اخبار > معراج، حقیقتی مرموز و قاعده‌ای شگفت است


معلم دامغاني در نشست تخصصی «پیامبر در آینه هنر و ادبیات» بيان كرد:
معراج، حقیقتی مرموز و قاعده‌ای شگفت است

 

نشست تخصصی «پیامبر در آینه هنر و ادبیات» سه شنبه، 16 دی ماه، در سینما تک موسسه فرهنگی – هنری صبا وابسته به فرهنگستان هنر برگزار شد.

نشست تخصصی «پیامبر در آینه هنر و ادبیات» سه شنبه، 16 دی ماه، در سینما تک موسسه فرهنگی – هنری صبا وابسته به فرهنگستان هنر برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی فرهنگستان هنر، این نشست که با روزهای آغازین هفته وحدت همزمان بود، حائز نگاه هنرمندانه اساتید حوزه ادب و هنر، به بازنمایی سیره و سیمای پیامبر اعظم (صلی‌الله) در ادبیات فارسی بود.

نخستین سخنران این نشست میزبان این مراسم بود. رئیس فرهنگستان هنر در ابتدای سخنان خود با عطف توجه به این معنی که «هر که از شما چیزی خواست، او را از در نرانید» که در ادبیات فارسی به مضامین بسیار مکرر شده است، اظهار داشت: «زیرا آن که این روزها آمد تا جهان را به نور وجود خویش روشن کند، او ستاره نبود، ماه هم نبود، او خورشید بود. چراکه ماه، مستنیر است. ماه، آینه‌ای است در برابر خورشید گرفته که نور روی خورشید را برمی‌تاباند.»

محمدعلی معلم دامغانی، سپس به تعین این استعاره در عالم پرداخت و گفت: «ماه، ذات مقدس آدم، ذریات، امیرالمومنین علی علیه‌السلام بود و ذات مقدس رسول‌الله، خورشید تمام نمای وجود است و این جهان به نور او روشن است. هرچه وجود هست در حقیقت مدیون همین یتیم قریش است. چه بسیار در کودکی و جوانی او را راندند و از شهر و دیارش آواره کردند تا به دیاری دورتر رود؛ در حالی که شیفته مکه بود و دوری مکه به هزار دلیل برای او یک نوع دلتنگی بود و برای همراهانش نیز. ایشان بعد از ده سال که بازگشت آنقدر مهربان بود که همه دشمنی‌ها را فراموش کرد و گفت فراموش کنید و با دشمن‌ترین دشمنان هم چنان به جوانمردی و محبت رفتار کرد که هنوز اهل تاریخ می‌نویسند و می‌خوانند و این قصه تا قیامت مسلما ادامه خواهد داشت.»

وی سپس از «معراج»، سخن به میان آورد که از موضوعات پربسامد مربوط به پیامبر اکرم صلی‌الله در ادبیات فارسی است: «از موضوعاتی که در ادبیات به صورت تکراری آمده و شنیدنی است مسلم، معراج است. معراج حقیقتی مرموز و قاعده‌ای شگفت است که ما از نزدیکی این را حس نمی‌کنیم. در کتاب خدا چهار قاعده روشن است که همه جهان تحت تاثیر این چهار قاعده هستند؛ یکی از آن‌ها، قاعده شفاعت است که همه شما شنیده اید: «والفجر ولیال‌العشر والشفع والوتر». این که شفع و وتر را چگونه درک کنیم و سیطره آن را بر خودمان حس کنیم متضمن توجه به این مطلب است که:‌ این‌جا دو چیز است که در حقیقت تبدیل می شود به یک چیز؛ مثل دو چشم، که ما دو چشم داریم ولی یک نگاه بیشتر نداریم. دو گوش داریم ولی یک شنوایی بیشتر نداریم. دو دست داریم و یک عمل بیشتر نمی‌کنیم. دو پا داریم ولی در یک جهتیم. همه کارهای انسان در حقیقت دوتایی انجام می‌شوند. یعنی هر چیزی تئوری‌ای دارد و عملی دارد. مثلا در دین کتاب هست و سنت نبی هست.»

استاد معلم تبیین بیش‌تر بحث را با اشاره به آیه هفتم سوره مبارکه ضحی که در ابتدای نشست توسط قاری قرائت شد، پیش برد و تفصیل کرد: «مثلا در همین سوره‌ای که خوانده شد یک جا می شنویم که «...ضالا فهدی» برخی گمان کردند که این خطا –ضالا- یعنی ای پیامبر تو گمراه بودی ما تو را راهنمایی کردیم! ما عقیده داریم پیامبر مصون است و در نزد خدا ارجمند است و چنین شخصیتی نمی‌تواند گمراه بوده باشد، تا او را به راه راست دلالت کرده باشند. در این باب نکته بسیار لطیف و ظریفی هست: در نماز شام و در غروب، آن وقتی که لیل و نهار تفاوت نکند. وقتی شامگاهان یا بامدادن تفاوت نکند. آن هایی که رانندگی می‌کنند می‌دانند که رانندگی در گرگ و میش سخت‌ترین وقت است، چون وضعیت آدم روشن نیست؛ نه روشنایی کافی است و نه تاریکی که از چراغ بشود استفاده کرد. این است که درمانده می‌شود. در چنین حالتی حتی شتر هم گرفتار می‌شود، بچه شتر هم گرفتار می‌شود. بچه شتر وقتی در گرگ و میش مادرش را گم می‌کند و مادر، بچه را گم می‌کند چشمشان نمی‌بیند و فقط می‌توانند با صدا همدیگر را دریابند. اینکه خدا می‌گوید «ضالا فهدی» یعنی تو آن بچه شتر گم شده من بودی، تو صدا زدی و من صدا زدم و تو به سوی من دلالت شدی.»

رییس فرهنگستان هنر با چنین تفسیری رشته کلام را به سخنران بعدی سپرد. سخنران بعدی، منوچهر صدوقی سها عرفان پژوه بود.

وی سخنان خود را بر محور «معراج پیامبر از منظر حکمت اسلامی» ايراد كرد و با اشاره به کتاب مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی که به گفته برخی بزرگ‌ترین حکیم ایران بعد از صدرالمتالهین محسوب می‌شود، ادامه داد: «عروج، یک عروج نیست، بلکه دو عروج است. یکی عروج بعدالهبوط و دیگری عروج ابتدایی است. عروج بعدالهبوط مثل مراجعت است. وقتی دوستان می‌گویند من برگشتم به مشهد، مراجعت کردم به مشهد، این به این معنی است که من مشهد بودم، آمدم جایی، و سپس برگشتم. از ظاهر اصطلاح عروج، این معنا استنباط نمی‌شود. ولی تبیینا شاید بشود گفت که عروج اصلی، عروج بعدالهبوط است. به این معنا که عروج احمدی و عروج نبوی صلی‌الله در واقع بعدالهبوط است. یعنی در دایره «انالله و اناالیه راجعون». بودی و هبوط کردی و نزد صاحبت برمی گردی. شاید حقیقت معراج در باب رسول‌الله غیر از این نبوده باشد. این طور نیست که از خاک برخاستی. حقیقت این از خاک برخاستن «برخاستن از روی خاک تا که آگه گردد از خود جان پاک» این حقیقتی است اما برای ما خاکیان. او که اصلا خاکی نیست، افلاکی است. برای او برخاستن از خاک اصلا معنایی ندارد. این است که می‌گویند، این معراج امر جدید و حادثه‌ای متجدد برای پیامبر خدا صلی‌الله نبود؛ ولو اینکه سیر تمام مراتب وجود کند، چیزی بر حقیقت او نیفزود و نمی‌توانست که بیفزاید. او مرکز دایره ولایت است و تمام حقایق در وجود او هست. داستان معراج، اتفاق خاصی برای رسول خدا صلی‌الله نیست.»

