علي اكبر فرهنگي در «همايش ملي هنرهاي آييني در ايران» يكي از ويژگيهاي فرهنگ عامه را تكيه بر تغييري دانست كه اساس آن بر مُد استوار است.
علي اكبر فرهنگي در «همايش ملي هنرهاي آييني در ايران» يكي از ويژگيهاي فرهنگ عامه را تكيه بر تغييري دانست كه اساس آن بر مُد استوار است.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، پژوهشكده هنر «همايش ملي هنرهاي آييني در ايران» را هشتم اسفند در تهران و سيزدهم اسفند در تبريز برگزار كرد.
در بخش نخست اين همايش « علياكبر فرهنگي»، پژوهشگر و استاد دانشگاه، مباحث خود را با طرح اين سوال كه چگونه پيدايش رسانه هاي جمعي در عصر حاضر به دگرگوني در فرهنگ منتج شده ست، آغاز كرد و افزود: رسانه ها ابزارهايي در اختيار ما هستند و اين ابزار ميتواند در راستاي بسط و گسترش به فرهنگ معنوي و آسماني يا در خدمت سود و سودجويي عدهاي قرار بگيرد. رسانه خود في النفسه چيزي بدي نيست و استفاده از رسانه ميتواند مفيد يا مضر واقع شود.
وي افزود: با ورود به عصر مدرن رسانههاي جمعي روز به روز سيطره خود را گسترش داده و توانستند بر زندگي مردم از نقاط متمدن تا قلب كشورهاي بدوي مثل جوامع آفريقايي نفوذ كنند.
اين استاد دانشگاه مدرنيسم را داراي ويژگيهاي دانست كه مهمترين آن در حوزه هنر تجاري شدن بوده ست و ادامه داد: در جوامع غربي اوقات فراغت انسان را با تجارت پيوند زدهاند و هنر دستمايه تجاري پيداكرد و به همين مناسبت بسياري از كشورهايي هم كه الگوهاي زيست غربي را انتخاب كردند به همان سمت كشيده شدند.
فرهنگي در همين زمينه ادامه داد: البته هميشه متفكراني بودند كه از اين وضعيت خيلي دلخوش نبوده و از جمله آنها ميتوان به آدرنو و هورك هايمر بنيان گزاران مكتب فرانكفورت اشاره كرد. آدرنو مفهوم صنعت فرهنگ را بيان كرد و از فرهنگ و هنر به عنوان صنعت ياد ميكند كه هنرمندان به صنعت گر تبديل شده و صنعت گرها هنر را به سمت صنعتي شدن سوق ميدهند.
اين استاد دانشگاه فرهنگ عامه را سرگرمي روزمره اكثريت مردم در يك گروه اجتماعي بزرگ خواند و به عنوان نمونه از دوتار نوازي استاد ميرزا پور يادكرد كه بر دل و جان عده زيادي شنونده نشسته و رسوخ ميكند. و اشاره كرد وقتي اين اثر هنري به رسانه رسوخ كرد، رسانه آن را به كالا تبديل و اين كالا در اختيار عموم قرار ميگيرد.
وي نيازهاي انسان را به 5 دسته نيازهاي جسماني، ايمني، اجتماعي، قدرمنزلت، خود شكوفايي تقسيم كرد و خودشكوفايي را به راستي رساندن هستي خويش دانست و در اين زمينه تصريح كرد: «ويكستد شاعر انگليسي ميگويد شما ميتوانيد نه شاعر باشيد، نه عارف، نه زاهد، مگر آن كه چيزي براي خوردن داشته باشيد. اما اين كه چقدر و چطور بايد خورده شود مهم و مورد بحث و توجه است. اشكالي كه مطرح ميشود اين است كه اين اشتها سيري ناپذير شده ست، وقتي وارد عرصه هنر ميشويم وارد نيازهاي زبرين انسانها ميشويم.»
دكتر فرهنگي افزود: اما هنري كه در مغرب زمين و در راستاي صنعت فرهنگ توليد و اشاعه داده ميشود اين كار را نميكند. اين هنر صنعتي داراي ويژگيهاي خاصي ست از جمله عمومي شدن، تجاري شدن، تمايل به سوگيري و جهت دار شدن، مبتني بر ذائقه جوانان و نه نخبگان دارد. به عنوان نمونه موسيقي رپ يا بيتليزم مبتني بر همين اصول است و قرار است هنر توده يا هنر عامه مردم شود. در صورتي كه وقتي ما در اينجا صحبت از هنر آييني ميكنيم هنر آييني ريشه در روح ما دارد و داراي قدمت هزاران ساله ست و روح ما را با نياكانمان كه قرنها قبل مي زيستهاند پيوند ميدهد. يعني تداوم آنچه وجود داشته نه ملعبه دست يك گروهي كه تعدادشان بسيار زياد است و طبقه فعال به شمار مي روند. هنر اصيل از بين نخبگان بيرون مي آيد.
وي در تشريح بيشتر اين مسئله عنوان كرد: درفرهنگ عامه تغييرات به كندي صورت ميگيرد و آنچه بيشتر به مناطق شهري اختصاص دارد مبتني بر كالاها و توليد انبود و پيامدش ماشينيزم است كه مبتني بر اقتصاد بازار و پول و روابط هم روابط غير شخصي ست. در اين فضا ساختار خانواده شروع به ضعيف شدن ميكند و ديگران انسجام سابق را كه مبتني بر اصول و شعائر گذشته بود نخواهد داشت.
علي اكبر فرهنگي جوامع غربي را جوامعي شمرد كه والدين كنترلي بر روي فرزند خود ندارند در زمينههاي هنري هم در فرهنگ عامه تقسيم كار جزئي و تخصصي ميشود و جامعيت ندارد. مثلا فارابي هم موسيقيدان و هم شاعر و فيلسوف است. اما امروز ديگر هنرمند پاپ چنين ويژگياي ندارد و در چنيني فرهنگ تودهواري براي برقراري نظم در جامعه بيشتر به نهادهاي غير شخصي و ديوان سالارانه مثل پليس ، ارتش، دادگاه و ...نياز است تا خانواده،كليسا ومسجد.
اين استاد دانشگاه از ديگر ويژگيهاي فرهنگ عامه را تكيه بر تغيير دانست كه اساس آن بر مُد استوار است. تغييرات بسيار بسيار در آن سريع بوده و همه بايد خود را با اين تغييرات وفق بدهند؛ وگرنه دچار سرگرداني ميشوند.يكي از ويژگيهاي جامعه فرهنگ عامه زده يا صنعت فرهنگي شده سرگرداني ست در حالي كه به عنوان مثال موسيقي سنتي قرنهاست بر سر جاي خود استوار است.
فرهنگي جامعهاي كه فرهنگ عامه بر آن حكومت دارد مك دونالديزه ناميد و ادامه داد: تمام آنچه روش و سبك زندگي انسانها را ميسازد بايد بر اساس آن نيازهاي عاليه و خود شكوفايي باشد و سبك زندگي به آن سبك متمايل باشد و برنامهريزي براي متمايل كردن فرد به سمت رسيدن به همان نيازها باشد نه اين كه به نيازهاي اوليه اكتفا شود.
اين پژوهشكر حوزه ارتباطات هفت عنصري كه عوامل فرهنگ ساز هستند را سازمان اجتماعي ،آداب و رسوم، زبان، هنر وادبيات، مذهب، شكل حكومت و نظام اقتصادي دانست كه در غرب نظام اقتصادي بر بقيه عوامل فرهنگ چيره شده ست.