ايرج نعيمايي در گفتگو با كارشناس موسيقي مقامي درباره موسيقي آييني اظهار داشت:« موسيقي يادآور ازلي و ابدي بودن انسان است»
ايرج نعيمايي در گفتگو با كارشناس موسيقي مقامي درباره موسيقي آييني اظهار داشت:« موسيقي يادآور ازلي و ابدي بودن انسان است»
احمد صدري- نشست تخصصي «بررسي موسيقي آييني رمضان» همزمان با ميلاد فرخنده حضرت امام حسن مجتبي (ع) روز چهارشنبه 2 مرداد در تالار ايران فرهنگستان هنر برگزار شد. به همين مناسبت گفتگويي با ايرج نعيمايي در خصوص جايگاه موسيقي در مراسم آييني خصوصا ماه مبارك رمضان انجام شد.
نقش و کاربرد موسيقي در مراسم آئيني – مذهبي چيست و اصولا چرا درمراسم آئيني - مذهبي بطور اعم و در مراسم مربوط به ماه مبارک رمضان به طور اخص در ميان اقوام مختلف ايران با موسيقي و آواز همراه است ؟
اين سؤال بازگشت به تفكريست كه بر جوامع اسلامي بخصوص ايراني حاكم است. چرا كه شيخ حسن بصري و ديگران در دورههاي اسلامي از قرن دوم و سوم به بعد توانستند جرقه هايي در عرفان بزنند كه اين انديشه عرفاني از قرن 3، 4 و از محيالدين به بعد ساختار كاملاً منطقي و علمي به خودش گرفت و بيان آرماني پيدا كرد و مباحث نظري آن به همراه سلوك عملي شكل گرفت. از آن زمان همه باورها، آداب و سنن و هنرها در تعامل مستقيم با اين تفكر قرار گرفت. چون تفكر عرفاني حاكم بر جامعه انسان را برترين موجود ميداند و اين برتري نه از اين جهت كه انسان عقل و اراده دارد و خداوند را عبادت ميكند بلكه انسان را خليفه الله ميداند. خداوند انسان را بر مثال خودش خلق كرده و از روح خود در او دميده است. نهايت مقام انسان در انديشه هاي فلسفي، حكمي، فقهي عبادت و پرستش است ولي عرفا معتقد بودند كه خداوند خواست تا موجودي را بر مثال خويش خلق كند و انسان را آفريد تا معشوقش باشد و به او عشق بورزد. اين عشق بازي و عشق ورزي كه در تمام اشعارعرفاني ما مثل حافظ موج مي زند فراتر از مباحث حكمي، فلسفي و شرعي است كه در انديشههاي ديني، غير ديني و فلسفي در جهان وجود داشته اين نگاه وقتي در قالب هنري ظهور و نمود پيدا ميكند ساختار خودش را مييابد. يكي از ساختارهاي اصلي كه به كمك اين انديشه در طول تاريخ آمده، موسيقي است. نقش موسيقي در بيان انديشه ديني، آداب، اعمال و مناسك به حدي قوي است كه به گمان من تاكنون در اين بخش بحث جدي صورت نگرفته است. به گمان من آداب، احكام و متون اصلي دين را نداريم جز اينكه در قالب موسيقي شكل گرفته باشد و اين شكل گيري بر اساس الحان است.
موسيقي در زبان، فرهنگ و انديشه عرفاني پس از اسلام به خصوص ايران تماماً از ابتدا و ازل شكل گرفته و يادآور ازليت براي سير و سلوك در همه مراتب است .موسيقي يادآور ازلي و ابدي بودن انسان و بالطبع ذكر خواهد بود. بنابر اين جايگاه و قداست موسيقي از همه هنرها فراتر و بيشتر است. به همين دليل هيچ آداب و مراسم شرعي جز در قالب موسيقي وجود ندارد. بارها گفتهام، باز هم اشاره ميكنم موسيقي قرآن در دو شكل تحقيق و ترتيل هر دو موسيقي كامل و رايج ترين نوع موسيقي در جهان است. همچنين هر دو از لحاظ فني، پيچيدگي و ساختار جزو واجبات و ضرورت هاي قرائت قرآن است. نه اينكه ما مجاز به دکلمه قرآن باشيم، قرآن بايد خوانده شود و خواندن، يعني با لحن به شكل ترتيل يا تحقيق. همانگونه كه در قرآن هم آيات و نشانه هايي دال بر حسن صوت داريم و اين از احكام قرائت و تلاوت قرآن است. يعني قرآن بايد بر پايه قوانين حاكم بر قرائت قرآن و تجويد كه چيزي جز موسيقي نيست خوانده شود و به همين ترتيب خواندن ادعيه.