صدوقی سها پس از این به اقوال متعددی که در اوصاف معراج پیامبر صلی‌الله وجود دارد، پرداخت و اولین قول را از حکمای کلامی به میان آورد که: «عده‌ای قائل شدند به این که معراج، فقط با بدن عنصری اتفاق افتاده است. یعنی هیچ جنبه نفسانی و روحانی نداشته است. این تصور برای ما مشکل است. مگر می‌شود که بدن بدون نفس و روح تحقق داشته باشد؟ مگر زنده می‌تواند باشد؟ اما متاسفانه در بین اهل کلام هستند کسانی که با هزار افسوس به مادیت نفس قائل‌اند و به تجرد قائل نیستند. می‌گویند انسان نفس دارد، اما این نفس جرمانی و مادی است، مجرد نیست. برای چنین شخصی این تصور ممکن است اتفاق بیفتد که فقط بدن عنصری رسول صلی‌الله به معراج رفت. حالا حقیقت معراج هر چه هست، آن حقیقت دوم است. بنابر مقدمات می‌گویند این معراج فقط با بدن عنصری اتفاق افتاد.»

بنابر بیان این فیلسوف و عرفان‌پژوه، گروه دوم تنها به عروج مثالی پیامبر صلی‌الله قائل‌اند: «عده‌ای نیز گفته‌اند قالب عنصری در همین جا بود، چه بسا که نقل شده است از ام‌المومنین -به قول آنها- که در شب معراج جسد مطهر رسول‌الله صلی‌الله حرکت نکرد و سیر معراجی صرفا در بدن مثالی و با بدن مثالی اتفاق افتاد.»

گروه دیگری که صدوقی سها از آنان یاد کرد، عده‌ای بودند که معتقد بودند: «معراج، صرفا روحانی بود، حتی نفسانی هم نبود. نه عنصری بود، نه مثالی و نه نفسانی؛ صرفا روحانی بود.»

گروه دیگری نیز که در وصف معراج، قولی وارد کرده‌اند عده‌ای هستند که می‌گویند: «معراج رسول صلی‌الله با مجموعه بدنِ عنصری، بدنِ مثالی، نفس و روح بود. اینها مجموعا، به ترتیبی حرکت کردند.»

صدوقی هم‌چنین توضیح داد که موازی چنین مباحثی، بحث دیگری نیز میان تمامی قائلین وجود دارد و آن اینکه: «معراج در خواب اتفاق افتاده است یا در بیداری و یا در خواب و بیداری توامان؟»

مترجم رساله «مقدمه قیصری بر فصوص‌الحکم» سپس به تشریح این اسفار اربعه پرداخت و در خصوص «من الحق الی الخلق» که فحوای سفر چهارم انسان در رسیدن به کمال مقدر او محسوب می‌شود، نیز این طور توضیح داد: «سفر چهارم، سفر رسالت است و نبوت. کمال از آنِ کسی است که از این سفر چهارم برگردد. بسیاری از سالکین الی‌الله می‌گویند که در همان سفر اول، فانیِ وصل می‌شوند و به لقاح نمی‌رسند. اگر کسی توانست سفر چهارم را بگذراند و برگردد، او نبی است. نه تنها نبی است، بلکه رسول است. نه تنها رسول است، بلکه رسول ختمی است. او حاکم بر جمیع عوالم است.»

صدوقی سها عارفانه سخنانش را این طور به پایان رساند که: «ما قصد حکم نداریم ولی حقِ گمان که داریم. گمان ما این است که معراج احمدی، برگشت از سفر چهارم است. نتیجه این سفر در یک بیت سعید سرمد کاشانی [از شاگرد یهودی صدرالمتالهین که متعلق به قرن یازدهم هجری قمری است و احوالات قابل تاملی را از سر گذرانیده] آمده است: آن‌کس که سرّ حقیقتش باور شد/ خود پهن‌تر از سپهر پهناور شد// ملا گوید که: رفت احمد به فلک/ سرمد گوید: فلک به احمد در شد. یعنی عالم، منتهی در انسان کامل است. یعنی انسان، استیلای وجودی بر کل عوالم دارد. نهایتِ دریافت ما در حد گمانِ همین معناست که سیر احمدی صلی‌الله نهایتش استیلای بر جمیع عوالم امکانیه است.»

