباط پژوهشگر با آن موضوع است. خزيدن پژوهشگر به درون هنر و ميان شبكه هاي اجتماعي مرتبط با هنر همچون خزيدن مارمولك به درون ماسه هاي گرم زندگي است. انسان شناس به درون موضوع و جامعه پرتاب مي‌شود، سعي مي‌كند خود مثل آنها شود تا بتواند مثل آنها بيانديشد و عمل كند. در اين صورت است كه تجربه انسان‌شناس همان تحليل انسان‌شناس خواهد بود. در واقع انسان شناس با استراتژي غوطه وري به دنبال تغيير خود و شخصيت است و هيچيك از فنون مشاهده، اسناد و مصاحبه و..نمي‌تواند وسيله هايي براي بيان مستقيم زندگي باشد. اين فقط تجربه زندگي ست كه مي تواند موجه‌ترين و معتبرترين وسيله باشد كه از طريق آن بتوان گفت به جاي ديگري بودن چه معنايي دارد. كار انسان شناختي انديشيدن درباره ديگري نيست، بلكه مجبوركردن خود به عمل كردن به جاي ديگري ست. يعني تجربه كردن زندگي به همان شيوه كه ديگري زندگي كرده است. از اين روست كه پروژه انسان‌شناختي تجربه زندگي است بر خلاف پروژه فلسفي كه انديشيدن درباره زندگي ست.
اين نشست با پرسش و پاسخ تعدادي از علاقه مندان از اساتيد و پژوهشگران پايان يافت

 
 
 

زمان انتشار: سه شنبه ٢٥ آذر ١٣٩٣ - ١٥:١٨ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج