
به اعتقاد فوكو در هر دوره هر گفتمان بيان خاص خود را دارد و تاويلات هر دوره بر اساس تحولات علمي فرهنگي و اجتماعي تحول مي یابد.
دكتر اسماعيل پناهي به عنوان يكي از مدعوين همانديشي موضوعي «نظريهها و رويكردهاي تاريخ هنر» با مقاله «آیا میتوان از پارادایم يا پارادایمهای هنر اسلامی سخن گفت؟» به تبيين نظريه خود در زمينه تاريخ هنر پرداخت.
پناهي صحبت خود را با اين پرسش كه آيا در تبين تاريخ تحولات هنر غرب ميتوان پارادايم هنري و ساختارهاي انقلابي را به كار برد؟ آغاز نمود و سپس به تبيين مفهوم پاراديم پرداخت و گفت: پارادايم مجموعهاي از مفاهیم، ارزشها، تجربیات، پيشفرضها، و باورهاي بنيادين است و مانند الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی در هستيشناسي، شناختشناسي و روششناسي نظریههاي یک گروه یا جامعه متجلي ميشود. این مفهوم به تدریج در حوزههای علوم انسانی ـ اجتماعی و هنری مورد استفاده قرار گرفت و در مطالعات روششناختی و تاریخی هنر از پارادایمهای هنری سخن گفته شد.
وي بر اساس نظريات توماس كوهن، پارادايم هاي علمي را دست آوردهاي عموما پذيرفته شده دانست كه تا مدت هاي مديد تغيير نمي كند، اما دير يا زود دچار بحران مي شود، پارادايم را دگرگون كرده و پارادايم جديدي به وجود مي آورد و دوره جديدي از علم آغاز مي شود كه علم انقلابي و خلاف هنجار خصلت گرد آوري و ذخيره سازي ندارد و بيشتر به سمت نوآوري و طرح روش هاي جديد مي رود.
وي انقلاب هاي علمي از نظر كوهن را مستلزم تجديد نظر در باورها و فعاليت هاي علمي موجود دانست كه هميشه امري مثبت محسوب خواهد شد كه بايد به آن خوش آمد گفت و ترويجش كرد. به نظر كوهن پايبندي به چارچوب و زمينه رشته اي، بستر و پيش شرط لازم براي علم هنجاري موفق است، پايبندي به آن يك عنصر كليدي در كاوش علمي ست.
اين پژوهشگر در ادامه مقاله خود، به توجه توماس كوهن به قياس ناپذيري پارادايم ها در انقلاب هاي علمي پرداخت و ادامه داد: نمي توان نظريه اي از يك پارادايم را با نظريه از پارادايم ديگر مقايسه كرد.
وي با اشاره به نظر توماس كوهن در خصوص مورد وجه تمايز علوم طبيعي و انساني دانستن مفهوم پارادايم ادامه داد: پارادايم در ابتدا براي تبيين تحولات علوم طبيعي و روش شناختي در مطالعات فلسفي و تاريخ علم به كار رفت ولي به تدريج در حوزه هاي علوم انساني و اجتماعي نيز وارد شد و در مطالعات روش شناختي و تاريخي اين علوم نيز به كار گرفته شد. در علوم انساني پارادايم را مجموعه اي از مفاهيم، تجربيات، ارزش ها و باورهاي بنيادين مي دانيم كه همچون الگوي مسلط و چارچوب فكري فرهنگي در هستي شناسي، شناخت شناسي و روش شناسي نظريه هاي يك گروه يا جامعه متجلي مي شود.
وي از فوكو و باشلار به عنوان دو محقق ديگري نام برد كه در زمينه تبار شناسي علم تاثير دارند و ادامه داد: به اعتقاد فوكو در هر دوره هر گفتمان بيان خاص خود را دارد و تاويلات هر دوره بر اساس تحولات علمي فرهنگي و اجتماعي تحول مي یابد. هر فرهنگ نظام تاويلي خاص خود را دارد در نتيجه هيچ رشته علمي جاودانه نيست.
وي در ادامه گفت: جياني واتيمو از اولين كساني بود كه پارادايم را وارد مطالعات تاريخ هنر كرد. والتيمو در كتاب "پايان مدرنيته" در فصلي با عنوان "ساختار انقلاب هاي هنري" مي گويد: هر دوره تاريخي سازنده سرمشق هاي خاصي از خلاقيت است كه موقعيت فضاي ابداعي هر دوره در سايه اين پارادايم ها قابل سنجش و تبيين است. هنر در سير تاريخ مجموعه اي از پرسش ها و انقطاع هاست و مجموعه اي از حركت ناپيوسته اي از يك صورت بندي به صورت بندي ديگر تكميل مي شود و نگاه تكامل گرايانه به هنر نفي مي شود... به عقيده والتيمو تاريخ هنر انقطاع هايي از هنر است. و هر دوره اي بنا به نوع تفكر جامعه هنر خود را دارد. پارادايم هاي هنري هر دوره سر انجام انسجام خود را از دست مي دهد. و جاي خود را به حركت تاره اي مي سپارد. در غرب حركت از كلاسيسم به رمانتيسم و مدرنيسم و...در همين زنجيره هنري تحقق يافته ست و هر پديده هنري بر اساس سنت هاي هنري پيدا مي شود و هر پديده هنري داراي سابقه اي ست.
پناهي در انتهاي مطلب به اين سوال كه ماهيت هنر اسلامي چيست پاسخ داد و گفت: نظريه هاي مختلفي در اين زمينه مطرح است. دو نظريه كلي وجود دارد كه از يك سو هنر اسلامي را هنري تزييني، دنيوي، بي معنا و بدون راز و رمز تلقي مي كند. قائلين به اين نظريه هنر در تمدن اسلامي را ادا مه هنر پيش از اسلام و تحت تاثير تمدن هاي هم جوار دانسته و شرايط زيست محيطي را بيش از جهان بيني و نگرش فكري در آفرينش آثار هنري و شكل گيري آن موثر مي دانند. بدين معنا شايد بتوان از پارادايم يا پارادايم هاي هنر اسلامي سخن گفت. از نظر برخي ديگر هنر اسلامي علاوه بر جنبه تزييني كه با نظريه اول اشتراك دارد، معنا دار است و در فرهنگ و تمدن اسلامي هنري شكل گرفته ست، اگر چه هنر تمدن هاي همجوار بر آن تاثير گذار است اما انديشه هاي اعتقادي اسلام تركيب و ساختاري در هنر آفريد كه از نظام و اصول زيبايي شناختي متفاوتي برخوردار است و از ويژگي هاي آن مي توان به نوع نگرش، قابليت تاويل و تفسير رمز گونه از آثار هنري اشاره كرد.
این پژوهشگر افزود: هنرمند مسلمان در وراي هر اثر هنري معنايي عميق را مي جويد كه مخاطبان و مفسران را نيازمند تفسير و تاويل مي كند كه اگر اين نظر دوم را بپذيريم نميتوان از پارادايم هاي هنر اسلامي سخن گفت زيرا در صورت ايجاد بحران و انقلاب در مفاهيم، تجربيات، پيش فرض ها و باورهاي بنيادين هنر اسلامي ماهيت خود را از دست مي دهد.
|