پس از سخنان این مدرس عرفان پژوه، محمدعلی موذنی، استاد دانشگاه و عضوفرهنگستان زبان و ادب فارسي درخصوص «سیمای پیامبر صلی‌الله در ادبیات فارسی» در آغاز به مبحث تشبيه و تنزيه از منظر عرفا اشاره كرد و گفت: درمبحث تنزيه ما نمي‌توانيم آن را به چيزي تشبيه بكنيم. ما هر چيزي كه به ذهن بياوريم و دقيق بحث كنيم ساخته و پرداخته ذهن ماست.

مثل نبود ليك باشد آن به سيخ / تا كند اهل مجمد را گسيخ

از يك طرف تفكر محي دين مي‌گويد همه چيز خداست به معني اينكه خداوند در تمام كائنات تجلي كرده است. هر جا كه نگاه كنيم خدا را مي‌بينيم. خيلي از شعراي ما مي‌گويند كه هم هست و هم نيست. و آن چيزي كه لازم است سعدي مي‌گويد:

در حلقه ايم و با تو چون بر دريم / ما با توايم و با تو نه‌ايم

بدين منظور كه خداوند در تمام كائنات تجلي كرده. اما به هر چيزي هم نمي‌توانيم بگوييم خدا.

عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي درباره مسئله معراج خاطرنشان كرد: مسئله معراج باز يك صورت ديگري است. ما در ادبيات بعد از اسلام ترجمه‌هاي قرآن و در اشعار كمي از شعرا به اين مسئله اشاره شده تا به ناصرخسرو ،سنايي ،عطار و مولوي مي‌رسيم. و در سبك آذربايجاني به سبب محاجات و مفاخره‌اي كه با يكديگر داشتند سعي مي‌كردند از يكديگر بهتر شعر بگويند؛ مساله معراج پر رنگتر مي شود. در سبك آذربايجاني نظامي و خاقاني به معراج پيامبر (ص) بسيار پرداخته اند. يكي از ويژگي‌هايي كه در سبك آذربايجاني بويژه در نظامي وجود دارد اين است كه علاوه بر توحيد نعت اول، نعت دوم و بعد معراج است كه قرار مي گيرد.

گوي قبولي ز ازل ساختند/ در صف ميدان دل انداختند

آدم نو زخمه در آمد به پيش/ تا قرض آن بود به بازوي خويش

بارگيش چون عقب خوشه رفت/ گوي فرو ماند و فرا گوشه رفت

وي در ادامه افزود: از ويژگي‌هايي كه خاقاني دارد خاقاني بهترين قصايدش در مدح مكه و مدينه است در آخرين سفري كه از مدينه برمي‌گردد يك رهاورد سفر با تداعي‌هاي خاصي كه در ذهنش هنرنمايي كرده است، می آورد. سوغاتم كافتابي در نهان آورده‌ام. هي مي‌گويد آورده‌ام آورده‌ام آورده‌ام. نمي‌گويد كه چه آورده‌ام. مردم دورش جمع شده‌اند. مي‌گويد مي‌دانيد چه برايتان آورده‌ام؟

صبح وارم کآفتابي در نهان آورده ام/ آفتابم کز دم عيسي نشان آورده ام

عيسيم از بيت معمور آمده وز خوان خلد / خورده قوت وزله اخوان را ز خوان آورده ام

هين صلاي خشک اي پيران تر دامن که من/ هر دو قرص گرم و سرد آسمان آورده ام

آخرش مي‌گويد چه آورده‌اي مي‌گويد من خاكي آورده‌ام يك ارمغاني آورده‌ام فقط به خود خدا مي‌فروشم. به جهانيان نفروشم.