انديشه عرفاني قبل از اسلام هم همين كه سهروردي به آن دست يافته به همين شكل بوده است همچون داستان سوگ سياوش و سهراب و داستان هاي حماسي ديگر شاهنامه فردوسي كه كاملاً بر اساس خواندن شكل گرفته است. همچنين حوادث تاريخي پس از اسلام مانند واقعه عاشورا كه بسيار تلخ و اگر بخواهيم از منظر ناتوراليسي به آن بنگريم تعيناتش به حدي زشت و رنج آور است كه شايد هيچ قوم و انساني تحمل ديدن آنهمه زشتي را كه شخص انسان مرتكب شده است را ندارد، خوانده مي شود. حال هنرمندان ما همان زشتي را كه بني اميه مرتكب شده است را در قالب زيباي حماسي و سوگواره به شكلي هنري در قالب تعزيه و نوحه بسيار هنرمندانه و دلنشين اجرا ميكنند. كه به نظر من محوريت همه اين بخشها را موسيقي بر عهده دارد. من منكر كلام نيستم از طرفي شعر هم به رمز، اشاره و استعاره نقش اساسي در اينجا ايفا ميكند ولي ركن اصلي اين جريان موسيقي است. اين شكل گيري متون بر اساس الحان به هيچوجه تصادفي نيست و دليل علمي و منطقي ديگري كه اينجا وجود دارد و ما به آن معتقديم اين است كه ما از جهت فواصل دو نوع موسيقي نداريم كه بعضي كاركرد عمومي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و كشاورزي داشته و فواصل ديگري براي بيان انديشههاي ديني باشد. بلكه اجراي انواع موسيقي همه در يك چارچوب و با بهره گيري از فواصل واحدي است و اين دليل بر اصالت هنر موسيقي است. موسيقي در نگاه انديشمندان، عرفا و گذشتگان ما از مقام و مرتبت بالايي برخوردار بوده است و حقيقت وجود را بيان و نسبت انسان را به شكل لطيفتري با وجود خداوند به منصه ظهور مي رساند. بنابراين جايگاهي بس متعالي دارد، از بهشت آمده و مقامي علوي و روحاني دارد. چون « نفخت من روحي » در ابتداي خلقت انسان و يا « دميدن در صور» در انتها هم يك بيان موسيقايي است. آيات فوق به شكل زيبا و روشني ابتدا و انتهاي خلقت و تجلي انسان را نيز بر پايه و ساختار موسيقي مي دانند.
بر اساس آنچه شما گفتيد موسيقي درعرفان جايگاه بسيار متعالي دارد ولي اين شان را در آرا فقها نميبينيم اين امر را چگونه تفسير مي کنيد؟
حال براساس آنچه در ابتداي صحبت مطرح كردم پايه بحث ما به عرفان برمي گردد نه به حكمت و شريعت به معناي اهم زيرا در حكمت نيز رابطه انسان با خلقت نسبي است. در حكمت آدمي ميتواند از قضا به قدر پناه ببرد و ميتواند آنچه خداوند برايش ترسيم كرده است را با قابليت هاي خودش بيافريند و يا با تلاش و پشتكار، خود و آينده اش را تغيير دهد، پس تلاش انسان در تحقق آرمان هايش نقش مهم و كليدي دارد. ولي در شريعت همه آنچه براي انسان مقدر شده تحقق مييابد و انسان هيچ دخل و تصرفي در آن ندارد يعني همه آنها از گذشته بوده و انسان آمده و به آن رسيده است. اما عرفان بر پايه تفكر ديگري استوار و انسان متصل به ذات واحد كبريايي است خداوندي كه ازلي و ابدي است و نهايتي ندارد لذا تكامل آدمي نيز در مفاهيم عرفاني بينهايت است. در مفهوم حكمي انسان حدي دارد و اين حد را خودش بيشتر تعيين ميكند و مفهوم شرعياش مسيري براي او تعريف و تعيين شده كه انسان بايد آن راه را طي كند تا به نقطه اي كه برايش تقدير شده برسد. اين تفاوت باعث ميشود كه نگاه فقها و متشرعين به موسيقي نگاه محدودتري محسوب شود و چارچوب بايدها و نبايدها شكل بگيرد كه اين بايد و نبايدها كلاً مبتني بر اعتبارات شرعي استوار و مبتني بر كتاب، سنت، شرع، اجماع و عقل است. و فقيه بر اساس مطالعات خودش از اين تاريخ از اخبار، روايات، اعمال و گفتار و آنچه بوده به كمك عقل، اجماع و كتاب از روي تاريخ استنباط مي كند و به حرمت يا حليت يا مسئله ديگري ميرسد و آن را بيان ميكند. اين كلاً