اين استاد دانشگاه تهران به علم لدني پيامبر و وجوه آن در ادبيات فارسي پرداخت و با شاهد مثالهايي اين مبحث را بررسي كرد.

سپس دكتر محمدعلي رجبي، استاد دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان هنر به موضوع «معراج نگاري در نقاشي ايراني» پرداخت و در اين خصوص گفت: بعثت پيامبران و حضور اولياء ايشان نه تنها براي هدايت بشر بود، بلكه براي نوعي اتصال خالق و مخلوق و تذكر به مقام محمود انساني بود چرا كه انسان چكيده همه عالم آفرينش است. معراج يكي از نشانه هاست و نشان مي دهد انسان تنها موجودي است كه مي تواند از مرزهاي عالم امكان بگذرد و به جايي برود كه به جز خدا نبيند. پيامبر در صدرالمنتهي به جايي رسيد كه جبرائيل كه بزرگ همه فرشتگان است به آنجا نرسيد. اين معراج از اين بابت براي ما عزيز و محترم است كه ما مي دانيم كه جايگاه انسان تا به كجاست.

اين استاد دانشگاه به تفاوت معراج نبي اكرم با معراج عرفا اشاره كرد و در ادامه خاطرنشان كرد: معراج نبي اكرم و معراج انبيا كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده است از جنس معراج عارفانه انسان هاي ديگر نيست. ابن عربي در فتوحات مكيه به معراج خودش اشاره مي كند. معراج‌هاي روحاني هر كسي با رياضت و مجرد كردن نفس مي تواند معراج رود. خيلي‌ها معراج مي روند، مراتبي را طي و حقايقي را مشاهده مي كنند اما معراج پيامبر اكرم (ص) از اين دست نيست. يعني كسي با مقام سير و سلوك به مقام اين معراج نمي رسد. او معصوم است و عصمت مقام بالايي است. اين انسان، انسان عادي نيست كه بخواهد سلوك كند تا بعد به مراتبي از معراج برسد.

محمد علي رجبي درباره هدف معراج در اديان ديگر و در بين عرفا نيز پرداخت. در ادامه روايات و گفته هاي پيامبر درباره معراج را به تفصيل بيان كرد. وي قديمي ترين اثر نگارگري مربوط به معراج را مربوط به دوره ايلخاني دانست و در اين باره گفت: اثري كه براي ما باقيمانده از جوامع التواريخ رشيدي است. خيلي ساده است كه جبرائيل آمده، پيامبر بر براق سوار است و كتاب الله تقديم پيامبر مي شود.

عضو فرهنگستان هنر افزود: در اين آثار شير به عنوان تمثيلي از حضرت علي(ع) در پيشاپيش پيامبر (ص) مي رود كه علي (ع) نماد ولايت است که ولايت سبب نبوت مي شود و بعد از نبوت كما كان ادامه خواهد داشت؛ چرا كه ولايت يعني مهر و محبت خداوند بر بشر و اين ولايت وقتي در انسان كامل تجلي مي كند با پايان گرفتن نبوت كماكان ادامه دارد و براي معراج اول مهر خدا به پيامبر دارد و پيامبر بازتاب آن مهرمي شود در تمثيل اميرالمومنين پيشاپيش مي رود به همين خاطر در اين آثار نماد شير را براي حضرت علي(ع) به كار مي برند.



در پايان اين استاد دانشگاه به رنگ هاي اصلي در نگاره هاي معراج پرداخت: در اين آثار دو رنگ اصلي وجود دارد يكي رنگ لاجورد است يكي طلا است. لاجورد رنگ آسمان است كه در همه فرهنگ ها نماد ملكوت است، رنگي جامع به گونه اي که همه رنگ ها را در درون خود نگه داشته و شخصيت آن رنگ ها را متغير نكند؛ به همين خاطر در كاشي كاري‌هاي ما در تذهيب‌هاي ما رنگ لاجورد رنگ اصلي است و تمثيل مادر هم هست.