با بحث ما در عرفان متفاوت است. عرفان، موسيقي را ظهور حقيقت مي داند در اين بخش حكمت و فلسفه هم به عرفان نزديك است. موسيقي ظهور حقيقت و تجلي حق است. براي اينكه وقتي ما مدركات را محسوس و غير محسوس در نظر بگيريم موسيقي خيال در بخش نامحسوس قرار ميگيرد و جزو مدركات قرار مي گيرد و در بحث تعين، جزو محسوسات قرار مي گيرد؛ يعني تقسيمات ده گانه كه در گذشته بين عرفا رايج بوده و آنها پنج حس باطني و ظاهري قائل بودند، موسيقي در اين پنج حس ظاهري و باطني ظهور و حضور دارد و تجلي حقيقت است. اينگونه نيست كه ما موسيقي را اعتباري فرض كنيم و براي اين اعتبار طبقه بندي قائل شويم مانند: « بايد، نبايد، خوب، بد و مستحب». در شرع اينگونه است ولي از جهت حكمي و عرفاني موسيقي حقيقتي است كه بر نسبتي استوار است. و اين حقيقت در كليت مخلوق خداوند است مانند همه مخلوقات يعني چهارگاه، سه گاه، رهاوي و عشاق و نمونه هاي ديگر كه اين نسبتها به نوعي كشف است، اختراع انسان نيست كه بتوانيم آن را عوض كنيم اسم آن را ميتوانيم تغيير دهيم ولي ماهيت آنها را نميتوانيم عوض كنيم. يعني سه گاه، سه گاه است ما نميتوانيم بيان كنيم حلال و حرام است اگر اين را بگوييم مانند اين است كه خداوند در جهان چيزي را خلق كرده باشد واين خلق ناقص است و ما نميتوانيم از آن بهره ببريم و از اين جهت موضوع حرمت قرار نمي گيرد. بنابراين اگر ما بخواهيم در چارچوب شرع وارد حوزه موسيقي بشويم بايد به اتكاي اخلاق و مصاديق و نوع كاركردها وارد اين بحث شويم نه از باب اطلاق و مفهوم موسيقي، چون از اين باب راه وجود است و وجود عبث آفريده نشده اين توهين به خداوند و كفر است. چون خداوند نه تنها چيزي را عبث نيافريده بلكه آنچه را خلق كرده كمال مطلق است. يعني اگر بهتر از اين ميتوانست بيافريند و خلق نكرده يا بخل ورزيده يا ناتوان بوده است كه اين نيز نقص خداوند است كه باريتعالي از اين صفات مبرا است پس آنچه در خلقت ظهور پيدا كرده است نه اينكه شكل مطلوب بلكه كاملترين صورت خلقت است.
درعرفان نظري اسلامي موسيقي در چه مقوله اي طبقه بندي مي شود ؟
حكما معتقد بودند كه براي انسان حدي تعيين نشده و تقديرش را خودش با تلاشش مي سازد. ولي فقها (متشرعين) معتقدند كه تقدير انسان تعيين شده و تلاش آدمي تآثيري ندارد ولي عرفا معتقدند كه حدي براي انسان متصور نيست زيرا انسان معشوق خداوند و متصل به اوست و به ميزاني كه به مطلق يك موضوع نزديك شود بازهم فضا، زيبايي و مطلق ديگري جلوي او ظاهر ميشود و انتهاي هر حد براي او ابتداي موضوع يا حد ديگري است. بحث عقل نيست چون عقل چه در شرع ، حكمت و عرفان وجه مميزه و تشخيص عقل است چه عقل فردي و چه عقل جمعي، ما روي نقص عقل بحث نميكنيم ميتوان براي عقل نقص قائل شد، همين نقص عقل بوده است كه فكر ميكردند تنها عناصر اربعه حامل حيات خلقت است در صورتي كه چيزهاي ديگري هم دخالت داشته است. در هر صورت عقل وجه شاخص و ستون اصلي اين سه بخش: حكمت، شريعت و عرفان است. عرفا اصرار دارند كه موسيقي را حتي الامكان از مقوله كم خارج كنند؛ چون معتقدند اگر موسيقي كم هست چرا حزن ايجاد ميكند چرا شادي ايجاد ميكند پس از مقوله كيف هست بنابر اين اصرار دارند آن را در قوانين كميت نگنجانند و نسبت موسيقي را با روح تعريف ميكنند نه با جسم؛ لذا اقتضائات موسيقي را در انديشه قرار مي دهند و كاركردهاي آن را اينگونه تعريف ميكنند درست است براي جسم استفاده ميكنند ولي جايگاه آن را روح ميدانند چون معتقدند كه روح مدرك كليات است و جزئيات را عقل و جسم حيواني درك ميكند و كليات و محاسبات و معادلات را نمي تواند درك كند بنابراين موسيقي را در مقوله كيف مي گنجانند.