سخنران پاياني اين نشست، دكتر محمد خزايي بود که در مورد بازنمود تصوير پيامبر در نگاره هاي كشورهاي اسلامي سخنراني كرد. وي به بررسي تجلي نمود پيامبر در هنر ايراني بخصوص در دوره اسلامي پرداخت و گفت: «در مورد وجوه نمادين پيامبر اعظم، عنوان اسم حضرت محمد (ص) جايگاه ويژه اي در هنر اسلامي دارد و هنرمندان دوره اسلامي بصورت گسترده اي در شكل هاي مختلف هنرنمايي كرده اند و بخش ديگر برداشت هاي هنرمندان از مفاهيم نمادين برگرفته از احاديث، روايات و آيات قرآن است كه بصورت هاي مختلفي ارائه دادند»

استاد دانشگاه تربيت مدرس در اين باره افزود:« يكي از قديمي ترين نمونه هايي كه به اسم حضرت محمد (ص) اشاره شده است، برگ هايي از قرآني مربوط به دوره غزنويان است كه در سال 46 نوشته شده . در اين قرآن در دو‌ آيه آخر سوره فتح «محمد رسول الله» را بزرگتر از كلمات ديگر نوشته است که اين امر بيانگر توجه ويژه كاتب به نام مبارك حضرت رسول كرم (ص) است.»

سپس به موضوع شمسه در هنر اسلامي به عنوان نماد پيامبر اعظم(ص) پرداخت و بيان كرد: « شمسه كه در هنر اسلامي مطرح است، نمود نمادين پيامبر اعظم(ص) است شمسه (خورشيد) هميشه مورد توجه بوده است؛ حتي در دوره قبل از اسلام در شكل فروهر، قرص خورشيد را مي‌بينيم كه بين دو بال قرار گرفته است و در ستون هاي كه در تخت جمشيد هم خيلي جاها خورشيد را مي بينيم كه بيانگر نماد حفاظت زمين و آسمان است. همچنين در دوره اسلامي شمسه (خورشيد) به فراوان ديده مي‌شود. بر اساس نمونه هايي که در دست است، در آغاز كتابها تا زمان سلجوقي شمسه بوده است. بدين صورت كه در حال حاضر ما «بسم الله الرحمن الرحيم» را در اول كتاب مي‌گذاريم در‌آن دوره شمسه در آغاز كتاب نقش مي شده است.

خزايي در ادامه درخصوص ارتباط نمادين شمسه با پيامبر به آيه 174 سوره نساء اشاره كرد و گفت: « كفار از پيامبر مي خواهند كه معجزه اي بياورد و خداوند اين آيه را نازل كرد: « اى مردم در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاده‏ايم» نور تابناك را برهان محكم بيان مي‌كند .وي در ادامه بيت:

آفتاب آمد دلیل آفتاب / گر دلیلت باید از وی رو متاب

مولانا را شاهد مثال آورد و نمونه هايي از اين مفهوم نمادين در اشعار شعراي بزرگي چون عطار ، سنايي ، شبستري و... ذكر كرد. اين استاد دانشگاه در ادامه به ارائه تصويرهاي مختلف شمسه در هنر اسلامي پرداخت و دربخش پاياني سخنراني خود به تصويرسازي هايي در حوزه معراج يبامبر اكرم (ص) پرداخت.

نشست تخصصي«پيامبر در‌ آينه هنر و ادبيات» در عصرگاه سه شنبه 16 دي ماه با اجرای موسیقی مقامی شرق خراسان و غرب کردستان با اجرای مقام هایی در رثای پیامبر اعظم(ص) در سالن سينما تك موسسه فرهنگي هنري صبا با حضور علاقه مندان و صاحب نظران پايان يافت.

 
 
 

زمان انتشار: چهارشنبه ١٧ دی ١٣٩٣ - ١٤:٣٣ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج